نظم نوین جهانی (New World Order)

زمینه سازی ظهور ، بررسی علائم ظهور، شناخت شیطان و دجال ،مبارزه با صهیونیزم جهانی

نظم نوین جهانی (New World Order)

زمینه سازی ظهور ، بررسی علائم ظهور، شناخت شیطان و دجال ،مبارزه با صهیونیزم جهانی

علت و منشا پیدایش اندیشه قوم برگزیده در دین یهود


در باب علت و منشأ اندیشه قوم برگزیده دیدگاه هاى مختلفى وجود دارد و جالب توجه آنکه براى هریک از آنها مى توان شواهد و مستنداتى در کتاب مقدس عبرى یافت. مى توان عوامل ذیل را به عنوان علت و منشأ برگزیدگى دانست:

الف: برگزیدگى و عهد

رویکرد انحصارگرایانه یهودیان ریشه در عهد و میثاقى دارد که خدا با ~ابراهیم~ و سرانجام با این قوم بست. عهد قراردادى است که دو طرف با کمال آزادى آن را منعقد مى کنند. طبق تعالیم تورات، خداوند ابتدا با نوح (پیدایش، 9:11) و بعد ابراهیم عهد بست (همان، 17:9) که فرزندان و دودمان او را وارث ارض کنعان سازد. سپس، اسحاق و یعقوب مشمول این عهد قرار گرفتند (همان، 17:19) و در پایان، این عهد در کوه سینا با تمام جماعت ~بنى اسرائیل~ تجدید شد و خداوند پس از خروج این جماعت از مصر، آنان را قوم برگزیده خود قرار داد. در این که عهد خدا با ابراهیم یک سویه بوده است، تردیدى نیست، ولى آیا عهد او با بنى اسرائیل نیز به همین منوال بوده است؟ اگر در تورات نیک بنگریم درخواهیم یافت که عهد خدا با این جماعت دوطرفه بوده است (تثنیه، 8:19ـ20)؛ یعنى آنان تنها درصورتى که در مقابل فرمان هاى الاهى سرتسلیم فرود آورند برگزیده شوند. این در حالى است که تورات و شواهد تاریخى همه حکایت از آن دارند که بنى اسرائیل به عهد خود وفـا نکردند و امتیاز برگزیدگـى را از کف دادند (همان، 9). یهودیان با این استدلال که بین آنها و خدا ارتباط و علقه اى است که با گناه از بین نمى رود، همچنان خود را قوم برگزیده خدا مى دانند؛ درست همان گونه که مرد به دلیل ناشزه بودن همسرش نمى تواند از او اعراض کند، زیرا مادر فرزندانش است. برخى از اندیشمندان یهودى گمان مى کنند عهدى که بین خدا و قوم یهود بسته شده، فقط براى خدا الزام آور است و نه آنان؛ لذا معتقدند حتى اگر قوم بنى اسرائیل به مفاد عهد خود با خدا پایبند نباشند، عهد خدا در مورد آنان پابرجاست. براى هر عهد و میثاقى علامتى وضع شده است. علامت عهد با نوح قوس قزح بود. علامت میثاق با ابراهیم، ختنه کردن و علامت عهد با جماعت بنى اسرائیل در کوه سینا، روز شنبه، ده فرمان و تورات بود. کوتاه سخن آن که عهد و میثاق خدا با بنى اسرائیل منشأ اندیشه قوم برگزیده در بین قوم یهود گشت. با تأمل در کتاب مقدس عبرى به این واقعیت مهم واقف مى شویم که انتخاب و برگزیدگى قوم یهود مشروط است و تنها در سایه ایمان به خدا و وفادارى و رعایت عهد و میثاق به دست مى آید. در غیر این صورت، این موهبت عظیم الاهى از آنان گرفته خواهد شد. در سفر تثنیه پس از ذکر نعمات و برکاتى که خدا در سرزمین موعود به این قوم خواهد بخشید، به آنان هشدار داده که اگر دیگر خدایان را عبادت کنند و قوانین الاهى را پاس ندارند، لعنت و عذاب خدا، رسوایى و خوارى و سرگردانى در میان سایر ملل و انواع و اقسام گرفتارى ها و بیمارى ها گریبان گیر آنان خواهد شد (تثنیه، 28:13ـ37). در اول پادشاهان نیز به این نکته تصریح شده است (اول پادشاهان، 9:6ـ9). پیامبران بنى اسرائیل همواره تأکید مى کردند اگر یهودیان درستکارى و عدالت را از دست بدهند نابود خواهند شد. در عاموس آمده است: «خاندان اسرائیل را در میان همه انسان ها خواهم بیخت، چنان که غله در غربال بیخته مى شود و دانه بر زمین نخواهد افتاد. جمیع گناهکاران قوم من که مى گویند بلا به ما نخواهد رسید و ما را درنخواهد گرفت به شمشیر خواهند مرد» (عاموس، 9:9ـ11). در هیچ کتابى از کتاب هاى مقدس نیست که خداوند ازخشم و غضب خود بر قوم بنى اسرائیل و ویرانى شهرها و آوارگى مردمانش سخن نگفته باشد (خروج، 32:9ـ10؛ اعداد، 14:11؛ تثنیه، 9:6ـ8). قریب به همین مضمون در قرآن کریم نیز آمده است. از دیدگاه قرآن، پیمان و عهدى که خدا با آنان بسته دوطرفه بوده است: «به پیمانم وفا کنید تا به پیمانتان وفا کنم، اما جز اندکى همگى به حالت اعراض روى برتافتند»(بقره، 39). کوتاه سخن آن که تعهد خدا در قبال قوم بنى اسرائیل مطلق و بدون شرط نیست، بلکه خدا در صورتى به عهد وپیمان خود وفا مى کند که آنان نیز به تعهدات خود عمل کنند و چون آنان پیمان شکنى کردند، عهد و پیمان خدا نیز خود به خود شکسته شد. برخى از دانشمندان یهود به این نکته تفطن یافته و با صراحت هرچه تمام اظهار داشته اند که قوم اسرائیل داراى برترى ذاتى نیست. آنان نیز اگر به تورات عمل نکنند، مقام و منزلت خویش را از دست خواهند داد و لطف و رحمت الاهى شامل حال ایشان نخواهد شد. به اعتقاد آنان، تورات براى نوع بشر آمده است نه ملتى خاص. تلمود نیز بر این گفته صحه مى گذارد، آن جا که مى گوید: «هر جمله اى که توسط خداى قادر مطلق گفته مى شد، به هفتاد زبان به گوش مى رسید».


ب: رابطه خدا با اسرائیل هوشع به امر خدا براى نشان دادن رابطه موجود بین اسرائیل و خدا از رابطه زناشویى به عنوان سمبل استفاده کرد. او در عصر یربعام دوم در حکومت شمالى زندگى مى کرد. هوشع معاصر عاموس بود و چهل سال نبوت کرده و با بت پرستان به مبارزه برخاست. در عصر عاموس فساد روزافزون داخلى و تقویت دم افزون آشور باعث شد که حکومت شمالى سقوط کند و ساکنان آن تبعید و سپس مشرک شوند. از نظر هوشع، خدا داماد است و اسرائیل عروس بى وفاى او. خدا به هوشع مى گوید با زنى به نام جومر ازدواج کند. جومر طبق پیشگویى خداوند به هوشع خیانت کرد و دلباخته و دلداده دیگران شد. جومر نماد قوم اسرائیل است که خدا را ترک گفته و به دنبال خدایان دیگر رفته است. هوشع مانند خدا که قوم اسرائیل را به سوى خود مى خواند، به دنبال جومر مى رود و به رغم خیانتى که کرده، او را مورد لطف و محبت خود قرار مى دهد. هوشع از قوم اسرائیل مى خواهد که توبه کنند و به سوى خدا برگردند (هوشع، 14). در پاره اى موارد، از حلول خدا در قوم بنى اسرائیل، به محبت خدا به آن قوم تعبیر شده است و آن را به محبت مرد به زن، و دورى قوم از خدا را به زنا تشبیه کرده اند. از تورات نیز به صیغه مؤنث و به عنوان دختر و عروس خدا که بر عرش در کنار او نشسته، یاد شده است. در قبالا بر عنصر انوثیت در کیان الاهى تأکید شده است. در تلمود، بنى اسرائیل به حبه زیتون تشبیه شده است. از نویسندگان تلمود راجع به تشبیه یهود به درخت زیتون سؤال شده است، آنان در پاسخ وجه شبه هاى ذیل را ارائه کرده اند:

1. درخت زیتون برگ هایش را از دست نمى دهد، همچنان که تمام یهود در این عالم یا عالم بعدى از میان نمى روند.

2. همان گونه که با فشردن زیتون روغن از آن استحصال مى شود، جماعت بنى اسرائیل نیز به جاده صواب بازنمى گردند مگر بعد از تحمل آلام و عذاب.

3. یهود از آن روى به حبه زیتون تشبیه شده که روغن زیتون را نمى توان با مواد دیگر مخلوط کرد. جماعت اسرائیل نیز ممکن نیست با ملت هاى دیگر مختلط شوند. تلمود مدعى است که روح خدا از روح امت است، همچنان که پسر جزئى از مادر است، لذا کسى که به یک یهودى تجاوز کند، مثل فردى است که به عزت الاهى تعدى و آن را جریحه دار کرده باشد. هرکس جماعت اسرائیل را دشمن بدارد یا اکراه از آنان داشته باشد مثل این است که با خدا دشمن باشد؛ به خصوص آن که مى دانیم آنگاه که در سرزمین موعود بودند، خدا در بین ایشان بود و هنگام خروج از سرزمین شخینا با آنان بود، چون موسى چنین خواسته اى از خدا داشت. تعبیر پسر خدا در کتاب هوشع آمده است. این تعبیر دلالت بر برگزیدگى اسرائیل از طرف خدا دارد. اسرائیل نه تنها نخستین زاده خدا، که تنها پسر او بود (هوشع، 11:1). در اشعیا، متناظر با پسر بودن اسرائیل بحث از پدر بودن خدا به میان آمده است، آن گاه که بنى اسرائیل به خدا گفتند: «تو پدر ما هستى! حتى اگر ابراهیم و یعقوب نیز ما را فراموش کنند، تو اى خداوند، از ازل تا ابد پدر و نجات دهنده ما خواهى بود» (اشعیا، 63:16). در جاى دیگر آمده است: «اما الان اى خداوند، تو پدر ما هستى. ما گل هستیم و تو صانع ما هستى و جمیع ما مصنوع دست هاى تو مى باشیم» (اشعیا، 64:8). در توجیه بدبختى ها و مصیبت ها، تعبیر پسر که یهوه خطاب به فرعون گفت به قوم مبدل گشت. جایگاه و ارزش خاص قوم بیشتر در سفر خروج توصیف شده است (خروج، 4:22؛ همان، 19:6). تشبیه اسرائیل به عروس نیز متضمن مفهوم برگزیدگى است؛ در حزقیال از اورشلیم به عنوان همسر بى وفا یاد مى کند، سرزمینى که کسى به آن توجه نمى کرد. خدا با آن پیمان ازدواج بست و آن را از آن خود کرد (حزقیال، 16:8)، اما اورشلیم خیانت کرد و زنا کرد؛ یعنى بت هاى آشورى را پرستیدند و با آنها هم پیمان شدند و بعد به بت هاى بابلى روى آوردند (همان، 28:29).
ج: برگزیدگى و اسارت بابلى قومى به نام اسرائیل یا عبرانى ها شکل گرفت. سرزمین بنى اسرائیل به دو بخش شمالى و جنوبى تقسیم شد؛ اسرائیل در شمال و یهودا در جنوب. بخش شمالى به اشغال آشوریان درآمد و ده سبط بنى اسرائیل که درآن ساکن بودند، به اسارت رفته، در اقوام دیگر پراکنده شدند. در این میان تنها کشور یهودا باقى ماند که فقط دو سبط بنیامین و یهودا را در خود جاى داده و نام خود را نیز از آن گرفته بود. این دو سبط نیز در قرن ششم قبل از میلاد به اسارت به بابل برده شدند و پس از مدتى آزاد شده، به موطن خویش بازگشتند. در این اوضاع و احوال بود که تعصبات قومى و قبیله اى نضج گرفت و واژه جدیدى به جاى دو عنوان پیش گفته یعنى اسرائیل و عبرانیان نشست. این واژه جدید یهودیت و یهودى بود که از کلمه یهودا، که هم نام یک سبط بود و هم نام یک کشور، اقتباس شد. در گذشته هاى دور، کلمه یهود تنها براى عبرانیانى که از سبط یهودا بودند به کار مى رفت، اما بعد از اسارت، این نام براى همه کسانى که از اسارت بازگشته بودند، خواه از سبط یهودا یا سایر اسباط، و در مرحله بعد براى تمام یهودیانى که در سراسر جهان آواره و پراکنده بودند به کار رفت و حتى تازه یهودیان را نیز دربرگرفت.

د: اندیشه قوم برگزیده و یکتاپرستى
اعتقاد به این که یهودیان قوم برگزیده خدایند، اساسا بر وعده خدا به ابراهیم و آباى اولیه استوار است. باب بیستم سفر خروج ناظر به این عهد است و آیه سوم آن با صراحت تمام رابطه اندیشه قوم برگزیده و مسئله یکتاپرستى را بیان مى کند، آن جا که مى گوید: «ترا خدایان دیگر غیر از من نباشد. » جیمز. بى. وینگز در کتاب در ستایش تنوع دینى آیه فوق را بیانگر خاستگاه تفکر انحصارگرایى دینى در فرهنگ غربى مى داند. او مى گوید: برخى از ادیان ادعاى جهان شمولى و همه گرایى دارند و معتقدند براى تمام انسان ها در تمام زمان ها و مکان ها اعتبار و مرجعیت مطلق دارند. قبل از پرداختن به این موضوع، تذکر این نکته ضرورى است که چه هنگام و چگونه و در صورت امکان چرا چنین ادعاهایى در فرهنگ غربى به وجود آمد. شاید کمى بیش از سه هزار سال قبل، هنگامى که گفته شد: «ترا خدایان دیگر غیر از من نباشد»، این اندیشه مطرح شد که خداى واحد یگانه بر تمام خدایان دیگر برترى دارد. بعدها از این هم فراتر رفته، نه فقط منکر وجود خدایى همسنگ با خداى خاص خود شدند، که وجود خدایان دیگر را نیز انکار کردند و این نقطه عطفى در تاریخ یهود بود. ادعاى مربوط به «هیچ خداى دیگر» مفهوم بت پرستى را در سنت دینى مطرح کرد. از نظر یهودیان بقیه اقوام خدایان باطل را مى پرستیدند. کوتاه سخن آن که پرستش هر خدایى جز خداى واحد و حقیقى که بر تمام هستى حاکم است، بت پرستى تلقى مى شد. نتیجه منطقى خداى قومى و یگانه یهودیان، اندیشه قوم برگزیده بود. برگزیدگى آنان در گام نخست قبول توصیف فوق است. هرچند در یونان باستان نیز به نوعى مى توان رگه هایى از یکتاپرستى یافت، چنان که بسیارى بر این باورند، ولى حق آن است که آنچه اندیشمندان یونانى بر زبان آوردند، اصلى انتزاعى بیش نبود و پر واضح است که این اصل انتزاعى، نمى توانست مبناى پرستش همگان واقع شود و افراد را سرسپرده و دلداده خود نماید. بنابراین گزاف نیست اگر ادعا شود که یهودیان در میان سایر اقوام آن روزگار بیش از همه به ترویج و بسط یکتاپرستى همت گماشتند و دیگران را رهین منت خویش ساختند. اما یهودیان به رغم این که خداى قومى خود را تا مرتبه آفریدگار جهان ارتقا دادند، خداى آنان همچنان ویژگى هاى قومى را حفظ کرده بود. یزقل کاوفمان معتقد است که در گذشته غلبه یک قوم و یک شهر بر قوم و شهر دیگر را غلبه خداى آن قوم و شهر بر خداى دیگرى مى دانستند. از این رو، پس از شکست بنى اسرائیل در مقابل بابلیان، از بیم این که مبادا شکست آنان، شکست یهوه تلقى شود، در سرتاسر ادبیات پس از تبعید درصدد توجیه این شکست برآمدند و آن را ناشى از اراده یهوه دانستند که براى مجازات نافرمانى قوم خود آنها را به اسارت بابلیان درآورد، چه در غیر این صورت، مردم به خدایى که فاقد قدرت است و هیچ نقشى در تعیین سرنوشت آنان ندارد، ایمان نخواهند آورد. چنان که از تورات استفاده مى شود، بنى اسرائیل همواره نزول بلایا و شکست هاى خود را نوعى توبیخ و کیفر تلقى مى کردند. سرانجام این تلقینات به میثاق یهوه و برگزیدگى قوم اسرائیل انجامید و آنان را به آزادى و بازستاندن هویت از دست رفته خویش امیدوار کرد. هنرى اتلن معتقد است که برگزیدگى یک قوم خاص در بافت اسطوره هاى چندخدایى اى که ریشه و خاستگاه اقوام قدیمى را توصیف مى کنند، یک استثنا نیست. دست کم کتاب مقدس را در ابتدا باید همچون اسطوره اى در باره خاستگاه قوم اسرائیل خواند. هر قومى با تعالیم فرهنگى خاص خود نقش محورى در جهان ایفا مى کند. برگزیدگى عبریان از سوى خدایشان را، آنگونه که در کتاب مقدس توصیف شده، ابتدا باید در بافت اسطوره هاى مربوط به خاستگاه و ریشه اقوام فهمید که در آن هر قومى خودش را محور جهان مى داند. به عنوان مثال، در میان سیاه پوستان گروهى وجود دارند که معتقدند سیاهان قوم برگزیده خداوندند. از این دیدگاه ذیل راستافاریانیسم (Rastafarianism) یاد مى شود. نکته مهمى که در این جا باید بدان اشاره کرد، این است که یهودیان تنها به یک خدا اعتراف نمى کردند، چه آنکه در نخستین فرمان از ده فرمان از آنان خواسته شده است که خداى خود را برتر از خدایان دیگر قرار دهند. پیش از زمان اشعیا هر دسته و گروهى از عبرانیان خداى خاص خود را داشتند و بدین ترتیب مى خواستند ضمن استقلال سیاسى و اقتصادى، استقلال دینى خود را نیز حفظ کنند. به عنوان نمونه، در سفر تثنیه از یهوه همچون خداى خدایان یاد شده است (تثنیه، 10:17) و نیز در آیات بسیارى یهوه با سایر خدایان مقایسه شده است و به برترى و بزرگى او حکم شده است (اول پادشاهان 8:23؛ مزامیر، 86:8). حتى در زمان ارمیاى نبى نیز هر طایفه براى خود خداى خاصى داشت: «زیرا که اى یهودا خدایان تو به شماره شهرهاى تو مى باشند» (ارمیا، 2:28). در زمان داود و سلیمان وحدت سیاسى برقرار شد و معبد اورشلیم به صورت مرکز عبادت یهودیان درآمد، اثر سیاست و تاریخ در دین نیز انعکاس یافت و یهوه عنوان خداى یگانه تمام یهودیان را پیدا کرد. یهودیان جز این گام، یعنى توجه به این که آنان را خدایى بزرگ تر از خدایان دیگر افراد بشر است تا دوره انبیاى بنى اسرائیل، گام دیگرى به طرف توحید واقعى برنداشتند، ولى باید گفت حتى در این مرحله، از ادیانى که قبل از دوره انبیاى بنى اسرائیل وجود داشتند، به توحید نزدیک تر بودند: «شاید محرک اشعیاى دوم در توجه به یک خداى جهانى جنبشى بوده که در پارس پیدا شد و نیرومندى مردم آن، تمام دولت هاى خاور نزدیک را در زیر فرمان این کشور درآورد... این خدا، مانند یهوه موسى نمى گوید که «من خداى پروردگار تو هستم... تو نباید در برابر من خدایان بیگانه داشته باشى»، بلکه مى گوید: «من یهوه هستم و دیگرى نیست و غیر از من خدایى وجود ندارد». یکتاپرستى قوم یهود آنان را از بقیه اقوام متمایز ساخت. در سفر تثنیه آمده است اقوامى که در سرزمین موعود سکونت دارند قتل عام شوند و یهودیان را بر حذر داشته که با آنها ازدواج کنند؛ چون در نتیجه ازدواج با آنان، جوانان به بت پرستى کشیده خواهند شد و همین سبب خواهد شد که خشم خداوند نسبت به شما افروخته شود و شما را به کلى نابود سازد» (تثنیه، 7:4؛ خروج، 34:11ـ16). در باب یازدهم سفر تثنیه باز آمده است که اگر از خدا اطاعت کنید، برکت خدا برقرار خواهد بود، باران رحمت بر شما به موقع باریدن خواهد گرفت و زرع شما محصول فراوان خواهد داد. ولى هوشیار باشید که دلهایتان از خداوند برنگردد تا خدایان دیگر را بپرستید، چون اگر چنین کنید خشم خداوند نسبت به شما برافروخته خواهد شد و همه نعمت ها را از کف خواهید داد و فرزندان شما از زندگى در سرزمین موعود محروم خواهند گشت (تثنیه، 11:16ـ21). باز در جاى دیگرى از سفر تثنیه برخوردارى یهودیان از مواهب الاهى را مشروط به یکتاپرستى آنان و رویگردانى ایشان از خدایان اقوام دیگر مى کند. به عنوان نمونه، آن جا که مى گوید من امروز به شما حق انتخاب مى دهم تا بین برکت و لعنت یکى را انتخاب کنید. اگر فرمان هاى خداوند، خدایتان را که امروز به شما مى دهم اطاعت کنید برکت خواهید یافت و اگر از آنها سرپیچى کرده، خدایان قوم هاى دیگر را پرستش کنید مورد لعنت قرار خواهید گرفت و نابود خواهید شد (همان، 8:19ـ20).

و: هلنیسم و اندیشه قوم برگزیده
اسکندر مقدونى در سال 332 ق. م حکومت جنوبى، یهودا، را به تصرف خود درآورد و آن را از سلطه ایرانیان خارج ساخت و به قلمرو پهناور یونان ملحق ساخت. پس از این رویداد بزرگ، فرهنگ یونانى در پى مراوده هاى گسترده و روزافزون تأثیر ژرفى بر فرهنگ و رسوم مردم یهودا گذاشت، به طورى که زبان یونانى زبان رایج مردم آن سامان گشت و آنان براى اطفال خود اسامى یونانى برگزیدند. در این بین نباید از سهم کاهنان و کاتبان اورشلیم غافل شد، چه آنکه ایشان همپاى سایر مردم و حتى با شتابى بیشتر از فرهنگ یونانى تأثیر پذیرفتند. مردم یهودا گاه تماشاى پهلوانان و ورزشکاران یونانى را بر مراسم قربانى ترجیح مى دادند، به گونه اى که گاه آن را نیمه تمام رها مى کردند. با گذشت زمان برخى از یهودیان درصدد مقابله با موج روزافزون تهاجم فرهنگ یونانى برآمدند و با صلابت و سرسختى هرچه تمام در مقابل سیل بنیان افکن فرهنگ یونانى قد برافراشتند و خود را حسیدیم یا پارسایان نام نهادند. آنان به فرمان هاى تورات سخت پایبند بودند و با عشق و علاقه اى وصف ناپذیر به دستورهاى آن عمل مى کردند. حسیدها برگزیدگى قوم یهود را به هلنى مآب ها یادآور شدند و خود با چشم پوشى از بسیارى از لذات سعى داشتند قوم یهود را، به زعم خود، از هضم شدن در یونانى ها نجات دهند. کوتاه سخن آن که با آمدن فرهنگ یونانى به کشور یهودا، گروهى که اصطلاحا هلنیست ها نامیده مى شوند، به آن گرایش پیدا کردند و گروه دیگرى در مقابل آنان موضع گرفته، آهنگ جدایى ساز کردند و بدین ترتیب حسیدیم نام گرفتند. از دل این دو گرایش، دو فرقه دینى به نام صدوقیان و فریسیان پدید آمدند. صدوقیان سخت دلداده فرهنگ هلنى، خاصه فلسفه آن بودند و تقلید از فرهنگ، آداب و رسوم و حتى زبان بیگانگان را روامى دانستند، البته این تساهل و تسامح با توجه به این که بیشتر آنان بازرگانان متمول و کارگزاران حکومتى بودند و با ملت هاى دیگر در تماس بودند، چندان تعجب برانگیز نبود. نکته درخور تأمل آنکه با ترجمه متون مقدس به یونانى و پراکنده شدن یهودیان آواره در قلمرو پهناور یونان، رفته رفته شمار زیادى از غیریهودیان به خداى اسرائیل اعتراف کردند و به جامعه یهودیان ملحق شدند. بدین ترتیب، آنان از فرهنگ یهودى تأثیر پذیرفتند. به باور یهودیان، خداى اسرائیل حاکم جهان و واجد حقیقت مطلق است و آینده تاریخ نیز بر این اساس تنظیم شده است: «یهوه بر تمامى زمین پادشاه خواهد بود. در آن روز یهوه واحد خواهد بود و اسم او واحد». این مطلب دلالت بر شمول نگرى و همه نگرى یهودیت دارد و از برگزیدگى، به ویژه برگزیدگى به معناى عرقى و نژادى که مطمح نظر بسیارى از یهودیان است، فرسنگ ها فاصله دارد و از واقعیت نودینى در یهودیت یعنى ورود افرادى از سایر اقوام به آیین یهود پرده برمى دارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد