نظم نوین جهانی (New World Order)

زمینه سازی ظهور ، بررسی علائم ظهور، شناخت شیطان و دجال ،مبارزه با صهیونیزم جهانی

نظم نوین جهانی (New World Order)

زمینه سازی ظهور ، بررسی علائم ظهور، شناخت شیطان و دجال ،مبارزه با صهیونیزم جهانی

آشنایی با فرقه ضاله وهابیت

 

پیدایشاین فرقه منسوب به «محمدبن عبدالوهاب » (بن سلیمان بن محمدبن احمدبن راشدبن برید بن محمدبن برید بن مشرف بن عمر بن بعضابن ریس بن زاحزبن محمدبن على بن وهیب التمیمى ) ازمردم «نجد» (هزارو دویست شش – هزار و صدو پانزده قمرى ) مى باشد. «محمدبن عبدالوهاب » به مکتب «ابن تیمیه » گرایش داشت . نام این فرقه از پدر «محمد» که «عبدالوهاب » بود، گرفته شده است . «عبدالوهاب » که از علماى عینیه از بلاد نجد بود. محمد فقه هنبلى رانزد پدرش «عبدالوهاب » که از علماى هنابله بود، فرا گرفت . آثار «ابن تیمیه » و «قیم جزى » «که شاگرد ابن تیمیه بود» را مطالعه کردو تحت تاثیر قرار گرفت . 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

پیدایشاین فرقه منسوب به «محمدبن عبدالوهاب » (بن سلیمان بن محمدبن احمدبن راشدبن برید بن محمدبن برید بن مشرف بن عمر بن بعضابن ریس بن زاحزبن محمدبن على بن وهیب التمیمى ) ازمردم «نجد» (هزارو دویست شش – هزار و صدو پانزده قمرى ) مى باشد. «محمدبن عبدالوهاب » به مکتب «ابن تیمیه » گرایش داشت . نام این فرقه از پدر «محمد» که «عبدالوهاب » بود، گرفته شده است . «عبدالوهاب » که از علماى عینیه از بلاد نجد بود. محمد فقه هنبلى رانزد پدرش «عبدالوهاب » که از علماى هنابله بود، فرا گرفت . آثار «ابن تیمیه » و «قیم جزى » «که شاگرد ابن تیمیه بود» را مطالعه کردو تحت تاثیر قرار گرفت .

ابن تیمیه : «ابوالعباس احمدبن عبدالحیلم حرانى » از علماء حنبلى قرن هفتم و هشتم هجرى است که عقاید وى مخالفت افکار مذهبى معاصر خود تکفیر شد و مدتى زندانى بود مورد آزار مغولان قرار گرفت و از شام به قاهره گریخت .در سال ۷۱۲ ق دوباره به «دمشق » بازگشت و در سال ۷۲۸ ق در گذشت .محمد بن عبدالوهاب در بصره از «شیخ محمد مجموعى » علم دین آموخت ، در شام و حجاز نیز کسب فیض کرد وکمال یافت و سفرهایى به ایران «اصفهان » نمود.تحصیلات «محمدبن عبدالوهاب »جالب است . او در حوزهایى مطالعه مى کرد که در معرض تهاجم فرهنگى ، سیاسى و نظامى صفویه بودند. آمدن اوبه ایران و مخصوصا «اصفهان » و اقامت او در آن شهر قابل توجه است . او از نزدیک اقدامات متولیان رسمى و دولتى و علمى مذهب امامیه بود. بدو شک محمدبن عبدالوهاب در مراسم محرم اصفحان دیده است که چگونه در روز «عاشورا» شاه شیعه !! سرهاى بریده سنیان را به عنوان سرهاى بریده امویان !! تحویل مى گیرد و به قاتلین سکه هاى طلا مى هد…خلاصه اینکه محمد بن عبدالوهاب و نهضت افراطى او محصول چنین دوره اى است .یعنى یک واکنش ! یک عکس العمل که مى تواند اشکال مختلفى در انعکاس خود بیابد.آنگونه که وقتى محمودافغان ایران رادر نوردید، «ملا زعفران » سنى را آورد تا مال وجان و ناموس روافض !! را مباح کند و دراصفهان چنین شد..علمامذهبى در نقد و نفى «وهابیت » تنها «معلول » را مى بیند واز علت غافل اند وفورا دست خارجى و… را در کار مى آورند.تعالیم «محمدبن عبدلوهاب » در واقع تهاجمى است فرهنگى علیه محصولات فرهنگى صفویه و اقدامات نظامى مخرب و ویرانگر وظالمانه او و پیرونش ، عکس العملى است علیه اقدامات قزلباشان صفوى که در طول حداقل یک قرن تمام با قداره «تشیع » رادر دل و درون توده هاى عامى سنى ایران و اطراف آن فرو کردند وعقاید و اماکن سنیان را زیرو رو کردند.و همان گونه که قتل عامهاى «شاه اسماعیل اول » درشیعه کردن سنیان ، عنوان «جهاد» داشت و فتواى فقها را در حمایت خودبهمراه داشتند، تخریب ها وقتل عامهاى وهابیان در بلاد شیعه و انهدام اماکن مذهبى امامیه ، عنوان جهاد و پاکسازى و تطهیر اسلام !! و توجیه مذهبى داشت . و در همین جا باید به این نکته واقعیت تاریخى اشاره کرد که تاریخ اسلام از آغاز تاکنون نشان مى دهد:کلیه فرقه ها و نهضتهاى فکرى ، فرهنگى ، سیاسى ، اجتماعى و نظامى در سایه و فضاى فرهنگى ، سیاسى خلافت و سلطنت پدید آمده اند و هر کدامشان به نحوى دراعتراض به وضع موجود، ابراز وجود کرده اند، اگر در ستیز با عقاید رسمى بوده است و نفى تفکر موجودت بدعت نامیده شده و اگر در نبرد با ساختار سیاسى فرهنگى – اجتماعى – اقتصادى موجود ونفى سیادت متولیان رسمى بوده ، تکفیر گردیده و تحت پیگرد مذهب رسمى و سیاست حاکم قرار گرفته است و بعد در تاریخ عقاید و آرا به بدترین وجهى تحریف شده است وبه صاحبان آرا و عقایدت اقوال و اعمالى نسبت داده اند که روحشان از آنها خبر نداشته است و همین اقوال پشتوانه تاریخ نقلى و کتب فرق و ملل و نحل گردیدهاست . نکته دیگر این است که تاریخ عقاید و آراء بشرى نشان مى دهد که هر حرکت فکرى ( مثبت یامنفى ) اصولا دارى علل و انگیزه هائى است که مبادى عقیدتى آن مبتنى بر همین علل و انگیزهاست ، ایدئولوژى و پیام آن حرکت بر همین علل استوار است و بعد براى توجیه تاریخى خود به دنبال پیشینه و ریشه مى گردد. دراین شکى نیست که محمد بن عبدالوهاب ، عقاید کلامى خود رادر تاریخ عقاید و آراء اسلامى جستجو کرده و عقاید ابن تیمیه را مناسب دیده و هماهنگیهائى با آنهاداشته است .اما خود ابن تیمیه محصول چه عصرى است ؟ او نیز محصول عصر تنازع بقا مذاهب رسمى است است : عصر مغولان و بعد در دوره ایلخانان ) مذاهب اسلامى در چه رقاتبى براى بقا بودند حنفیان قظب غالب مذاهب تسنن بودند و شیعه امامیه مذهب رقیب نیزگاه غالب مى شد. در این میان حنبلیان و شافعیان در اقلیت و محدودیت بودند وزیدیان و اسماعیلیان در تعقیب و قتل عام …در منابع شیعه امامیه ابن تیمیه اینگونه معرفى شده است : احمدبن تیمیه (۷۲۸ – ۶۶۱ ق ) فقیه ، محدث ومتکلم حنبلى است وى متولد ۶۶۱ ق . در حران (سوریه ) مى باشد و در ایام حمله مغولان مقیم دمشق شد. او داراى تاءلیفات بسیارى است بالغ بر سیصد جلد است . «ابن تیمیه » بر کلیه مذاهب اسلامى انتقاد داشت و کتبى علیه این مذاهب نوشت . در عین حال مورد احترام عامه بود. «ناصر» خلیفه فاطمى وى را به زندان انداخت با پا در میانى مادرش آزاد شد. او قائل به تجسم و تشبیه بود. «علماء عامه » علیه او اظهار نظر کرده اند و کتبى بر رد عقاید وى نوشته اند. برخى ابن تیمیه را «بدعت گذار» و برخى دیگر کافر دانسته اند.گویند «بخارى » وى را «کافر» دانسته است .آثار و عقاید او در شام و اطراف ممنوع اعلام گردید و خلیفه وقت دستور داد هر کس بر این عقاید باشد، مال و جانش مباح است .۲ – عقاید و آراء: مى گویند وهابیها معتقدند که هیچ انسانى نه موحد است و نه مسلمان مگر اینکه امورى را ترک کند، از جمله : ۱ – به وسیله هیچ یک از رسولان و اولیاء پروردگار به خداوند توسل نجوید، و هرگاه اقدام به این کار کند و بگوید: اى خدا! توسط پیامبرت محمد (صلى الله علیه و آله ) به تو متوسل مى شوم که مرا مشمول رحمت خود قرار دهى ، اینگونه افراد در راه شرک گام نهاده و مشرک مى باشند.۲ – زائران به قصد زیارت به آرامگاه رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) نزدیک نشوند و بر قبر آن حضرت دست نگذارید و در آنجا دعا نخوانند و نماز نگذارید و ساختمان و مسجد بر روى قبر نسازند.۳ – از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) طلب نکنند اگر چه پروردگار، حق شفاعت را پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) داده است ولى از طلب آن نهى فرموده است . بر مسلمانان جایز است که بگوید: «یا الله ! شفع لى محمدا» :«پروردگارا! محمد (صلى الله علیه و آله ) را شفیع من قرار ده » ولى روا نیست که بگوید: «یا محمد! (صلى الله علیه و آله ) اشفع لى عندالله.و کسى که از پیامبر طلب شفاعت کند، مانند این است که از بت ها شفاعت خواسته باشد۴- باید هرگز به رسول خدا «صلى الله علیه و آله » سوگند یاد نکندو او راندا ننماید (: یا محمد) و آن حضرت را با عبارت «سیدنا» توصیف نکند و الفاظى از قبیل : بحق محمدو.. بر زبان جارى نسازد.۵ – نذر براى غیر خدا و پناه بردن و استغاثه به غیر خداوند شرک است .۶ – زیارت قبور و ساختن گنبد و بارگاه بر آنها وتزئین قبور و سنگ کتیبه ، چراغ روشن کردنو شمع گذاشتن بر آنها شرک است .۷ – وهابیون بر این باور شدند که مسلمانان درطى روزگار وقرون ، از آئین اسلام منحرف شده اند و در دین خدا بدعت هائى جاى داده اند که با شرع اسلام متناقض مى باشد. به عقیده وهابیون باید از اصولى که پیامبر اسلام «صلى الله علیه و آله » حکم فرموده ، پیروى کرد و از منهیات او دورى نمود. باید فقط پرودگار امیدوار بود و از او ترسید و به او توکل کرد و شفاعت خواست .۸ – هرگونه مراسم تشییع جنازه و سوگوارى حرام است . ارواح اموات کارى نمى توانند بکنند و در امور دنیوى و اخروى زندگان دخالتى نمى توانند داشته باشند.۹- کار بردن القاب که بر عزت و احترام دلالت دارد، در مورد افراد بشر ناصواب است زیرا احترام و تعضیم تنها شایسته خداوند است .۱۰ – هرگاه مسلمانى از دنیا برود، روح او در بهشت است واین جاى شادى و سرور دارد نه غم و اندوه .گفتگوى یک عالم شیعه با محمد بن عبدالوهاب :در برخى کتب ، سخن از مباحثه یک دانشمند شیعى به نام «شیخ جواد قمى » (؟) با محمد «محمد بن عبدالوهاب » رفته است . گرد آوردنده این مطالب را از کتاب خاطرات منسوب به فردى نام «همفر» انگلیسى (؟) نقل کرده است .دانشمند شیعى : چرا از امام على بن ابى طالب علیه السلام پیروى نمى کنى ؟محمد بن عبدالوهاب : از دیدگاه من على مانند عمر گفتارش حجت نیست ، تنها حجت ما کتاب خدا وسنت پیامبر است .دانشمند شیعى : رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است : « انا مدینه العلم و على بابها » در این صورت میان على و دیگران فرق هست .محمد بن عبدالوهاب : اگر گفتار على حجت بود پس چرا رسول خدا صلى الله علیه و آله نفرمود: «کتاب الله و على بن ابى طالب &raquo.دانشمند شیعى : آرى ! رسول خدا صلى الله علیه و آله این را فرموده است :« انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى »و على رئیس عترت رسول الله صلى الله علیه و آله است .دانشمند شیعى مدارک زیادى از منابع عامه در اثبات این گفته رسول خدا صلى الله علیه و آله ارائه کرد.محمد بن عبدالوهاب : اگر پیامبر چنین گفته باشد، پس او چه مى شود.دانشمند شیعى : «سنت » رسول خدا صلى الله علیه و آله شارح «کتاب الله » است و «عترت » رسول شارح «سنت » او استوقتى پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله ) از دنیا رفت ، مسلمانان به یک شارح نیاز داشتند که قرآن را تفسیر و تشریع کند. این کار تنها از عترت رسول ساخته بود.محمد بن عبدالوهاب سکوت کرد وپاسخى نداشت که بدهد.۳ – رهبران فرقه وهابیه :وارث مقتدر و مسلط آئین وهابیت ، اندکى پس از پیدایش آن ، خاندان آل سعود شد.این خاندان که از دیر باز بر جزیره العرب دست داشته ، توانست با تکیه بر این آئین و حمایت وگسترش واحیا آن تنها وارث بى چون وچراى وهابیت گردد.۱ -محمد بن سعود، نخستین فرد از خاندان سعود است که مذهب وهابیه را قبول کرد (م ۱۲۷۹ ق )۲ – عبدالعزیز بن سعود. وى بر «احساء» و«قطیف » دست یافت وسواحل خلیج فارس را نیز در اختیار گرفت . در سال ۱۲۱۶ ق کربلا را غارت کرد. اندکى بعد مکه وطائف را زیر نفوذ گرفت وبر عمان دستیافت . در سال ۱۲۱۸ قمرى توسط یکى از شیعیان کشته شد.۳ – سعود بن عبدالعزیز. در دوره رهبرى وى وهابیان به بغداد وعمان مکه و مدینه و حوران یورش بردند. نام سلطان وقت را از خطبه ها برداشتند .نیروهاى عثمانى وهابیان بردند. نام سلطان وقت را از خطبه ها بر داشتند. نیروهاى عثمانى وهابیان را شکست دادند و شهرها را پس گرفتند. وى در سال ۱۲۲۹ قمرى درگذشت .۴ – عبدالله بن سعود. وى توسط طولون پاشا شکست خورد ودستگیر گردید. او وفرزندان او در سال ۱۲۳۳ قمرى در قسطنطنیه به دار آویخته شدند.۵ – مشارى بن سعود (برادر عبدالله ). اونیز توسط محمد على پاشا دستگیر گشت و در سال ۱۲۳۴ قمرى در راه مصر در گذشت .۶ -ترکى بن عبدالله بن محمد بن سعود. وى قدرت را در ریاض بدست گرفت . اندکى بعد مصریان وى را از شهر بیرون راندند. ولى او دوباره قدرت را بدست آورد وبه ریاض بازگشت . ترکى بر احسا وبحرین دست یافت ودرسال ۱۲۴۹ قمرى توسط مشارى بن عبدالرحمن کشته شد.۷ – مشارى بن عبدالرحمن بن مشارى بن حسن بن مشارى بن سعود ۸ – خالد بن سعود (۱۲۵۷ – ۱۲۵۵ ق )۹- عبدالله بن شبیان بن ابراهیم بن شبیان (۱۲۵۹ – ۱۲۵۷)۱۰ – فصیل بن ترکى (دوبار قدرت را بدست گرفت : بار اول ۱۲۵۵ قمرى ، وبار دوم ۱۲۸۲ – ۱۲۵۹ قمرى )۱۱ -عبدالله بن فصیل بن ترکى (سه بار قدرت را بدست گرفت : ۱۲۹۱ – ۱۲۸۷ ق و ۱۳۰۱ – ۱۳۰۰ و ۱۳۰۴ – ۱۳۰۱ قمرى (۱۲ – سعود بن ترکى .۱۳ – محمد بن سعود۱۴ – عبدالرحمنبن فصیل۱۵ – محمد بن فصیل۱۶ – عبدالعزیز بن عبدالرحمن فصیلخاندان آل سعود همچنان سیادت وقدرت خود را بر سراسر جزیره العرب حفظ کرده اند و اینک بر سرزمین وحى حکومت میکنند. «ملک فهد» پادشاه عربستان سعودى وارث اجداد واسلاف خویش است که با اقتدار کامل بر تخت سلطنت نشسته وخود را «خادم حرمین شریفین » معرفى مى کند.۴ – تهاجم وتخریب : وهابیان به انجام عقاید وشعائر خویش پرداختند وبراى محو به اصطلاح آلودگیها از ساحت اسلام به تهاجم وتخریب روى آوردند:۱ – حمله به مدینه منوره : وهابیان از بیابهانهاى نجد تا صحراهاى حجاز تاختند و به مدینه یورش د بردند وحرم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را غارت کردند و مزار شریف نبوى را مورد بى احترامى قرار دادند.۲ – حمله به کربلاى معلى : وهابیان چند مرتبه به کربلا حمله برده اند در سال ۱۲۱۶ ق ، امیر سعود به اتفاق سپاه نیرومندى از مردم نجد و عشایر جمو و حجاز و تهامه و…به عراق یورش بردند. در ماه ذوالقعده همان سال به شهر کربلا رسیده آن شهر را محاصره کردند.سپاهیان وهابى برج و باروى شهر را خراب کرده ، وارد شهر شدند و گروه بسیارى از اهالى کربلا را در کوچه وبازار و منازل کشتند واموال مردم را غارت کردند.گنبد روى آرامگاه امام حسین بن على علیه السلام را خراب کردند و صندوق روى بارگاه را که از زمرد و یاقوت و جواهرات تزئین شده بود، گرفتند و بردند. در حدود دو هزار نفر ازمردم کربلا کشته شدند.برخى مورخان ایرانى تاریخ حمله به کربلا را در ذوالحجه سال ۱۲۱۶ ق در روز عید غدیر نوشته اند. و هابیان به حرم مطهر امام حسین بن على علیه السلام اهانت روا داشتند.۳ – حمله به نجف اشرف : امیر سعود از کربلا به نجف رفت (۱۲۱۶ ق ) و آن شهر را محاصره نمود. اهالى نجف به مقاومت پرداختند. وهابیان نتوانستند به داخل شهر راه یابند. مردم قبلا خزانه حرم امام على علیه السلام را به بغداد منتقل کرده بودند تا از غارت در امان بماند. در این حمله ناموفق پنج تن از اهالى نجف کشته شدند.در سال ۱۲۲۰ یا ۱۲۲۱ قمرى گروهى از وهابیان به رهبرى امیر سعود به نجف یورش بردند. در این حمله نیز با مقاومت مردم روبرو شدند.در این مقاومت مردم ، علما و طلاب شرکت داشتند. نیروهاى امیر سعود پانزده هزار نفر بودند که هر چه کوشیدند، نتوانستند به شهر راه یابند. در این درگیرى هفتصد نفر از وهابیان کشته شدند.۴ – حمله به شرق اردن : در سال ۱۳۴۳ قمرى گروهى از وهابیان به شرق اردن یورش بردند و بسیارى از مردم آن سامان را کشتند واموالشان را غارت کردند. دولت وقت اردن به کمک مردم شتافت و وهابیان عقب نشینى کرده ، شکست خوردند. در این نبرد ۳۰۰ نفر از وهابیان کشته شدند و تعدادى به اسارت در آمدند.وهابیان براى گسترش قلمرو و نفوذ خود دست به هرگونه حرکاتى میزدند .این حملات و حرکات با قتل و غارت همراه بود. امیر ان نیرومند حاکم بر صحراى نجد با وهابیان مخالفت مى کردند ولى نتوانستند از نفوذ و سیطره آنان جلوگیرى کنند.اشراف مکه و حکام حجاز، وهابیان را خارج از دین معرفى میکردندو از ورود آنان به حرم جلوگیرى مى نمودند. این وضعیت در دوره رهبرى محمد بن سعود برقرار بود.پس از وى عبدالعزیز بن سعود زمام امور در دست گرفت . او در سى سال اول امارت خود همیشه با قبائل مجاور در حال جنگ بود. در سال ۱۲۰۸ ناحیه احساء را فتح کرد و بر قطیف نیز دست یافت تصرف این دو ناحیه ، وهابیان را بر خلیج فارس راه داد.وهابیان همچنان از ورود به حرم و انجام مراسم حج ممنوع بودند. سرانجام وهابیان اجازه مشروط یافتند. آنان باید جزیه میدادند تا امیر مکه به آنان راه دهد.در سال ۱۲۱۲ قمرى وهابیان بر امیر مکه پیروز شدند و به قرار داد صلح راضى گردیدند.در سال ۱۲۱۴ قمرى وهابیان توانستند در مراسم حج شرکت کنند.دیرى نپائید که قرار داد صلح نقض شد واختلاف بین دو طرف آغاز گردید .جنگ خونین بین وهابیان و امیر مکه سالها به طول انجامید. در این نبرد طولانى بار دیگر وهابیان پیروز شدند و شهر طائف را به تصرف خود در آوردند گویند: وهابیان مردم طائف را قتل عام کردند، کودکان را سر بریدند، قاریان قرآن را در حال تلاوت کشتند وقرآنها و کتب حدیث را سوختند این واقعه در سال ۱۲۱۷ قمرى روى داد. وهابیان پس از تصرف طائف قصد داشتند بهمکه روند، اما حضور حاجیان در مراسم حج ، آنان را ترساند. پس از پایان مراسم وعزیمت حجاج به او طانشان وهابیان رهسپار مکه شدند .در مکه چهارده روز اقامت گزیدند و مردم را به توبه وا مى داشتند. وهابیان به تخریب آرامگاهها و قبور و دیگر اماکن مقدس پیرامون حرم و مکه پرداختند. کلیه ساختمانهائى را که بلندتر از کعبه بود، ویران کردند آنان به هنگام این شرک زدائى از ساحت اسلام ! شعار مى دادند و طبل مى زدند.این پاکسازى سه روز ادامه یافت .وهابیان مقرر داشتند که کعبه حق انحصارى مذهب خاصى نیست : باید که نماز صبح را شافعیان بخوانند و نماز ظهر را مالکیان ، ونماز عصر را حنبلیان و نماز مغرب را حنفیان بخوانند و باید نماز عشا براى همه آزاد است . نماز جمعه را باید «مفتى مکه » بخواند و باید کهکتاب «کشف الشبهات » تاءلیف : مجحمد بن عبدالوهاب در «مسجد الحرام » تدریس شود و همه مردم شرکت کنند.«سعود» ۲۴ روز دیگر در مکه ماند، آنگاه براى دستگیرى شریف غالب به طرف جده رهسپار گردید و آنجا را در محاصره انداخت و چون شهر داراى قدرت دفاعى نیرومندى بود، امیر سعود نتوانست آنجا را فتح کند، ناگزیر به نجد بازگشت و شریف غالب دوباره مکه را تصرف کرد.همان طور که قبلا اشاره شد، وهابیان به مدینه منوره نیز یورش بردند و بى احترامیها کردند، اشیا قیمتى را بردند ومساجد و قبور را ویران کردن ، حرم نبوى را غارت کردن وقبرستان بقیع را منهدم ساختند. قاضى و حاکم شرع مدینه را که از طرف عثمانى منصوب بود، بیرون کردن و حاکمى به نام شیخ عبدالحفیظ از خود قرار دادند. مردم را از زیارت قبر رسول خدا صلى الله علیه و آله بازداشتند و شیعیان را از زیارت قبور ائمه علیه السلام در بقیع منع کردند.یکى از مورخان عرب درباره حوادث مدینه نوشته است که وهابیان قبه ائمه شیعه در بقیه را ویران کردند ولى به حرم نبوى صلى الله علیه و آله کارى نداشتند. امیر سعود از مردم مدینه پرسید: با قبه هاى بقیع چه باید کرد؟ مردم از ترس گفتند:باید خراب کرد. وهابیان با کمک مردم قبه هاى را ویران ساختند و تمام جواهرات اهدائى این مقابر را بردند.وهابیان در سال ۱۲۲۲ قمرى مراسم حج را تعطیل کردند و مردم را از انجام مناسک باز داشتند.در سال ۱۲۲۰ قمرى مردم عراق را از حج بازداشتند ودر سال ۱۲۲۲ قمرى مردم و شام را به مکه راه ندادند. این ممنوعیت براى مردم عراق چهار سال و براى مردم مصر و شام سه سال برقرار بود. اقدامات وهابیان در اماکن شیعه واکنشهائى را به دنبال داشت فردى شیعه از اهالى عماریه موصل عراق به قصد کشتن عبدالعزیز پدر امیر سعود راهى نجد شد. گویا قرار بود که امیر سعود عامل حمله به کربلا و نجف را بکشد، ولى چون دسترسى به او ممکن نبود، پدرش را از پاى در آورد.این مرد شیعى در لباس دراویش ، خود را فردى عابد وزاهد و گوشه گیر نشان داد ومرید آل سعود معرفى کرد. او نتوانست با رفتار حساب شده خود، مورد توجه واحترام عبدالعزیز قرار بگیرد. سرانجام به هنگام نماز عصر، وقتى عبدالعزیز به سجده رفته بود، با دشنه شکم او را درید و کارش را ساخت . ضارب توسط عبدالله بن محمد بن سعود (برادر عبدالعزیز) از پاى در آمد. در تواریخ آمده است که ضارب افغانى الاصل بوده است ونام وى را از ملا عثمان نوشته اند. برخى منابع بر شیعه بودن ضارب تاکید کرده اند که از اهالى عماریه بوده است. 

 

نقش استعمار در پیدایش وهابیت

مقدمه یکی از حربه ها و روشهای مقابله با اسلام و رخنه در صفوف مسلمانان تحریف حقایق دین و واژگونه کردن اهداف و مقاصد نهایی تعالیم مقدس اسلام می باشد.

این حربه و ترفند در قالب ساختن و پروردن فرقه های جدید برای قشرهایی از مسلمانان در مناطق و محدوده های مناسب و سپس ترویج و گسترش آن در جهان اسلام چهره می نماید! «وهابیت» یکی از این فرقه های ساختگی است که با مهارت تمام توسط استعمار انگلیس بنیان نهاده شد.

اهدافی که استعمارگران انگلیسی از ساختن مسلک وهابیت دنبال می کردند عبارت بود از: بدعت گذاری در دین با تحریف حقایق و احکام اسلامی، خنثی کردن تعالیمی چون جهاد و مبارزه، بی رنگ کردن وجهه سیاسی و اجتماعی اسلام و خلاصه کردن دین و دین باوری در نماز و ذکر و عبادت، و ناموجه جلوه دادن تجمع در اماکن مقدسه و زیارتگاهها بعنوان یکی از نمودها و پایگاههای وحدت و قدرت سیاسی مسلمانان و تخریب آنها بعنوان مظاهر شرک و گمراهی! این تنها استعمار گران انگلیسی نبودند که با ساختن مذهب وهابیت و روی کار آوردن حکومت آل سعود به مقاصد شیطانی خویش برای مقابله با اسلام و مسلمانان نائل آمدند، بلکه در مراحل بعدی وهابیان آل سعود به پابوسی آمریکائیان شتافتند و در خدمت اهداف ضد انسانی آنان در آمدند.

آنچه حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه «اسلام آمریکایی» نامیدند و از آن به عنوان یک خطر بزرگ یاد نمودند، امروز بزرگترین جلوه آن اسلام آل سعود است.

این اسلام نه تنها ضرر و خطری برای قدرتهای استکباری ندارد، بلکه منافع سرشاری نیز برای آنها در بردارد و آن توجیه جنایتها و حفظ قدرت و سیطرهئ آنان در منطقه است.

وجوه مشترک و مشابهت هاى رفتارى وهابیان با خوارج

وجوه مشترک و مشابهت هاى رفتارى وهابیان با خوارج عبارت است از:

۱٫ وهابیان انسان ها را مى کشند و آبادانى را از بین مى برند و مسلمانان را از دم تیغ برّان مى گذرانند ـ به این دلیل و بهانه که آنها از میّت طلب شفاعت مى کنند و به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و صالحان توسل مى جویند ـ در این صورت همان افکار خشک و بسته خوارج در فهم اسلام، به ذهن تداعى مى کند.

۲٫ وهابیت حکم به شرک کسانى مى کند که با عقاید آنها مخالف اند و به ایشان خطاب مى کنند «یا مشرک» و «یا کافر» با این برخورد افکار خوارج در مواجهه با مسلمین به ذهن مى آید، آنان به خیال خود احتیاط پیشه کرده و یک دانه خرما را به احتمال آنکه صاحب آن راضى نیست، نمى خورند و یا از کشتن خوک ولگرد، به احتمال اینکه مال یک فرد کتابى که در ذمه اسلام است، خوددارى مى کنند! این در حالى است که با تمام خودبینى و گستاخى، صحابى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را که روزه دار و در گردنش قرآن بود به شهادت رساندند

(( این شخص عبدالله بن خباب یکى از اصحاب رسول مکرم اسلام(صلى الله علیه وآله) است خوارج او را ـ در حالى که روزه ماه رمضان داشت و قرآن در گردنش بود ـ به شهادت رساندند و همسر حامله وى را با دریدن شکم شهید کردند. زیرا آن دو از على(علیه السلام)تبرّى نجستند. خوارج با بى شرمى تمام به او گفتند: همان قرآنى که در گردن تو است به ما امر مى کند که تو را بکشیم و وى را در حاشیه نهر کشتند و خونش در نهر جارى گشت. از جمله کارهاى خوارج این بود که زنان مسلمان را اسیر مى گرفتند و آنها را در میان خودشان خرید و فروش مى کردند. زمانى زن زیبایى را به اسارت گرفتند و او را براى فروش به مزایده گذاشتند و بهاى را آن قدر بالا بردند که در نتیجه از میان آنها کسى بلند شد و زن اسیر شده را به قتل رساند و گفت او کافر است. نزدیک بود میان مسلمانان فتنه به پا کند، پس باید کشته شود، کشف الارتیاب، ص ۹۷٫ )) و با ریختن خونش به خدا تقرب جستند! و مسلمانان را مى بینى که به خاطر ترس از خشمشان و براى حفظ جانشان، تظاهر مى کنند که اهل کتاب بوده و اظهار نمى کنند که مسلمان هستند!

ابن عمر مى گوید: خوارج به آیاتى مراجعه مى کردند که در مورد کافران بود، سپس آن را بر مؤمنان تطبیق مى دارند، ابن عباس هم مى گوید: مثل خوارج نباشید چرا که آیات قرآن را بر اهل قبله تطبیق مى کردند در حالى که آنها درباره اهل کتاب و مشرکان نازل شده بود ولى اینان به مفاد آیات جاهل بودند

کشف الارتیاب، ص ۱۲۴

در نتیجه این برداشت جاهلانه، خون ها مى ریختند و اموال مسلمین راتاراج مى کردند. وهابیان کسى که مخالف عقایدشان باشد، حکم به شرک او مى کنند و مال و خون او را مباح مى شمارند. اینان دارالاسلام را دارالحرب و خودشان را دار الایمان مى دانند که باید به شهر آنها هجرت شود. در صورتى که از ضروریات دین این است که هر کس شهادتین بر زبانش جارى کند، خونش محفوظ است و در جرگه مسلمین قرار مى گیرد. در سود و زیان مسلمین شریک است. و نیازى نیست که انسان خود را به سختى افکند و قلب شخصى را بشکافد تا معلوم گردد ایمان در قلبش رسوخ کرده و یا اینکه اسلامش زبانى بوده است!! شاید این امر براى وهابیت از ضروریات نیست چرا که همیشه در صدد تکفیر کسانى اند که به عقایدشان ملتزم نیستند و گویا این آیه شریفه را فراموش کرده اند که: ( و لا تقولوا لمن القى الیکم السلام لست مؤمناً )

(( نساء (۴)، آیه ۹۴٫ به کسى که اظهار اسلام مى کند نگوئید مسلمان نیستى. ))

و یا این روایت را نشنیده اند: که پیامبر(صلى الله علیه وآله) سپاهى را به فرماندهى اسامه به سوى قبیله بنى ضمره فرستاد. آنان در راه با مردى به نام مرداس بن نهیک برخورد کردند که همراهش گوسفندان و شتر سرخ مویى بود. وقتى مرداس آنها را دید، به غارى پناهنده شد و اسامه هم دنبالش رفت. وقتى مرداس به کوه رسید، گوسفندان خود را آنجا گذاشت و بعد به طرف سپاه اسامه رفت و گفت: « السلام علیکم اشهدان لااله الاّالله و انّ محمداً رسول الله.

اما اسامه توجهى به او نکرد > گوسفندان و شترش وى را کشت. وقتى جریان را براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفتند، آن حضرت به اسامه فرمود: چگونه کسى را که « لااله الااله» مى گوید، مى کشى؟ اسامه گفت: یا رسول الله، « لااله الااله» را گفت تا در امان باشد! پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: آیا تو قلبش را شکافتى و درون آن را نگاه کردى

وجه شباهت وهابیت با خوارج

با پژوهش در تاریخ اسلام و شناخت سیره خوارج روشن مى شود که آنان داراى افکارى

بسته و برداشتى غلط از اسلام، قرآن و خلافت الهى بودند و چگونه با مسلمین برخورد مى کردند و از روى جهل و بى خردى، به تکفیر آنها مى پرداختند خون و اموال آنها را مباح مى شمردند! سپس در روش وهابیان و فتاواى آنها و سیاستى که در قبال امت اسلام در پیش گرفتند بنگرد در این صورت متوجه مى شود که روش اینان در امتداد روش خوارج است و مسلمانان از زمانى که ابن عبدالوهاب مسلط شد تا زمان حاضر، بهاى تأثیر آن جریان خطرناک را مى پردازند. این گفته وهابیان: «لادعاء الالله و لاشفاعة الالله و لا توسل الاّبالله و لا استغاثة الاّبالله»، شعار «لا حکم الا لله» خوارج را در ذهن تداعى مى کند.

(( حضرت على(علیه السلام) در مورد این کلمه فرمود: «کلمة الحق یراد به الباطل»، یعنى ـ کلمه حق است، چون مطابق با آیة کریمه «اِنْ الحکم الاّ لله» است و اراده باطل است، زیرا منظور از آن را امیرى گرفتند که فقط باید خدا باشد و غیر از او کسى نباید حکومت کند. لازمه حکومت خداوند در میان مردم، تجسیم است

به چه گناهی کشته می شوید ای شیعه؟

سر بریدن شیعیان را هنر خود می دانند و افتخار می کنند و بر خود می بالند ایا اینها سنگ دل نیستند یا مثل یهودیان فکر می کنند که فقط خودشان انسان هستند و دیگران حیوان پس بریدن سرحیوان نیز زیاد سخت نیست حالا که می برند به چه گناهی ؟ گناه شیعیان چیست که اینگونه مظلومند حتی در مرگ؟سر بریدن شیعیان با قصد قربت.

 

راهى براى تصرّف اموال دیگران

فتواى ذیل به آسانى راه بدست آوردن اموال دیگران را از راه غصب هموار مى کند با اینکه در شریعت اسلام تصرّف در اموال و حقّ دیگران جرم محسوب شده و فرد غاصب را ضامن مى داند.

بنا بر این هیچ راهى براى مشروعیّت بخشیدن به آنچه از اموال دیگران غاصبانه تصرّف مى شود وجود ندارد.

أبو حنیفه ودیگران گفته اند: اگر کسى انگور را غصب کرد سپس آن را به کشمش تبدیل نمود شخصى که انگورش غصب شده هیچ حقّى نسبت به کشمش ندارد و غاصب مالک آن است.

همچنین اگر گندم غصبى به آرد مبدّل شود و یا آهن تبدیل به شیء دیگرى شود و یا چوب غصبى تبدیل به درب براى خانه شود شخص غاصب مالک آن خواهد بود و کسى که از او غصب شده است هیچ حقّى نخواهد داشت.

کرسى در اثر سنگینى خداى وهابیت ناله مى کند

سیوطى از طرق مختلف عن عمر نقل مى کند که زنى خدمت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) رسید و گفت: دعا کن خداوند مرا وارد بهشت سازد، رسول گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم) خدا را به عظمت یاد کرد و فرمود: کرسى خداوند سراسر آسمان و زمین را فرا گرفته است و هنگامى که خداوند بر روى کرسى قرار مى گیرد، در اثر سنگینى حق از کرسى ، ناله اى همانند ناله شتر بچه خارج مى شود. و هیثمى در کتاب مجمع الزوائد این روایت را صحیح دانسته است

خداوند وهابیت چهار انگشت بزرگتر از عرش است

ابن عربى در تفسیر آیه شریفه (الرحمن على العرش استوى)مى گوید: خداوند بر روى عرش مى نشیند و چهار انگشت از عرش بزرگتر (پهن تر) مى باشد زیرا خداوند عظیم است و نمى شود که با عرش یکسان باشد و از این روى چهار انگشت از عرش بزرگتر مى باشد.

طبرى در تفسیر خود در ذیل آیه شریفه (وسع کرسیّه السماوات والأرض) از عبد اللّه بن خلیفه از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل کرده که فرمود: «وإنّه لیقعد علیه فما یفضل منه مقدار أربع أصابع، ثمّ قال بأصابعه» خداوند بر روى کرسى مى نشیند و از هر طرف به مقدار چهار انگشت از کرسى پهن تر مى باشد.

پیامبر وهابیت در کنار خداى آنان جلوس مى کند

ابن قیم شاگرد ابن تیمیه مى نویسد: «إنّ اللّه یجلس على العرش ، ویجلس بجنبه سیّدنا محمد (ص) وهذا هو المقام المحمود»

خداوند بر روى عرش مى نشیند و رسول اکرم (ص) نیز در کنار او جلوس مى کند، و این همان مقام محمود و شایسته اى است که قرآن وعده داده است

رقص و آواز

روشهایى که جهت شادى آفرینى همراه با گناه در بعضى از جوامع مرسوم و معمول است از نظر شریعت اسلامى مردود و ممنوع است مانند: مجالس رقص و پایکوبى و آواز خوانى که زمینه آلودگیها و دورى از ارزشهاى الهى را در انسان تقویت و او را غرق در مسایل جنسى و تلاش براى ارضاى غریزه سیرى ناپذیر شهوت مى کند.

ولى با کمال تأسّف کتابهاى فقهى و روایى مدّعیان پیروى از سنّت و سیره اسلاف مطالبى را به دین و شرع در ارتباط با رقص و غنا و موسیقى نسبت داده اند که هر مسلمان با غیرت و متشرّع را شرمنده مى کند.

حال یک روایت از قول وهابیون :

رسول خدا(ص) کنیزى از کنیزان حسّان ثابت را دید که آواز مى خواند فرمود: إن شاء اللّه گناه ندارد.

از عائشه نقل است که مى گوید: دو کنیز از کنیزان من مشغول آواز خوانى بودند، ابوبکر وارد شد، گفت: از خانه رسول خدا(ص) صداى آواز شیطان شنیده مى شود، پیامبر فرمود: ایّام عید و شادى است رهایشان کن.

و از عمر نقل شده است که گفت: آوازخوانى توشه مسافر است.

عثمان نیز دو کنیز داشت که شبها براى وى آواز مى خواندند.

نقل شده است که عبد اللّه بن جعفر زنان آوازخوان و رقّاصه زیادى داشت، معاویه از این خبر آگاه شد، به عمرو عاص گفت: مرا نزد عبد اللّه ببر، وقتى که بر وى وارد شدند، کنیزان مشغول رقص و آوازخوانى بودند، به آنان دستور داد تا ساکت شوند. معاویه گفت: آنان را باز گردان تا آواز به خوانند، کنیزان باز گشتند و به کارشان ادامه دادند، معاویه که بر تخت نشسته بود به وجد آمده بود و پاهایش را حرکت مى داد، عمرو عاص او را از این عمل نهى کرد، معاویه گفت: رهایم کن، خداوند نیز بسیار شاد است.

اندکى بیندیشیم

آیا نقل و بیان داستان رقّاصى و آوازخوانى در محضر پیامبر و تأیید آن توسّط آن حضرت جسارت به مقام شامخ رسالت و شخص رسول اللّه(ص) نیست؟

البتّه در مذهبى که همه صحابه و راویان حدیث در رتبه عصمت و عارى از اشتباه تلقّى شوند انتظارى غیر از این نیست.

ولى در فقه متأثّر از خاندان رسول و اهل بیت علیهم السلام و بر گرفته از بیان و قلم أصحاب راستین و با اخلاص، نه از جواز رقّاصى اثرى وجود دارد و نه از آوازخوانى تمجیدى و نه از پیامبر سخنى.

خداى وهابیت به صورت نوجوان و مو فرفرى است

ابو یعلى از ابن عباس نقل کرده که پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:.

خداوند را به صورت نو جوانى دیدم که هنوز موى صورتش در نیامده، سرش پرمو، پیچ پیچ (فرفرى) و داراى زیور و آلات سرخ بود.

این حدیث را بزرگان از بزرگان از صحابه روایت کرده اند و هر کس در صحت این روایت شک نماید او جهمى و شهادت او پذیرفته نیست، سلام نباید به او داد و به هنگام مریضى از وى نباید عیادت کرد

خوردن کرم و حشرات

إمام مالک رهبر و پیشواى مالکیها خوردن حشرات و حیواناتى مانند کرم و سوسک و موش و سوسمار ومار و غیر آن را جایز دانسته و بر اساس آن فتوا داده است.

با توجّه به اینکه خداوند مى فرماید: (کلوا من طیّبات ما رزقناکم) ۱۷۲ـ بقره

از نعمتهاى پاکیزه اى که روزى شما کرده ایم بخورید

آیا حشرات و حیوانات که در متن فتوا به آن اشاره شده از نعمتهاى پاکیزه و قابل خوردن هستند؟

مرد بزرگسال با خوردن شیر مَحرَم مى شود!!!!!

مى دانیم که در قوانین حقوقى اسلام راههایى براى پیوند محرمیّت بین زن ومرد وجود دارد که از آن جمله شیر دادن زن به فرزند غیر خودش با شرایط خاصّ آن است، که در کتب فقهى مطالب فراوانى در باره آن آمده است.

امّا توجّه به یک نکته در این موضوع حائز اهمّیّت است و آن شیر خواره بودن طفل است، یعنى باید نوزادى باشد که شیر غذاى اصلى وى باشد و به دفعات هم انجام شود (با شرایط و اوصافى که در کتب فقهى بیان شده است(

امّا با داستانى که در اینجا مى خوانید و صد در صد مخالف و متضادّ با مبانى فقهى دو گروه از مسلمانان یعنى تشیّع و تسنّن است چه باید کرد؟

پس از نزول آیه چهارم و پنجم سوره أحزاب که در آن خداوند پسر خوانده را همانند فرزند واقعى ندانسته و فرمان مى دهد که آنان را فرزندان پدران خودشان بدانید و باید حریم شرعى را رعایت کنید، مسلم و أبو داود ونسائى و ابن ماجه ودارمى وبیهقى ومالک وأحمد و طبرانى ودیگران از عائشه نقل کرده اند که گفت: زنى بنام سهله دختر سهل خدمت پیامبر(ص) آمد وگفت: اى رسول خدا(ص) سالم فرزند خوانده أبو حذیفه است که در خانه ما است، و من با سر برهنه و بدون پوشش در برابرش ظاهر مى شوم، احساس مى کنم ابو حذیفه اینگونه دوست ندارد و ناراحت مى شود، چکار کنم؟

رسول خدا(ص) فرمود: ازپستانت به او شیر بده تا مشکل حل شود، عرض کرد: او مردى بزرگ وداراى ریش ومحاسن است چگونه او را شیر دهم؟ پیامبر لبخندى زد وفرمود: مى دانم او خرد سال نیست بلکه مردى بزرگ و داراى ریش و محاسن است، او را شیر بده با تو محرم شود و آنچه در ذهن أبو حذیفه است پاک مى شود.

سهله از خدمت پیامبر رفت و باز هم خدمت آن حضرت آمد وگفت: او را شیر دادم و خیال أبو خذیفه را راحت کردم.

شافعى نیز این حدیث را پذیرفته است زیرا وى پس از نقل آن و طرح سؤالاتى پیرامون آن مى گوید: بنا بر نقل أمّ السلمه این فرمایش رسول خدا(ص) مخصوص همان یک نفر یعنى سالم مولى أبو حذیفه خواهد بود، چون شیر دادنى که موجب محرمیّت مى شود در باره طفل شیر خواره است که لاأقل باید پنج نوبت و بدون فاصله از پستان زنى شیر بنوشد و افراد بزرگتر از این قاعده خارج هستند.کتاب الأمّ: ۵/

عجیب ترین فتوا

اگر مردى دخترش را که در شرق جهان با وى زندگى مى کند به همسرى پسرى در آورد که او در غرب جهان با پدرش زندگى مى کند و هیچگاه آن دو یکدیگر را نبینند و از محل زندگى بیرون نروند، سپس شش ماه از ازدواج آنان بگذرد و آن دختر صاحب فرزند شود پدر او همان کسى خواهد بود که در غرب دنیا زندگى مى کند، اگر چه هیچگاه همسرش را ملاقات نکرده و حتّى ندیده باشد.

و همچنین اگر کسى را از لحظه عقد ازدواج به مدّت پنج سال زیر نظر نگهبانان زندانى کنند، سپس آزاد شود و به منزلش برود و تعدادى فرزند در کنار همسرش ببیند همه آنان فرزندان وى خواهند بود اگر چه فرصت یک لحظه دیدار و ملاقات با همسرش را پس از عقد نداشته است.

کرامتى بزرگ

سپس همین نویسنده مى گوید: این امر امکانش دور از واقعیّت نیست، زیرا ممکن است بر اثر کرامت یکى از اولیاء با آنکه مسافت بین زن و شوهر زیاد است آن دو به دیدار یکدیگر رسیده باشند و از این راه فرزندى به وجود آمده باشد.

خرید و فروش حور العین.

شخصی بنام ابو یحیی الناقد می گوید: حور العینی از خدا به چهار هزار ختم قرآن خریدم ، در پایان آخرین ختم صدای حور العینی بگوشم رسید که می گفت: تو به عهدت وفا کردی، من همان حور العینی هستم که مرا از خدا خریده ای

نگاه کردن به پسران خوشگل حرام است.

از داستانهای شنیدنی تاریخ فقه فرمایش جناب عبد الله بن عمر است که ابو حامد غزالی در کتاب خویش آن را آورده است ، و اما اصل داستان وفتوا : نقل شده است که آن جناب بر درب منزلش نشسته بود که ناگهان جوانی خوشگل و زیبا رو نمایان شد، با دیدن جوان داخل خانه رفت و درب را بست وساعتی درون منزلش ماند. سپس پرسید: آیا فتنه (مقصود همان جوان است)رفت یا هنوز باقی است ؟ گفتند: تمام شد. از خانه بیرون آمد. سؤال کردند: این چه کاری بود کردی؟ آیا از رسول خدا(ص) چیزی شنیدهای؟ گفت: نگاه کردن به جوانان زیبارو و سخن گفتن و همنشینی با آنان حرام است

عمر با زور و جبر بازنی مسلمان ازدواج می کند.

خلیفه مسلمانان جناب عمر بن خطاب بدون اجازه و رضایت زنی مسلمان و با زور و جبر وی را به همسری خویش در می آورد، ابن سعد در کتاب طبقات به نقل از حماد بن سلمة و او از علی بن زید نقل می کند که: عاتکه دختر زید ابتدا همسر عبد الله بن ابو بکر بود، عبد الله با وی شرط کرد که پس از او با کسی ازدواج نکند، عاتکه پس از مرگ همسرش با اینکه خواستگاران زیادی هم داشت تن به ازدواج نمی داد، عمر از پدر عاتکه وی را خواستگاری کرد ولی عاتکه نپذیرفت، عمر به پدرش گفت: تو خودت او را به عقد من در آور، پدر بدون اذن دختر صغیه عقد را جاری کرد، عمر نزد عاتکه رفت اما با مخالفت وی روبرو شد بناچار با او درگیر شد وبا اجبار به مقصودش رسید و پس از پایان ما جرا با احساس نفرت شدید از وی جدا شد و دیگر نزد عاتکه باز نگشت. 

 

منبع: www.vahhabi.com

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد