نظم نوین جهانی (New World Order)

زمینه سازی ظهور ، بررسی علائم ظهور، شناخت شیطان و دجال ،مبارزه با صهیونیزم جهانی

نظم نوین جهانی (New World Order)

زمینه سازی ظهور ، بررسی علائم ظهور، شناخت شیطان و دجال ،مبارزه با صهیونیزم جهانی

حیات و اندیشه دینی یهود قبل از قرون وسطا (2)

میدراش ها یا تفسیرهاى حاخامى کتاب مقدس

برخلاف میشنا و تلمود که تا حد زیادى از جنس مباحث حقوقى اند و استناد مستقیمى به منابع کتاب مقدس ندارند، میدراش (یا تفسیرهاى حاخامى کتاب مقدس) متناسب با هر بحثى بر متون خاصى از کتاب مقدس متمرکز مى شود. میدراش هاى شرعى اولیه شامل شرح هایى بر آیات شرعى کتاب مقدس اند؛ از قبیل شرح مخیلتا بر سفر خروج و سیفره بر سفرهاى اعداد و تثنیه. از طرف دیگر، میدراش هاى داستانى برگرفته از مواعظى است که حکیمان در کنیسه و آموزشگاه ها ارائه مى کرده اند، و شامل متونى همچون میدراش ربا (یا مجموعه اى از تفاسیر مربوط به اسفار پنج گانه و نوشته هاى مقدس؛ یعنى غزل غزل ها، روت، مراثى ارمیا، جامعه و استر) است. هرچند حاخام ها فیلسوفانى متفکر نبودند، با این وصف، دیدگاه هاى الاهیاتى خود را در این آثار بیان کردند و در پى آن بودند که این تعلیمات را در زندگى روزمره به کار گیرند. حاخام ها در تفسیر کتاب مقدس هم روش هاى مستقیم و صریح تفسیرى را به کار مى بردند، مانند آنجا که متن کتاب مقدس را به وسیله نکته اى شرح مى دادند و یا نکته اى بر نکات آن مى افزودند، و هم روش هاى تفسیرى غیر صریح و غیرمستقیم در میان مى آوردند، مانند جایى که ادعایى را به وسیله عبارتى از کتاب مقدس تأیید مى کردند. روش مشترک حاخام ها براى رفع ابهامات احتمالى معناى آیه اى از کتاب مقدس نمونه اى از روش نخست است. براى مثال سیملاى (قرن سوم میلادى) در میدراش کتاب مزامیر این نکته را توضیح داد که باب پنجاهم مزامیر که با عبارت «قادر توانا، خدا، خداوند سخن مى گوید» شروع مى شود، به معناى آن نیست که خدا ذاتى سه گانه دارد، بلکه هر سه اسم جز نامى واحد نیستند، هم چنان که شخص واحد را مى توان کارگر، سازنده و معمار نامید. سرآینده مزامیر این سه نام را ذکر مى کند تا به شما بیاموزد که خدا متناظر با آن سه صفت نیکویى که جهان به وسیله آنها خلق شده است جهان را با سه نام خلق کرد. همچنین حاخام ها وعظ هایشان را به وسیله جملاتى از کتاب مقدس که بیانگر مقصودشان بود، تأیید و تقویت مى کردند. چنین استفاده موعظه اى از کتاب مقدس در روش حکیم قرن اول ق م، شمعون بن شطح، مشهور است؛ وى در میدراش بر تثنیه چنین آورده است: هنگامى که به قضاوت مى نشینید و دو مرد نزد شما مى آیند که یکى از آن دو ثروتمند و دیگرى فقیر است نگویید: «باید سخن مرد فقیر را باور کرد و سخن ثروتمند مردود است»، بلکه درست همان گونه که به سخنان فقیر گوش مى دهید، به سخن ثروتمند هم گوش فرا دهید؛ زیرا گفته شده است که «در داورى جانبدارى نکنید» (تثنیه، 1:17).


روى آوردن به روش تفسیر غیر مستقیم در نوشته هاى حاخامى
روى آوردن به روش تفسیر غیر مستقیم در نوشته هاى حاخامى شیوه متداولى بود؛ آنان به وسیله چند قاعده هرمنوتیکى و تفسیرى صورى استنتاج هایى از متون مقدس به عمل مى آوردند. هیلل بزرگ، که حدود یک قرن قبل از ویرانى معبد دوم در اوج اعتبار بود، اولین کسى بود که این اصول را وضع کرد. قوانین هفت گانه هیلل در قرن دوم میلادى به وسیله ییشماعل بن الیشع به سیزده قانون بسط داده شد؛ بدین صورت که برخى از آن قوانین را به زیر مجموعه هاى آنها تقسیم کرد و یا یک قانون را حذف کرد و قانون جدیدى خود به آنها اضافه کرد. اولین قانون (که استنتاج بر اساس میزان اهمیت است) بیان مى کند که اگر ممنوعیت خاصى بر موضوعى کم اهمیت اعمال شود، مى توانیم نتیجه بگیریم که همان ممنوعیت براى چیزى که نسبت به آن موضوع اهمیت بیشترى دارد، قابل اعمال است. برعکس، از مجاز بودن چیزى که از اهمیت بیشترى برخوردار است، مى توان نتیجه گرفت چیزى که از اهمیت کمترى برخوردار است نیز مجاز است؛ براى مثال، در میشنا مى خوانیم روز شنبه از برخى جنبه ها نسبت به تعطیلات عمومى از اهمیت بیشترى برخوردار است؛ بنابراین، اگر نوعى فعل و عمل در روز شنبه مجاز باشد، مى توان نتیجه گرفت که انجام چنین عملى در روز تعطیل عادى مجاز است؛ برعکس، اگرعملى در تعطیلات عادى ممنوع باشد، باید در روز شنبه حرمت و ممنوعیت بیشترى داشته باشد. قانون دیگر تفسیرهاى غیرمستقیم (قانون ششم) بر آن است تا یک مسئله را با استفاده از مقایسه آن با عبارت دیگرى از کتاب مقدس حل کند. براى مثال، در تلمود این مسئله که چرا موسى در جنگ با عمالقه باید دست خود را بالا نگه مى داشت (خروج، 17:11)، با ارجاع به سفر اعداد (21:8) پاسخ داده شده است. در آنجا آمده است: براى شفاى از نیش مار، اسرائیلیان باید به (مجسمه) مار آتشگونه که در صحرا برافراشته شده است نگاه کنند. دستان موسى بیشتر از شفابخشى مار برنجى براى مارزدگان نمى توانست تأثیر داشته باشد. مسئله اصلى آن بود که اسرائیلیان درست همانند قضیه مار آتشگون، براى سالم ماندن مى بایست دل هاى خویش را متوجه خدا کنند. این روش تفسیرى مبتنى بر عقیده اى است که کتاب یهودیان را مقدس مى شمرد و آن را قابل تفسیر مى داند و معتقد است که اگر به درستى فهمیده شود، مى تواند هدایت گر زندگى افراد محترم باشد. عالمان بزرگ حاخامى به وسیله این فرآیند تبیین وحى خدا توانستند سنت را با معانى تازه و ارتباطات جدید زنده نگه دارند. نوشته هایى که از یهودیت فریسى چند قرن اول منتشر شد، شاهدى بر این ایمان با شور و حرارت است که کلام جاودانه خدا مى تواند پیام زندگى براى هر نسلى از یهودیان باشد.

پیدایش فرقه قرائیم در قرن ششم و نزاع با یهودیت حاخامى
پیدایش جامعه یهودى قرون وسطا با فرا رسیدن قرن ششم، یهودیان عمدتا به صورت قومى پراکنده در آمده بودند. با آنکه سرزمین خود را از دست داده بودند، اما میراث مشترکشان به آنان وحدت مى بخشید: شریعت، آیین نماز و سنت هاى مشترک، جماعت هاى پراکنده اى را که از اسپانیا تا ایران و از لهستان تا آفریقا گسترش داشت، متحد و یکپارچه مى کرد. جنبش هاى مسیحایى در قرن نهم میلادى در میان جامعه یهود ایران پدید آمد و منجر به شورش بر مقامات اسلامى گردید؛ این شورش ها کاملا به شکست انجامید. تهدید جدى ترى براى حیات سنتى یهودى از سوى فرقه قرائیم به وجود آمد. این گروه در دهه 760 در بابل توسط عنان ابن داود به وجود آمد؛ همو که پیش از این از رسیدن به مقام ریاست جامعه یهودیان تبعیدى بازمانده بود. به نظر برخى از دانشمندان، عنان عناصرى از سنت غیر تلمودى و نیز آموزه هایى از اسلام را اقتباس کرد. از اصول تفسیرى روشن گرى که عنان به وجود آورد، این است که «در تمام زوایاى کتاب مقدس جستجو کنید و بر دیدگاه هاى من تکیه نکنید. » و بااین بیان مى خواهد بگوید فقط خود کتاب مقدس منبع موثق شریعت محسوب مى شود. فرقه قرائیم تأکید مى کردند که آداب و مناسک یهودى باید مطابق قوانین کتاب مقدس باشد، نه دستورات حاخام ها.
فروپاشى امپراتورى اسلامى در قرن ششم در همان دوره اى که قرائیم شروع به نزاع با یهودیت حاخامى کرد، امپراتورى اسلامى در معرض فروپاشى بود. هنگامى که خلفاى عباسى در سال 750 بنى امیه را شکست دادند، اسپانیا تحت حاکمیت یکى از خلفاى بنى امیه مستقل باقى ماند. در سال هاى بعدى آن قرن، عباسیان به تدریج کنترل سرزمین هاى دوردست را از کف دادند. پس از سال 850 نیروهاى ترک توانستند بر عباسیان تسلط یابند و خلیفه در اصل دست نشانده اى بیش نبود و فرماندهان ترک از پشت صحنه اعمال قدرت مى کردند. در سال 909 مسلمانان شیعى کنترل شمال آفریقا را به دست گرفتند، و در سال 969 آنها مصر و اسرائیل را فتح کردند. جهان اسلام تا پایان قرن دهم به چند دولت مختلف تقسیم شد که با هم در حال کشمکش بودند. نابودى اتحاد سیاسى امپراتورى اسلامى با از دست رفتن محوریت یهودیت حاخامى همراه شد.
پیدایش یشیواها (مدرسه هاى حاخامى) در قرن نهم و دهمآموزشگاه هاى حاخامى بابل جایگاه خود را نزد آموزشگاه هاى مختلف جهان یهودیت به تدریج از دست دادند؛ در بسیارى از جاها یشیواها (مدرسه هاى حاخامى) به وجود آمدند که در آنها منابع حاخامى تفسیر مى شد. گسترش این مراکز آموزشى محلى، معلمان منفرد را قادر ساخت تا مستقل از آموزشگاه هاى سورا و پمبدتیا در تعالیم یهودى اعمال نفوذ کنند. مکانى که جامعه حاخامى محلى هنوز در آن اظهار وجود مى کرد، سرزمین مقدسى بود. طبریه محل آموزشگاه حاخامى و نیز مرکز عالمان ماسورایى بود؛ ماسورایى ها کسانى همچون خاندان بن اشر و بن نفتالى بودند که ماسورا یا قرائت معیار کتاب مقدس را با اضافه کردن صدادارهاى مختلف و علایم نشانه گذار به متن عبرى کتاب مقدس به وجود آوردند. آموزشگاه هاى حاخامى در قرن نهم به رامله و سپس به اورشلیم انتقال یافت؛ این نهاد از سوى جوامع ترک مصر، یمن و سوریه تقویت مى شد، اما در نتیجه کشمکش هاى ترک ها و مسیحیان در قرن یازدهم تاثیر آن کم رنگ گردید. همچنین در این دوره جامعه یهودى مصر دست خوش تغییر شد. در زمان حاکمیت فاطمیان زندگى یهودیان در مصر رونق گرفت و در پایان قرن دهم در قاهره یک یشیوا تاسیس شد و قیروان نیز از مراکز علمى شد. در این دوره تلمودیان برجسته و خاندان هاى یهودى مرفه، که دانشمندان و فلاسفه یهودى را پشتیبانى مى کردند، آموزشگاه هایى تأسیس کردند. همچنین شهر فاس شهرتى کسب کرد، و یکى از مهم ترین عالمان حاخامى این دوره، یعنى اسحاق فاسى را به خود دید که مجمع القوانین موثرى در شریعت یهود تدوین کرد. اما فقط در اسپانیا بود که جامعه یهود به اوج خود رسید.
جامعه یهودى در اسپانیا در قرن دهم در قرن دهم در اسپانیا، دربار سلطنتى خلیفه هاى اموى، عبدالرحمن سوم و حکم دوم دولت مرد یهودى حیسداى ابن شپروت را به مقام هاى طبابت، ریاست و نماینده سیاسى دربار به کار گرفتند. علاوه بر این، او به عنوان رئیس جامعه یهود و پشتیبان فعالیت هاى علمى یهودیان بود. قرطبه پایتخت خلفاى بنى امیه مرکز پرطراوت تمدن یهود شد، و دانشجویان یشیوا و شاعران و ادیبان را از جماعت هاى پراکنده یهودى به سوى خود جذب کرد. در همان زمان که خلافت بنى امیه در قرن یازدهم در حال فروپاشى بود، امیرنشین هاى کوچک مسلمان نیز اغلب با یکدیگر در تضاد و کشمکش بودند. برخى از حاکمان این دول درباریانى یهودى همچون سموئیل ابن ناگریلا از غرناطه را در حکومت خود به کار گرفتند. این شخصیت از ریاضى و فلسفه اطلاع داشت و به زبان هاى عبرى و عربى مى نوشت؛ علاوه بر این، او به عنوان وزیر غرناطه به مدت سیزده سال خدمت کرد. وى به افتخار پیروزى هاى نظامى خویش اشعارى به عبرى سرود و مقدمه اى نیز بر تلمود تالیف کرده است. علماى دیگر این دوره در اشبیلیه، ساراگوسا، تولدو، کالاتایود و لوسنا که به سبب آموزشگاه یهودى خود شهرتى دوباره کسب کرده بود زندگى مى کردند.
تزلزل حیات جامعه یهودى اسپانیا در قرن یازدهم در سال 1086 وقتى المرابطین از شمال آفریقا به اسپانیا دعوت شدند تا رهبرى حمله به جوامع مسیحى شمال را به عهده بگیرند و به تعقیب و شکنجه جمعیت یهودى بپردازند، حیات جامعه یهودى اسپانیا متزلزل گردید. اما به زودى یهودیان وضعیت قبلى خود را باز یافتند. نسل بعدى شاعران برجسته، فلاسفه، شارحان کتاب مقدس، الاهیدانان و مراجع حاخامى خاص خود را پیدا کرد، اما در اواسط قرن دوازدهم عصر زرین جامعه یهود اسپانیا به پایان رسید. الموحدین، از سلسله هاى بربر مراکش، از ترس غلبه مسیحیت به دفاع از کشور پرداختند و هم زمان جمعیت یهود را مورد تعقیب و آزار قرار دادند. یهودیان را وادار کردند به دین اسلام بگروند، و آموزشگاه ها و کنیسه ها بسته شدند. برخى از یهودیان مخفیانه به آداب و احکام یهودیت عمل مى کردند؛ برخى دیگر به خاورمیانه فرار کردند یا به اسپانیاى مسیحى مهاجرت کردند. در آغاز قرن سیزدهم وقتى که حکومت هاى مسیحى کنترل بیشترسرزمین هاى قبلى مسلمانان دراسپانیا را به دست گرفتند، حکومت الموحدون به پایان رسید.
اوضاع یهودیان بخش هاى دیگر امپراتورى اسلامىدر بخش هاى دیگر امپراتورى اسلامى، یهودیان در طى این قرون با اوضاع و احوال متغیرى مواجه بودند. در میانه قرن دوازدهم، هنگام ظلم و فشار الموحدین، برخى از یهودیان اسپانیا و از جمله موسى ابن میمون فیلسوف به مصر مهاجرت کردند. در اسرائیل در طى جنگ هاى صلیبى جامعه کوچکى از یهود توانست باقى بماند و یهودیانى که براى زیارت به سرزمین مقدس عزیمت کردند شمار آنان را افزایش دادند. جامعه یهود بابل بعد از مرگ آخرین گائون برجسته و مهم حى بر شریرا در سال 1038 میلادى همچنان پابرجا ماند، اما حمله هاى مغول ها در نیمه قرن سیزدهم عواقب ویرانگرى براى آن منطقه به بار آورد. به هر حال مسلمانان در لشکرکشى به اروپا در قرن هفتم موفق نشدند تمام اروپا را تحت سیطره خود درآورند. بسیارى از کشورها تحت حاکمیت حکام مسیحى باقى ماندند؛ در اکثر مناطق امپراتورى بیزانس نیز قضیه از همین قرار بود. اولین جامعه هاى یهودى در اروپاى غربى به شکل گروه هاى کوچک و جدا از دیگران زندگى مى کردند و به کار تجارت محلى مى پرداختند. یهودیان هر شهر به صورت واحدهاى مجزا استقرار داشتند؛ زیرا شخصیت برجسته جامع الشرایعى (آنگونه که در سرزمین هاى اسلامى وجود داشت) نبود که همچون رهبر رسمى جامعه یهودیان عمل کند. در عوض هر جامعه اى (کهل) قوانین خاص خود و دادگاه هاى همانند حکومت هاى خودگردان داشت. این امر در واقع تعدیلى بود که اشکنازى ها در ساختار فئودالى اروپایى مسیحى قرون وسطا و متناسب با جوامع یهودى خود به وجود آوردند.
افزایش تحقیقات تلمودى در نسل هاى بعدى در چنین اوضاعى مطالعات و تحقیقات یهودى در تعدادى از مراکز مهم از قبیل مینز و ورمز در منطقه راین و ترویس و سنس در شمال فرانسه انجام مى گرفت و عالمان معروف همچون ربنو گرشوم مینزى و سلیمان ابناسحاق (راشى) ترویسى را پدید آورد. تحقیقات تلمودى در نسل هاى بعدى بسیار اوج گرفت: در آلمان و شمال فرانسه عالمانى که به توسفتانویس معروف شدند روش هاى تازه اى را در تفسیر تلمود به کار گرفتند. علاوه بر این یهودیان اشکنازى این دوره اشعار مذهبى اى سرودند که به سبک سروده هاى مذهبى (پیوتیم) اسرائیل قرن پنجم و ششم بود.

افزایش احساسات ضدیهودى در کشورهاى مسیحى
به رغم رواج تعلیمات یهودى، یهودیان در کشورهاى مسیحى بارها در معرض طغیان احساسات ضدیهودى قرار گرفتند. در سال 1095 پاپ اربان دوم جنگ صلیبى اول را اعلام کرد. این کار توده هاى منطقه راین را در سال 1096 براى درگیرى با یهودیان در شهرهاى ورمز و مینز برانگیخت. یهودیان در این جامعه ها به جاى آنکه به مسیحیت بگروند آرزو مى کردند شهادت نصیبشان شود و آن را مایه تقدس خود مى دانستند. این کشتارها که در پایان آن قرن رخ داده بود، مورد تأیید رسمى دولت نبود و یهودیانى که تحت فشار و ارعاب تغییر آیین داده بودند دوباره اجازه بازگشت به سنت یهودى را یافتند.
وضعیت جامعه یهودى اروپاى مسیحى در قرن 11و 12 در طى دو قرن بعدى، جامعه یهودى اروپاى مسیحى هر روز بیش از پیش درگیر رباخوارى مى شد، چراکه صنف هاى مختلف مسیحى، یهودیان را در بازار تجارت از دور رقابت خارج کرده بودند. حرفه رباخوارى باعث تشدید یهودستیزى شد، به ویژه از سوى آنان که قادر به بازپرداخت وام ها نبودند. علاوه بر این انگیزه اقتصادى، مسیحیان در قرون وسطا یهودیان را به دلایل مذهبى نیز تحت آزار و تعقیب قرار مى دادند؛ به یهودیان همچون قاتلان مسیح و آدم کشانى شرور نگاه مى شد. اولین بار در سال 1144 بود که در نورویچ انگلستان، جامعه یهودى متهم شدند که در عید پسح کودکان مسیحى را مى کشند تا از خون آنها در آماده سازى نان فطیر استفاده کنند. بعدها همین اتهام در بلووا در فرانسه، در سال 1171 و در لینکلن انگلستان در سال 1255 مطرح شد. اتهام شایع دیگر بر ضد یهودیان این بود که آنان به منظور آزار دادن بدن عیسى به نان مقدس توهین مى کنند. گذشته از این نیز با یهودیان به خصومت رفتار مى شد، زیرا آنها در واقع از طریق وام هایى که با دیرکرد مواجه مى شد، دارایى مسیحیان را به جیب مى زدند. چنین عناصرى باعث شد که شوراى چهارم لاتران در سال 1215 محدودیت هایى را که جهان مسیحیت نسبت به قوم یهود اعمال مى کرد تشدید کند.

فعالیت کشیش هاى دومینیکن برضد جامعه یهودى
در همان قرن کشیش هاى دومینیکن به طور فعال برضد جامعه یهودى عمل کردند. در سال 1240 آنها در مناظره اى درباره تلمود در پاریس با عالمان معروف یهودى شرکت کردند؛ ثمره این بحث و گفتوگو این شد که تلمود محکوم شد و همه نسخه هاى آن را سوزاندند. اخراج یهودیان از کشورهایى که در آنها زندگى مى کردند نیز از جمله سیاست هاى رایج اروپا مسیحى شد. در سال 1182 پادشاه فرانسه، فیلیپ اگوستوس، همه یهودیان را از محدوده سلطنتى نزدیک پاریس اخراج کرد، تقریبا تمامى دیون مسیحیان به رباخواران یهودى را لغو کرد، و اموال یهودیان را مصادره کرد. هرچند یهودیان در سال 1198 براى بازگشت فراخوانده شدند، اما مالیات سلطنتى اضافه اى بر آنان تحمیل شد، به گونه اى که در قرن بعدى آنان روز به روز بیشتر جزو اموال پادشاه محسوب مى شدند.
وضعیت یهودیان در قرن سیزدهم در قرن سیزدهم بر یهودیان انگلستان به طور پیوسته مالیات تحمیل مى شد و تمام جامعه یهودیان در سال 1290 از آنجا اخراج شدند، همان گونه که چند سال بعد توسط فیلیپ چهارم از فرانسه اخراج شدند. در پایان قرن سیزدهم جامعه یهودى آلمان مورد حملات خشونت آمیز قرار گرفتند. سپس در قرن بعدى، یهودیان به اتهام مسموم کردن چاه هاى اروپا مسبب طاعون سیاه شناخته شدند، و نکوهش گردیدند و از سال 1348 تا سال 1349 یهودیان در فرانسه، سوئیس، آلمان و بلژیک مورد آزار و اذیت همسایگان مسیحى خود قرار گرفتند. در دو قرن بعدى، قتل و غارت یهودیان به رویدادى عادى تبدیل شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد