نظم نوین جهانی (New World Order)

زمینه سازی ظهور ، بررسی علائم ظهور، شناخت شیطان و دجال ،مبارزه با صهیونیزم جهانی

نظم نوین جهانی (New World Order)

زمینه سازی ظهور ، بررسی علائم ظهور، شناخت شیطان و دجال ،مبارزه با صهیونیزم جهانی

دیدگاه متفکران یهودی درباره اندیشه قوم برگزیده (2)


ه: مردخاى کاپلان
مردخاى کاپلان همواره بر آن بود تا پاسخى درخور براى پرسش هایى فراهم آورد که قوم یهود در عصر جدید با آن مواجه است. در عصر جدید به لحاظ اجتماعى دموکراسى و به لحاظ عقلى تفکر اصالت طبیعت بقاى قوم یهود را تهدید مى کرد. یهودیان در سایه دموکراسى آمریکایى به عنوان یک انسان و شهروند، نه یک یهودى، از حقوقى نظیر حق حیات، آزادى و سعادت برخوردار شدند. طبیعى است که از آنان انتظار مى رفت در ازاى دریافت این حقوق در حیات سیاسى، فرهنگى و اقتصادى ملت آمریکا کاملا سهیم باشند. اما چرا و چگونه این برخوردارى براى یهودیان یک چالش و تهدید بود نه یک فرصت؟ منشأ این چالش این واقعیت بود که یهودیان آمریکایى با برخوردارى از این حقوق جدید که پیشینیان آنان خاصه در قرون میانه از آنها بى بهره بودند، با نوع متفاوتى از رابطه مواجه شدند که پدران ایشان قبلا تجربه نکرده بودند. در سایه دموکراسى آمریکایى هویت یهودى، آن گونه که پیشتر مطمح نظر بود، تضعیف شد، زیرا یهودیان مقیم آمریکا تنها به دلیل شهروند بودن از این حقوق برخوردار شدند نه یهودى بودن. لذا وابستگى یهودیان به گروه قومى و دینى خود رو به تحلیل مى رفت و آنان به تدریج جذب فرهنگ غالب آمریکایى مى شدند. عامل دیگرى که باعث تضعیف هویت یهودى شد، دیدگاهى بود که به طبیعت اصالت مى داد. اصالت طبیعت نقطه مقابل دیدگاه فراطبیعى سنت یهودى بود که بر مبناى آن تمام موجودات تحت اراده و کنترل الاهى قرار دارند. مردخاى کاپلان دریافت که ترکیب دموکراسى و طبیعت گرایى به اضمحلال و فروپاشى کامل قوم یهود به عنوان یک هویت جاودانه خواهد انجامید.

به نظر او، تنها عاملى که مى تواند به طرز متناقض نمایى سبب بقاى قوم یهود گردد، یهودى ستیزى است. یهودیان در مواجهه با یهودى ستیزى است که از وجود خود به عنوان عضوى از یک قوم متمایز آگاه مى گردند. البته این سبب مى شود یهودیان از مزایاى دموکراسى به طور تام و تمام برخوردار نگردند. با این وصف، کاپلان دریافت که یهودى ستیزى به عنوان یک عامل خارجى نمى تواند براى مدت مدیدى عامل بقاى قوم یهود باشد. عوامل طبیعى جذب ـ به عنوان مثال، ازدواج هاى فامیلى در زمان ما ـ زود یا دیر از راه مى رسند. پاسخ کاپلان این بود که یهودیت را مى بایست به مثابه تمدن دینى قوم یهود دوباره تفسیر کرد. انقلاب کوپرنیکى اى که در تفکر کاپلان اتفاق افتاده، این نظریه اوست که یهودیت تنها یک دین نیست، بلکه عبارت است از کل تمدن قوم یهود اعم از زبان عبرى، سرزمین اسرائیل، فرهنگ یهودى، هنرها، آداب و رسوم و خلقیات یهودى. در یک کلام، یهودیت یک روند رو به رشد و در حال شدن است؛ لذا مى توان آن را از نو ساخت و دوباره بنا کرد.
این نظریه در شاهکار او ذیل یهودیت به مثابه یک تمدن بسط یافته است. این اثر در سال 1934 براى اولین بار انتشار یافت. نتیجه غیرمستقیم این اثر انتشار مجله نوساختارگراها در سال 1935 از سوى حلقه کوچکى از حاخام ها و غیرروحانیان بود. نهضت نوساختارگرایى بر آن شد تا اسرائیل را بسازد و به آزادى و صلح و عدالت جهانى کمک کند. مردخاى کاپلان در تحقیقات خود روش پدیدارشناسى را دنبال مى کرد. پدیدارشناس درصدد شناخت وجدان دینى و داده هاى انسان باستان آن گونه که تجربه کرده است مى باشد. بر این اساس، پاسخگویى به سؤالات متافیزیکى کار دین نیست، بلکه آن نحوه اهتمام تمدن براى نیل به نجات و کمال ذات را بیان مى کند. دین را نمى توان از چارچوب فرهنگى جدا ساخت. دین عنصر اصیل تمدن است. دین پدیده اى محورى، عامل مهارکننده و نیروى نظام بخش است. نجات در عصر جدید به معناى شناخت خویشتن است. کاپلان به جاى برگزیدگى واژه vocation را قرار داد. تبعات منفى برگزیدگى نظیر تمایز و تفوق بنى اسرائیل بر سایر اقوام بر این مفهوم بازنمى شود و دیگر مقایسه اسرائیل و سایر اقوام با نور و ظلمت بى معناست. شاید گفته شود یهودیان چون مطرود مسیحیان واقع شدند، براى جبران این احساس حقارت به ایده برگزیدگى روى آوردند، چه آن که بر پایه باور مسیحى، مسیحیان اسرائیل حقیقى اند و یهودیان باید طرد شوند. پاسخ کاپلان به این پرسش مهم است. آن جا که مى گوید: «یهودیان با جایگزین کردن باور به برگزیدگى با باور به طرد قوم یهود در واقع یک خطا را به جاى خطاى دیگر و یک توهم را به جاى توهم دیگر نشاندند. دورى از درد یأس و سرخوردگى با توسل به یک توهم خطرناک است. ما مى توانیم نجات حقیقى را تنها با قبول واقعیت بیابیم». به عبارت دیگر، از جمع دو خطا حقیقت پدید نمى آید. تنها با قبول واقعیت است که یک شخص یا قوم به کمال ذاتى اصیل خود دست مى یابد. به اعتقاد کاپلان نفى برگزیدگى به معناى نفى ایمان یهودى نیست، چه آن که ایمان استعدادهاى ما را شکوفا مى کند و سبب مى شود که بیشترین استفاده را از آنها ببریم. واژه vocation یعنى آن دسته از ارزش هاى جهانى را که در کوران تجربه بر آنان نمایان شده است در اختیار تمام جهانیان قرار دهند. بنابراین مقدس بودن قوم یهود به معناى انکار قداست سایر اقوام نیست. آنان نیز اگر تجارب خود را منتقل کنند مقدس خواهند بود. مفهوم vocation با مفهوم mission که اصلاحگران به کار مى برند، تفاوت دارد. اصلاحگران معتقد بودند خداوند یهودیان را در میان سایر اقوام پراکنده کرد تا مقام پدرى خدا و برادرى خود را به عنوان رسالت الاهى اى که در تعلیم نوع بشر دارند، به گوش تمام اقوام برسانند. یهودیان اصلاحگر این رسالت را تنها دلیل وجود قوم یهود عنوان کرده اند؛ به عبارت دیگر، کمک به بشر تنها دلیل وجودى آنان است. البته کاپلان در پاره اى از سخنانش عنوان کرده است که وجود یهودیت نیازمند دلیل نیست و در فقرات دیگر استدلال کرده است که وجود یهودیت نیازمند یک معنا یا ماهیت است. کاپلان در مخالفت با اصلاحگرایان مى گوید که رسالت یهودیان صرف خدمت به نوع بشر نیست، بلکه باید با استفاده بهینه از استعدادهاى خود زمینه یک زندگى خوب را براى خود فراهم سازند. کاپلان مى گوید آگاهى از پاره اى از اهدافى که زندگى یک یهودى را ارزشمند مى سازد، تمناى زندگى را در ما به عنوان یک یهودى تقویت مى کند. بر اساس این گفته، مفاهیم وجود و ماهیت هم زمان در تفکر کاپلان حضور دارد. وجود یهودیت با احساس معنا، هدف یا ماهیت پروبال مى گیرد. لذا کاپلان نوشت: بنابه فلسفه معاصر، یهودیت به مثابه تمدن دینى از نظر وجودى قوم یهودى و از نظر ماهوى دین یهودى و از نظر کارکردى طرز زندگى یهودى است. » این بدان معناست که یک یهودى متفکر باید اطمینان خاطر داشته باشد که اولا قوم یهود به شیوه خاص خودش تشکیل شده است (وجود). ثانیا اندیشه یهودى خدا با پیشرفت نوع انسان تکامل مى یابد (ماهیت) و در پایان طرز زندگى یهودى مى تواند به آن دسته از ارزش هایى که براى پیشرفت و بقاى انسانیت اساسى اند تفوق و برترى ببخشند. این معناى کامل رسالت (vocation) یهودیت است یعنى یهودیان باید به بهترین شیوه ممکن حداکثر استفاده را از وجود خود ببرند، بدون آنکه خود را برتر و ممتاز از دیگران بدانند و سایر اقوام را تحقیر کنند؛ به دیگر سخن، قوم یهود قومى است که برمى گزیند و نه قوم برگزیده. مردخاى کاپلان مفهوم برگزیدگى را با تعابیر کارکردگرایانه تفسیر کرد، زیرا در فلسفه طبیعت باور او خدا یک شخص نیست که بتواند برگزیدگى را اعمال کند. از نظر او اندیشه برگزیدگى به منظور بقاى قوم یهود بوده است که اکنون نه ضرورى است و نه مطلوب. بنابراین برگزیدگى بنى اسرائیل دیگر جایگاه و اهمیتى ندارد. آرتور هرتزبرگ به اختصار دیدگاه مردخاى را این چنین بیان کرده است:
مدافعان نظریه برگزیدگى قوم بنى اسرائیل، چنانچه در باب پیآمد نقش دین در تمدن بشرى درست فکر کنند، دچار زحمت نخواهند شد. در گذشته، پیروان همه ادیان سنتى جهان غرب معتقد بودند که دین حقیقتى است که به طور فراطبیعى وحى شده است. این که چنین حقیقتى تنها توسط قوم خاصى منتقل شده، دلیل خوبى است بر این که تنها آنان برگزیده شده اند؛ زیرا به زعم ایشان نجات تنها از طریق حقیقت وحیانى به دست مى آید و کسى که واجد آن است به اجبار آن را به بقیه ابلاغ و تحمیل مى کند و از طریق فعالیت تبلیغى، دیگران را به تغییر آیین و انجمن برگزیده خاص فرا مى خواند. اما اگر کسى به ایده وحى فراطبیعى قائل نباشد، از نظر او دین به چه معنایى خواهد بود؟ اگر حقیقت دینى مستقل ازهرگونه تجلى خدا بر یک قوم خاص است، از آن رو که آن دین در دسترس تمام انسان هاست هیچ تفاوتى با حقیقت علمى ندارد. در واقع یکى از معیارهاى مهم حقیقت، قابلیت کاربرد جهانى و مطابقت آن با عقل است. دین عبارت است از تلاش سازمان یافته یک قوم براى نجات، زیرا تمدن یک قوم به آنان مدد مى رساند تا به عنوان انسان به سرنوشت خود دست یازند. در جریان آن تلاش و جست وجو، مردم حقیقت دینى و ارزش هاى جاودانه را کشف مى کنند. این حقایق و ارزش ها نظیر بقیه حقایق و ارزش ها جهانى اند و حق انحصارى گروه خاصى نیست که کشف کرده باشند. ادیان تا آن حد که در آرمان متمایزند، به لحاظ وجودى چنین نیستند. هر دینى قلمرو خاصى از حیات جمعى را که قدیسان آن گروه مشخص کرده اند، ارائه مى کنند. این ها دستاوردهاى مشخص وجود تاریخى یک گروه است. مقدسات عبارت اند از: سنت ها و رهبران مهم، کتاب هاى مقدس، مکان هاى مقدس، نمادهاى مشترک، عادات و شیوه هاى مردمى و تمام اشیایى که مقدس اند؛ زیرا آنها با تلاش قوم براى دست یازى به نجات در ارتباطند؛ لذا هیچ دلیلى وجود ندارد بر این که همه مردم جهان مقدسات یک قوم یا کلیسا را بپذیرند، هم چنان که تمام مردم ملزم به پوشیدن یک نوع لباس نیستند. مهم آن است که مقدسات هر قوم یا کلیسایى به تلطیف کردن و جنبه انسانى بخشیدن به همه کسانى که به آن تعلق دارند کمک کند و ارزش هاى جهانى و کلیتى را که تمام اقوام و کلیساها در آن سهیم اند تحقق بخشد. یک دین در صورتى جهانى است که برداشت و تصورش از خدا تصورى باشد که دلبستگى و التزام به قوانین اخلاقى اى را که اعتبار جهانى دارند، به طرفدارانش بقبولاند. تنها به این معنا یهودیت دین جهانى مى تواند باشد. کتاب مقدس عبرى مشحون از عباراتى است که نشان مى دهد که قوم بنى اسرائیل، که بعدها یهودى نامیده شدند، نقش ویژه اى در طرح الاهى ایفا کرده اند. این باور بر تمام تفکر یهودى سایه افکنده است. برخى تأکید مى کنند که برگزیدگى امتیاز نیست، بلکه خدمت است. کاپلان که طبیعت باور است و به دین منهاى وحى قائل است، در پاسخ مى گوید که بزرگ ترین امتیاز قوم این است که براى خدمت برگزیده شده است. همچنان که در عاموس آمده، در خوش بینانه ترین حالت، برگزیدگى اسرائیل توسط خدا و براى خدا جهت تکمیل طرح خدا براى تمام نوع بشر است.

ی: مارتین بوبر
~مارتین بوبر~، الاهیدان یهودى، به واقعیت مواجهه خدا با قوم یهود سخت باور دارد. به نظر او، این حادثه در تجربه شخصى تمام یهودیان تکرار مى شود، البته تا زمانى که بخواهند یهودى باقى بمانند و صداى خدا که آنان را مخاطب قرار داده بشنوند. مارتین بوبر مفاهیم سنتى خدا و اسرائیل را تصدیق مى کند، اما چندان که باید و شاید به شریعت وقعى نمى نهد، چه آن که به باور ایشان انسان در مواجهه با خدا به عنوان یک فرد با او سخن مى گوید، سخنانش را مى شنود و آنچه را شخصا شنیده اطاعت مى کند. بوبر این سؤال را پیش مى کشد که «قوم خدا» بودن به چه معناست؟ اعتقاد و باور عمومى به خدا و پرستش او یک قوم را قوم خدا نمى سازد، بلکه قوم خدابودن بیشتر به این معناست که صفات خدا از قبیل عدالت و محبت در آن قوم تجلى کرده و در زندگى ایشان و نیز زندگى اعضا با یکدیگر تأثیر گذاشته است. عدالت در روابط متقابل غیرمستقیم این افراد و محبت در روابط متقابل مستقیم آنان تحقق و عینیت یافته و البته در این میان، محبت اصلى والا و متعالى تر است، براى این که انسان نسبت به خدا نمى تواند عادل باشد، ولى مى تواند او را دوست داشته باشد. محبت خدا به انسان منتقل مى گردد و از آنجا که خدا بیگانه ها را دوست دارد، کسانى که دوستدار خدایند، باید آنها را دوست بدارند. از نظر هنرى اتلن در سنت یهودى دو جریان فکرى را مى توان یافت که بر جنبه هاى متفاوت و ظاهرا متناقض برگزیدگى تأکید مى کنند. یکى از این دو جریان بر جهانى بودن و فراگیربودن پیام کتاب مقدس تأکید مى کنند. از نظر وى، برگزیدگى دلیل بر تفوق و تقدس ذاتى نیست، زیرا مطالعه دقیق کتاب مقدس بر برگزیدگى مشروط دلالت مى کند. برگزیدگى یک تکلیف و وظیفه است نه یک حق و ویژگى. بنابراین تفوق و تقدس به اسرائیل تاریخى یعنى اشخاص حقیقى تعلق ندارد، بلکه به اسرائیل اسطوره اى که به عنوان آرمان و الگو معرفى شده و با وفاى به عهد و گردن نهادن به فرمان هاى الاهى از بقیه متمایز است، تعلق دارد. به دیگر سخن، تفوق و تقدس بخشش صرف نیست، بلکه به عنوان نتیجه وفاى به عهد و رعایت شریعت به آن وعده داده شده است، در حالى که لازمه گناه و پیمان شکنى به طور خودکار حقارت و تنزل مقام است. پیروان ابن میمون حامى بزرگ این نظریه اند. نکته شایان توجه در این جا این است که توجیه برگزیدگى از رهگذر تکلیف و عهد و از طریق اطاعت از شریعت تنها این مسئله را به سطح دیگرى تنزل مى دهد، زیرا ویژگى ارتباط مخصوص خدا یا بنى اسرائیل همچنان باقى است. اما جریان فکرى دیگر که ماهارال پراگى، یهودا هلوى، برخى از جریان هاى فکرى ~حسیدیم~ و ابراهام ایزاک کوک نمایندگان این جریان فکرى اند، بر پایه این برداشت، برگزیدگى به اشخاص حقیقى تعلق دارد نه به اسرائیل اسطوره اى. حسیدیم و یهودیان اسپانیایى نژاد سنت مهم قبالایى را راجع به خصوصیات ویژه «نفوس یهودى» پذیرفتند. این نفوس ممکن است در میان غیریهودیان نیز باشند. به اعتقاد آنان حفظ و مراقبت از دستورات، شیوه تربیتى اى است براى ساختن آن نفوس در تمام نسل ها و نیز روح یک فرد یهودى زمینه حفظ فرامین (ده فرمان) را در اسرائیل فراهم مى سازد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد