امام زمان (عج) چگونه پیروز می شود و جهان را فتح می کند؟

آیا پیروزی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با جنگ و قدرت نظامی
است، یا وسیله دیگر. اگر با جنگ است، با کدام امکانات و فن آوریهای جنگی
و با چه وسیله و شیوهای؟ از راه اعجاز و خرق عادت یا روشهای عادی و
معمولی؟لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید
چکیده
بی شک زندگی انفرادی و عدم تفاهم و
تعادل، ملازم با جهل، عقب ماندگی و انحطاط است. در مقابل، تعادل و هم
زیستی، زندگی اجتماعی، انسجام و اتحاد، پیشرفت و ترقیات علمی، صنعتی،
اجتماعی و...را به همراه خواهد داشت.
از روزی که بشر از انزوای خلوت
خود، از میان غارها، کنار سنگها و پای درختان بیرون آمد و در کنار سایر
انسانها زیست؛ تفاهم، تعاون، تقسیم وظایف، انسجام، اتحاد و تشکلات
اجتماعی سیاسی پدید آمد و در زندگی فردی و اجتماعی او پیشرفتهایی حاصل شد
و این پیشرفت، در طول تاریخ ادامه یافت و بالاخره آگاهی، انسجام و اتحاد
انسانها به مرحلهای میرسد که همه مردم روی زمین از یک قانون واحد اطاعت
میکنند و از یک رهبر فرمان میبرند. و این زمانی است که ضعف و ناکارآیی
رهبری و قوانین ساخته بشری را تجربه کرده باشند.
در این نوشتار به این
پرسش، پاسخ داده خواهد شد که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چگونه
با لشکری متشکل از 313 نفر و یا شمشیر- که از سلاحهای ابتدایی جنگی بشری
است ـ بر خصمی که به پیشرفتهترین اسلحه مجهز است پیروز میشود.
در این
مقاله برآنیم تا سیر طبیعی جوامع بشری، از جهل به سوی آگاهی و از زندگی
انفرادی، به سوی زندگی اجتماعی و نیز انسجام و اتحاد و تشکلات اجتماعی-
سیاسی انسانها را به عنوان یکی از زمینههای پیروزی انقلاب امام زمان عجل
الله تعالی فرجه الشریف بررسی کنیم.
مبحث قیام با شمشیر و نیز
یاوران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف که 313 نفر هستند، هرکدام
نمادی از یک مفهوم هستند. شمشیر، نماد قدرت نظامی است و این سخن برای
کسانی گفته شده است که فقط شمشیر و امثال آن را به عنوان سلاح رزمی
میشناختند.
313 نفر نیز برای بیان سلسله تاریخی افرادی هستند که برای
احقاق حق، قیام کرده اند. بدین مفهوم که حضرت امام زمان عجل الله تعالی
فرجه الشریف آخرین حلقه از سلسله حق طلبان است که قیام حق خواهی آنان را
که نقطه آغاز حرکت شان، 313 نفر بوده اند؛ به پیروزی نهایی میرساند؛ چه،
هر حرکت اصلاحی و اجتماعی از یک محدوده کوچک آغاز میشود و به تدریج،
توسعه پیدا میکند تا به پیروزی نهایی برسد. در این مقاله بیان خواهد شد
که پیروزی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز تدریجی و نه آنی و
خلق الساعة صورت میگیرد.
بالاتر از این، از لوازم پیشرفتهای صنعتی و
نظامی، این نیست که جریانهای حق طلب و عدالت خواه، هرگز به سلاحهای
پیشرفته، دست رسی پیدا نکنند و در عقب ماندگی دائمی به سر برند.
با
توجه به آن که اسلحه و امکانات رزمی تنها یکی از شرایط پیروزی است و نه
علت تامه آن. به طور قطع زمانی فرا میرسد که بشر به این فهم خواهد رسید
که اسلحه اگر به منظور رسیدن به طمعهای غیر انسانی باشد؛ در جهت تخریب
حرث و نسل انسان به کار میرود و در آن زمان، دروغ مدعیان صلح و آزادی و
دموکراسی کاملاً برای مردم برملاء و وجدانهای انسانی بیدار خواهند شد و
آن گاه حتی تولیدکنندگان سلاحهای مدرن از آن استفاده نخواهند کرد. در این
مقاله به این مطلب نیز اشارتی شده است.
آیا حضرت رسول اکرم صل الله
علیه و آله و سلم، تنها با اسلحه و امکانات قوی رزمی، بر خصمی خون خوار،
متعصب و انتقام جو که از نظر عدد و امکانات رزمی در شرایطی به مراتب بهتر
و بالاتر بودند؛ پیروز شد یا نحوه رهبری و برجستگیهای نظامی و امدادهای
غیبی، او را به پیروزی رساند؟ آیا آن حضرت تنها به کمک اسلحه، مردمی را که
طی زمانی قریب به شش سده، حتی اندکی در زندگی خود پیشرفتی حاصل نکرده
بودند؛ به آقایی و سیادت میرساند؟ در مقاله به این نکته خواهیم پرداخت که
غلبه علمی، منطقی و استدلالی، یکی از راههای پیروزی در برخورد
اندیشههاست. هم چنین شبهات دیگری را نیز بررسی خواهیم کرد.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کلید واژهها: پیروزی، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، اسلحه، رهبری، شمشیر.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از
پرسشهایی که در مورد قیام حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف مطرح میباشد،
این است که آن حضرت چگونه و با چه وسیله و امکاناتی، بر قدرتهای جهانی
پیروز میشود؟ پیشرفتهای صنعتی و تکنولوژی بیسابقه، دسترسی به سلاحهای
هستهای و ترقیات روزافزون و حیرت زای دیگر از سویی، و جنگ با شمشیر و
سلاحهای ابتدایی قدیمی- آن چنان که در روایات آمده است- از طرف دیگر؛ این
پرسش را در ذهنها به وجود میآورد که چگونه شخص با به کارگیری سلاحهای
ابتدایی قدیمی، بر خصم خود که مجهز به سلاحهای اتمی است، پیروز خواهد شد؟
آیا
پیروزی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با جنگ و قدرت نظامی است، یا
وسیله دیگر. اگر با جنگ است، با کدام امکانات و فن آوریهای جنگی و با چه
وسیله و شیوهای؟ از راه اعجاز و خرق عادت یا روشهای عادی و معمولی؟
پاسخ
اجمالی؛ پیروزی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، نه از روی اعجاز
صرف است، بلکه با شیوههای معمولی است، اما با تأییدات و کمکهای خداوندی؛
چه، اگر خداوند پیروزی بندهای از بندگانش را اراده کند، همه نقشهها،
تدبیرات و امکانات خصم او را به ضرر دشمن او به کار میبرد. و بالاخره
پیروزی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هم از راه نظامی و تسلیحاتی،
و هم از راههای دیگر، ممکن و میسر و یک امر عادی است.
پاسخ تفصیلی؛ نه
این پرسش، یک سؤال تازه است و نه قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
الشریف، یک قیام تازه ای؛ که پیش از آن قیامهایی از نوع قیام حضرت مهدی
عجل الله تعالی فرجه الشریف صورت نگرفته باشد؛ چه، قیام و انقلاب حضرت
مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، تداوم قیام پیامبران الهی است. هر
پیامبری در هر عصری که برانگیخته شد و برای هدایت و اصلاحات عمومی قیام
کرد، از نظر عده و عُدّه و ساز و برگ نظامی و امکانات مادی، نسبت به
دشمنان خود ضعیف بود، اما عملاً پیروز شد.
تکنولوژی و فن آوری پیشرفته و تسلیحات قوی و ارتش نیرومند، به تنهایی کارساز نیست.
تاریخ
جنگهای پیامبراسلام صل الله علیه و آله و سلم بهترین شاهد است. برای
مثال، آن حضرت با 313 نفر، نه به قصد جنگ، بلکه به قصد مصادره اموال
تجارتی کاروان قریش، از مدینه بیرون رفتند و در مسیر راه تصمیم به جنگ
گرفته شد. و تنها، هفتاد شتر بیشتر نداشتند که به نوبت سوار میشدند و دو
رأس اسب و شش قبضه شمشیر، اما یک نیروی نظامی کاملاً مسلح را از پای
درآوردند، هفتاد نفر از مشاهیرشان را به خاک هلاکت افکندند و هفتاد نفرشان
را به اسارت گرفتند.[1]
* فرو ریختن کاخهای قدرت
هم چنان که
صاحبان قدرتهای مادی و تسلیحاتی امروزین، مغرورانه به قدرت و امکانات و
سلاحهای پیشرفته خود میبالند، اقوام پیشین نیز بر قدرت تسلیحاتی و
نظامی، شهرهای زیبا و حصارهای مستحکم خود میبالیدند و رجز میخواندند که
چه کسی زورش به ما میرسد؟[2] آن چنان که مدنیتهای عظیم و درخشان، دژهای
محکم، شهرها و خانههای زیبا، از اساس درهم فرو ریخت، قدرتهای چشمگیر
دنیای امروزین نیز محکوم به زوال است. قرآن به ما اطمینان میدهد «که این
قدرتهای خیره کننده، چون از حق بهرهای ندارند، مانند کف روی آب در معرض
فنا و زوال است.»[3]
چون اینها داعیه ربوبیت زمین را دارند و با خدا
درافتادهاند و در برابر خدا «هَلْ من مُبارز» میگویند. همین غرور و
داعیه ربوبیت و استکبار، زمینه خذلان و هلاکتشان را فراهم میکند.
قرآن
میفرماید: «این کاخهای سر به فلک کشیده، فن آوری و تکنولوژی جدید، در
برابر اراده خداوندی، محکمتر از خانهها و شهرهای سنگی قوم عاد نیست.»[4]
قوم
عاد در تنومندی و قدرت بدنی، افراد استثنایی بودند و در آن زمان، بناهایی
با آن استحکام و زیبایی، مانند بناها و صنعت و تکنولوژی قوم عاد نبود.[5]
قوم عاد، مردم درشت هیکل، دارای قدرت بدنی و تمدن پیشرفته بودند و از دیگر
اقوام، جلوتر بودند. قرآن از زبان حضرت هود نقل میکند: «به یاد آرید آن
دم که شما را از پس قوم نوح جانشین آنان کرد و جثههای شما را درشت
آفرید.»[6] [7]
قوم عاد معمولاً ساختمانهای خود را روی فرازها و
بلندیهای کوه ها، بنا میکردند: «از روی عبث و بیهودگی در نقطههای بلند
خانه میسازید.»[8]
«آنان بدون آن که احتیاج به چنین خانههایی داشته
باشند، بر فراز کوه ها، ساختمانهای بلند، زیبا و محکم میساختند تا به
تفریح و هوسرانی بپردازند و به امید آن که جاودانه زندگی نمایند، این
ساختمانها را آباد میکردند.»[9]
سرانجام، این قوم متکبر و مغرور، به
خواری و خذلان گرفتار آمدند و مایه عبرت دیگران شدند: «چونان تنههای درخت
خرمای میان تهی به این سو و آن سو بیفتادند.»[10]
و قوم ثمود نیز
نخستین قومی بودند که از سنگها و کوههای تراشیده، زیباترین ساختمانها و
شهرها را آباد میکردند، و 1700 شهر زیبا را از سنگهای تراشیده آباد
کردند.[11] قوم ثمود معمولاً کوهها را خالی کرده و در درون کوه ها، بناها
و آپارتمانهای خود را آباد میکردند.[12] شهوتپرستانه و از روی طغیان،
یا استادانه و از روی مهارت در داخل خانهها خانه میساختند.[13]
این
قوم سرکش نیز به عذاب خوارکننده گرفتار آمدند و با خاک یکسان شدند.[14]
قرآن با لحن توبیخآمیزی میفرماید: چرا در زمین گردش نمیکنید و سرنوشت
امثال و اسلاف این زورگویان را نمیبینید؟ چرا در مورد سنت لایتغیر الهی ـ
که هر که تکبر کرد به زمین خورد ـ نمیاندیشید؟ سنت الهی به زمانی دون
زمانی اختصاص ندارد.[15]
در آیه دیگر است که: بلی، آن چنان که عدد و
قدرت، قلعههای محکم و بناهای مرتفع و شهرهای زیرزمینی آن مردم کبرپیشه را
بینیاز نکرد، ساختمانهای برافراشته و ساخته شده از گچ و آهن و آهک و
تکنولوژی پیشرفته امروزین نیز درد کسی را دوا نخواهد کرد. خداوند دماغ هر
متکبری را به خاک میمالد و اولیایش را غالب مینماید.[16]
بنابراین
راهها و دلایلی مبنی بر آن که پیروزی حضرت مهدی به طرق معمولی وعادی- با
کمک خداوندی- تحقق میپذیرد وجود دارد که دراین جا به چند طریقه اشاره
میشود:
1. سیر جوامع بشری به سوی تشکیل حکومت جهانی
می توان
گفت که زندگی ابنای انسان، در بدو پیدایش و آغاز تکون آن، با کمال سادگی و
شبیه زندگی حیوانات بوده است؛ نه سخن درستی میتوانستند بگویند، نه لباس
درستی میتوانستند بپوشند، لابد منویات خود را با اشارات تفهیم میکردند و
به جای لباس، قطعه پوست حیوانی، یا پوست و برگ درختی به خود میبستهاند و
نه طرز زندگی و معاشرت اجتماعی را میفهمیده اند. در معاشرتهای اجتماعی و
روابط انسانی نیز به صورت انفرادی و تنهایی و در نهایت سادگی به سر
میبرده اند.
قرآن، شیوه زندگی مردم زمان ذوالقرنین را که در مشرق زمین
زندگی میکردهاند، بدین گونه نقل میکند که: «تا به طلوع گاه خورشید
رسید، و آن را دید که به قومی طلوع میکند که ایشان را در مقابل آفتاب
پوششی قرار نداده ایم.»[17]
منظور از ستر، چیزی است که آدمی با آن خود
را از آفتاب بپوشاند و پنهان کند، مانند ساختمان و لباس؛ یعنی مردمی بودند
که بر روی خاک زندگی میکردند، خانهای که در آن پناهنده شوند، و خود را
از حرارت آفتاب پنهان کنند، نداشتند.
آن مردم هنوز بدین حد از عقل
نرسیده بودند که بفهمند خانه و لباسی هم لازم است، هنوز علم خانه آباد
کردن، خیمه زدن، و لباس بافتن و دوختن را نداشتند.[18]
تا وقتی میان دو کوه رسید و نزدیک آن قومی یافت که سخنی را نمیفهمیدند؛ که کنایه از سادگی و بساطت فهم آنها است.[19] و[20]
قولاً،
در آیه نکره در سیاق نفی است. نفی فهم هر سخنی را میکند. این وضع و حال
مردم زمان ذوالقرنین بوده و معلوم است که حال انسانهای اولیه، عقبتر از
اینها بوده است.
تا آن که به تدریج، پیشرفتهایی صورت گرفت؛ زبان،
خانه، لباس و وسایل زندگی اختراع کردند. و در روابط اجتماعی نیز، نظام
خانوادگی به وجود آمد و جای خود را به نظام قبیلهای داد. رژیمهای
استبدادی و امپراطوریهای بزرگ به وجود آمد، تا به مرحله جمهوری و مردم
سالاری رسید. اتحادیهها و پیمانهای منطقهای به وجود آمد و سازمانهایی
در سطح بین المللی شکل گرفت. و بالاخره جهان به صورت یک دهکده درآمد.
اما
دغدغه هم چنان باقی است، مردم سالاری و دموکراسی نتوانسته است به بشر
آرامش بدهد؛ از این رو، نخبگان در اندیشه تشکیل حکومت جهانی واحد افتاده
اند.
انشتین گوید: تمامی نژاد بشر باید در زیر یک پرچم زندگی کند، یا
حکومت جهانی و کنترل بین المللی انرژی و اتمی یا انهدام تمدن بشری.[21]
برتراندراسل
گوید: چون خرابی جنگ بیش از قرون گذشته است، یا حکومت واحد را قبول کنیم،
یا به عهد بربریت برگردیم و به نابودی نژاد انسانی راضی شویم.[22]
پروفسور ارنولد توین بیگوید: تنها راه نجات نسل بشر و حفظ صلح، تشکیل حکومت جهانی و جلوگیری از گسترش سلاحهای اتمی است.[23]
اما
مشکلی که بشر امروز دارد، این است که آن شخصیت شایسته که بتواند باور و
اطمینان مردم را به سوی خود جلب نماید، وجود ندارد، چون سر و کار بشر
همواره با مدعیان دروغین صلح و عدالت بوده است و آنان ناکامتر از این
بودهاند که بتوانند اعتماد بشریت را جلب نمایند.
اما قرآن نوید قطعی
میدهد که اراده لایزال و لایتغیر خداوندی بر این تعلق گرفته است که
صالحان و شایستگان، میراث بر زمین میشوند و صلح و عدالت و آرامش را در
جهان برقرار مینمایند.[24]
* اعتقاد به نجات بخش
اعتقاد به
نجات دهنده از ابتدا در جوامع بشری وجود داشته است و تاریخ میگوید: همه
جامعههای بزرگ، جامعه ی منتظرانه و همه فرهنگ ها، دارای دو شاخص مشترک
اند:
یک، هر تمدن و فرهنگی- حتی جامعههای ابتدایی و عقب مانده- بنا به
نقل قصهها و اساطیر خود، در دورترین گذشته خویش، دارای عصر طلایی
بودهاند که در آن عصر، عدالت، آرامش، صلح و عشق وجود داشته و سپس از بین
رفته و دوره فساد و تیرگی و ظلم به وجود آمده است.
دو، آن که معتقد به
یک انقلاب بزرگ و نجات بخش در آینده و بازگشت به عصر طلایی؛ عصر پیروزی
عدالت، برابری و قسط هستند. این اعتقاد همه جوامع بشری و تجلّی غریزه
جامعه است؛ چه، جامعه موجود زنده است و موجود انسانی زنده، منتظر است، اگر
منتظر نباشد حرکت نمیکند و تن به آن چه هست میدهد.[25]
بنابراین اگر
مصلحی که از آسمان حمایت و هدایت میشود، ظهور نماید، و بشر آرمانها و
آرزوهایش را در وجود او ببیند، قطعاً به او ایمان میآورد و از او پیروی
میکند.
3. اصل آینده گرایی
اصل اعتقاد جامعه بشری به منجی
موعود و پیروزی قطعی حقیقت و عدالت و آزادی بشر در نهاد جوامع بشری، موجود
است؛ یعنی مکتب، ایدئولوژی و مذهبی که براساس آینده نگری مبتنی است، و
پیروانش را به سوی آینده میراند، از مترقیترین انواع تلقی زندگی انسان و
حرکت تاریخ است که در مقابل آن، اصل محافظه کاری و تن دادن به وضع موجود،
گذشته گرایی و ارتجاع قرار دارد.
قرآن، این اصل را با بهترین و
مترقیترین وجه آن بیان میکند:«محمّد صل الله علیه و آله و سلم جز رسول
نیست که پیش از او پیامبرانی گذشتند، پس اگر مرد یا کشته شد، شما به عقب
برمیگردید و مرتجع میشوید؟».[26]
وقتی در جنگ احد لشکریان فراری
اسلام شنیدند که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم کشته شده است، بین خود
گفتند که برویم پیش عبدالله بن اُبی و از او خواهش کنیم که پیش ابوسفیان
از ما شفاعت کند و عذر ما را بپذیرد![27]
این آیه میگوید: شما نباید
در شخص پیامبر صل الله علیه و آله و سلم متوقف شوید، پیامبرپرستی در اسلام
مطرح نیست، اصالت مکتب و فکر مطرح است. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
بالاخره میمیرد، اما دین و شریعت و قانون او زنده است، به پیش بتازید،
جلو بروید، به گذشته و حال و شخص دل نبندید، به عقب برنگردید و مرتجع
نشوید؛ چه، او تنها رسول است تا رسالت الهی و هدفها و مسئولیتها را
برساند و انقلابی در درون و اندیشه و اخلاق پدید آورد؛ انقلابی انسانی و
الهی که با استقامت و بر طبق فطرت پیش برود.
بنابراین بشری که به طبیعت
خود از ظلم و تبعیض و فساد، ناامنی و دروغ و تزویر و...نفرت دارد و خواهان
صلح و عدالت و آزادی و امنیت و راستی و...است و به سوی یک آینده روشن در
حرکت است و انتظار رسیدن به آن را دارد، هر گاه شخصی را ببیند که برای
نجات آنها ظهور کرده است، از نوع مدعیان دروغین صلح و عدالت و آزادی نیست؛
بلکه به راستی مصلح است و آزادی خواه و عدالت خواه، قطعاً از وی پیروی
میکند؛ چون آرمان و خواستههای خود را در وجود او میبیند.
بشری که
جنگهای خانمان سوز، ظلم، دروغ و نیرنگ و....، زندگی او را به صورت گور
تاریک و دوزخ سوزان درآورده است، چگونه از شخصی که دروغ و ظلم و فساد و
فریب و...را دشمن میدارد و صلح و عدالت را پیاده میکند، پیروی نکند؟ و
این برخلاف آرمان و انتظار او است.
4. خستگی از جنگ و آمادگی پذیرش حکومت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
وقتی
خداوند کاری را بخواهد انجام دهد، اسبابش را از پیش فراهم میکند. به
فرموده امام صادق علیه السلام، قدرتها و قطبهای جنایت و ظلم، به قدری با
هم خواهند جنگید که در نیرو و قدرت فرسوده میشوند. و به قدری از درون به
فساد خواهند رفت که مقاومتشان را از دست خواهند داد. آن گاه شما از
بیهوشی بیدار میشوید و چون مسلّح به نیروی ایمان و آگاهی هستید، بر آن
قدرتهای از برون فرسوده و از درون پوسیده پیروز میشوید. آن چنان که
قدرتهای نظامی افسانه روم و ایران، آن چنان با هم جنگیده بودند که حال و
رمقی برای آنها باقی نمانده بود؛ به محضی که مسلمانان بر آنها تاختند،
تسلیم شدند.[28]
بلی، آن چنان که در فرموده حضرت امیرمؤمنان علیه
السلام پیش بینی شده است، چنین روزی خواهد آمد که صاحبان سلاحهای جدید
رجز میخوانند و «هل من مبارز» میگویند، و تشنگان جنگ هستند، ثروت و
غنایمی که در آغاز جنگ در دستشان قرار میگیرد، در ذایقهشان بسی شیرین
است، اما پس از مدتی که آبادانیها به ویرانی کشانده شدند، نیروهای انسانی
طعمه شعلههای جنگ شدند، و زرادخانهها پایان پذیرد، زندگی بر جنگ افروزان
تلخ و بیمزه میشود و هرکدام بیرمق و بیحال سرجای خود میمانند:
«حَتّی
تَقُومَ الْحَربُ بِکُم عَلی ساقٍ....تا آن که جنگ، شما را برپای میدارد؛
یعنی زمانی فرا میرسد که مردم خواسته و ناخواسته به یک جنگ فراگیر کشانده
میشوند.
بادِیاً نَواجِذَها؛ آخرین دندانهای خود را نشان دهنده باشد.
درندگان وقتی به خشم میآیند، چنان دهان میگشایند که آخرین دندانهای خود
را مینمایانند. این استعاره بالکنایه است. و مفید این معناست که جنگ به
آخرین درجه از شدت و حدت خود میرسد، و آخرین دندانهای خود را نشان
میدهد.
مَمُمُلوّةً اخلافُها؛ در حالی که پستانهای آن پر از شیر شده
است. این نیز کنایه یا استعاره از زراد خانهها و انبارهای باروت و مهمات
است. چنان چه هم اینک قسمت عمده بودجه کشورهای استعماری، صرف هزینه جنگ
میشود.
حُلُواً رضاعُها؛ مکیدن آن شیرین است. وقتی در آغاز جنگ، ثروت و غنایمی به دستشان میآید، برایشان شیرین است.
أمّا
و علقما عاقبتها؛ اما عاقبت آن بسی تلخ است.[29] آن گاه که دیدند خانهها
ویران شدند، زراد خانهها تمام شدند و انسانها به هلاکت رسیدند، زندگی
برایشان تلخ میشود، بیرمق و بیحرکت در جایشان میمانند. و قطعاً در
چنین روزی تولیدکنندگان اسلحه پیشرفته از به کار انداختن آن خسته و بیزار
میشوند. آن زمان، یک حمله و یک ضربه کوبنده برای انهدامشان کافی است.
از اشعار امرء القیس است که:
جنگ در اول امر، چون دختر جوانی است که با آرایش خود هر نادانی را میفریبد.
آن گاه که آتش آن مشتعل شود و به شدت برافروخته گردد، به صورت پیرزن بیشوهر درمیآید.
با موی سپید، سرتراشیده و صورت زشت، که هر که از بوییدن و بوسیدن آن نفرت دارد.[30]
تولید
و آزمایش سلاحهای اتمی، مسابقات جنون آمیز تسلیحاتی و انبارهای مملو از
سلاحهای جدید و پیشرفته، ابتدا گریبان تولیدکنندگان آنها را میگیرد؛
چنان چه امروز صاحبان قدرتهای مادی، مانند گرگان گرسنه روبه روی هم
میخوابند، و از ترس یک دیگر سخت در وحشتند.
جان کندی ـ وزیر خارجه
اسبق آمریکا ـ (حدود 50 سال پیش) که هنوز سلاحهای جدیدتری، اختراع نشده
بود، گفت: هم اکنون با ظرفیت انهدام کنندهای که در اختیار ماست،
میتوانیم دشمن را 25 بار نابود کنیم. و نیروی مقابلی که در دست خصم است،
میتواند ما را ده مرتبه معدوم کند... . [31] در چنین شرایطی که سلاحهای
اتمی و دیگر سلاحهای ویران گر، حرث و نسل بشری را به تباهی کشاند، و بشر
روی زمین زهر تلخ و کشنده سلاحهای پیشرفته و قیافه عبوس جنگهای ویران
گر را ببینند، آن مصلح الهی ظهور میکند:
«آگاه باشید! فردایی که شما
را از آن شناختی نیست، زمامداری حاکمیت پیدا میکند که غیر از خانواده
حکومتهای امروزی است و عمال و کارگزاران حکومتها را به سبب اعمال بدشان
کیفر خواهد داد، زمین میوه دل خود را برای او بیرون میریزد، و کلیدهایش
را به او میسپارد، او روش حکومت عادلانه را به شما نشان میدهد، کتاب خدا
و سنت پیامبر را که تا آن روز متروک ماندهاند، زنده میکند».[32]
عبدالملک
بن اعین گوید: از محضر امام باقر علیه السلام بلند شدم، بردست خود تکیه و
گریه کردم و گفتم: امید و انتظار دارم که ظهور حضرت قائم عجل الله تعالی
فرجه الشریف را ببینم و نیرویی هم داشته باشم. حضرت فرمود: مگر راضی
نمیشوید که دشمنان شما یک دیگر را میکشند و شما در خانههای تان در امان
هستید.[33]
آری، در چنین وقتی است که منادی واقعی صلح و آزادی و عدالت ظهور میکند و سیره عدالت خواهی را به راستی نشان میدهد.
5. فتنه و خوف شدید، زمینه ساز انقلاب مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
ابوحمزه
ثمالی گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که میفرمود:...ای ابوحمزه!
قائم، عجل الله تعالی فرجه الشریف قیام نمیکند، مگر بعد از آن که خوف
شدید، تزلزل و بیثباتی، فتنه و بلاء و مصیبت، گریبان مردم را بگیرد. و
پیش از آن بیماری طاعون دمار از روزگار مردم کشیده باشد، آن گاه که بین
عرب شمشیر براّن حاکم شود، اختلاف شدید و پراکندگی در مسائل دینی، میان
مردم پدید آید. حال و مزاج مردم به گونهای دگرگون شود که هر صبح و شام
آرزوی مرگ نمایند. و این در وقتی است که ببینند مردم به مرض «هاری» گرفتار
شدهاند، و گوشت یک دیگر را میخورند؛ خروج مهدی عجل الله تعالی فرجه
الشریف ـ هرگاه خروج کند ـ زمانی است که مردم کاملاً از صلح و عدالت
ناامید شده باشند.[34]
کَلَبْ، به معنای عطش شدید و حرص شدید بر خوردن
است بدون آن که گرسنه باشد؛ ضرر و زیان رساندن، گازگرفتن، دیوانگی،
فرومایگی، شخص درنده و بدخوی. عام الکَلَبْ، سال قحطی و گرسنگی. تکالُب،
مانند سگان به جان هم افتادن و به یک دیگر یورش بردن.
کَلَبْ، بیماری
ساری است که به «رهبة الماء» معروف است. ویروس آن در لعاب سگ است که توسط
گاز گرفتن منتقل میشود. از نشانههای آن، تشنجاتی در جهازات تنفس و
بلعیدن، و اضطرابات شدید دیگری است در جهازات عصبی.
بلی، تمدن، صنعت و
تکنولوژی و نوآوریهای دیگری که با ایمان و اخلاق توأم نباشد، در دامن خود
چنین انسانهایی میپروراند. «کسی که از یاد من اعراض میکند او را در
تنگنای زندگی قرار میدهم».[35]
* ذو القرنین و تسخیر زمین
پیروزی
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از راههای معمولی، با تأییدات
خداوندی، امری ممکن است که نمونههای آن در تاریخ بشری تحقق پیدا کرده است
و از این رو غلبه آن حضرت بر قدرتهای زمینی و تشکیل حکومت واحدی که در آن
فقط خدا پرستیده شود و عدالت و امنیت عمومی برقرار شود، چیز تازهای نیست
که سابقه نداشته باشد. حضرت ذو القرنین از جمله کسانی بود که قسمت اعظم
روی زمین را به تسخیر خود درآورد که داستانش در قرآن آمده است.
کمال
الدین و تمام النعمة، به سند خود از اصبغ بن نباته روایت میکند که حضرت
امیرمؤمنان علیه السلام بر فراز منبر بود، ابن الکواء از وی پرسید که ما
را از داستان ذو القرنین خبر بده، که پیغمبر بود یا ملک؟ دو شاخ او از طلا
بود یا نقره؟
فرمود: نه پیامبر بود، نه ملک. او مردی بود که خدا را
دوست میداشت و خدا او را دوست میداشت، او برای خدا خیر میخواست و خدا
برای او خیر میخواست. او مردم را به سوی خدا دعوت کرد، او را زدند و یک
طرف- شاخ – سرش را شکستند.
پس مدتی از مردم غائب شد و بار دیگر برگشت و
مردم را به سوی خدا دعوت کرد، او را زدند و طرف دیگر سرش را شکستند، و
اینک در میان شما نیز کسی مانند او هست.[36] برخی گفتهاند او را بدین جهت
به ذوالقرنین ملقب کردند که شجاعت داشت، چنان چه شجاع را کبش گویند (قوچ
جنگی)؛ زیرا با شاخ خود، اقران را از پای درمی آورد.[37]
سرگذشت ذی القرنین در قرآن چنین آمده است: «از سرگذشت ذی القرنین از تو میپرسند، بگو به زودی مقداری از سرگذشت او را میخوانم.»[38]
«ما در روی زمین برای او قدرت عطا کردیم و برای او از هر چیز سببی دادیم».[39]
یعنی؛
برای وی قدرت تصرف در زمین را دادم، و وی را به انجام کارهای مهمی توانا
کردم، برایش استقرار و ثبات دادم و اسباب و وسائل رسیدن به هر چیز را به
او دادم؛ عقل، دین، علم، نیروی جسمی، کثرت مال، لشکر، وسعت ملک، حسن تدبیر
و نیروهای جوی و ابر و نور را در اختیارش قرار دادم، و او را به اسباب
گسترده و وسایل فراوان رساندم.
و این منتی از طرف خداوند است که بر ذی
القرنین میگذارد و با بلیغترین وجه امر او را اعظام میدارد و
نمونههایی از سیره، عمل و گفتار او را نقل میکند که مملو از حکمت و قدرت
است.[40]
«پس سببی را آماده کرد، چون به غروبگاه آفتاب رسید، آن را
دید که در چشمه گل آلود فرو میرود، نزدیک چشمه مردی را دید. گفتیم ای ذی
القرنین آیا اینها را عذاب میکنی یا با آنان طریقه نیکو پیش میگیری».[41]
«سبب»
در اصل به معنای ریسمان است که توسط آن از درخت نخل بالا میروند و جمع آن
«اسباب» است. «سبب» استعاره گرفته شده برای هر چیزی که به مقصود میرساند؛
و شامل علم، قدرت، ابزار و آلات و...می شود و نیز به معنای طریق و شیوة یک
کار است.[42]
ذی القرنین وقتی به غروبگاه آفتاب و به ساحل دریا رسید،
آن طرف دریا خشکی دیده نمیشد، و انتهای دریا به افق چسبیده بود، و چنین
به نظر میرسید که آفتاب به دریا غروب میکند. بعضیها گفته اند: چنین
چشمه لجنزاری، با دریای محیط، یعنی اقیانوس غربی که جزایر خالدات در آن
است منطبق میباشد؛ جزایر نامبرده در هیئت و جغرافیای قدیم، مبدأ طول به
شمار میرفت، بعدها غرق شده و فعلاً اثری از آن باقی نیست. و در نزدیک آن
مردمی را دید؛ و این دلیلی است برآن که آن جا آخرین نقطه ی معمور دنیا
بوده است.[43]
بعضی «عَینٍ حَمِیةٍ» (آب لجنزار) را «عینٍ حامِیَةٍ»
(آب گرم) خوانده است. اگر این قرائت صحیح باشد، با دریای حار یا قسمت
استوائی اقیانوس کبیر که مجاور آفریقاست، منطبق است. در این صورت ذی
القرنین در سفر غربی اش، به سواحل آفریقا، رسیده است.[44]
قُلنا یا ذَا القرنَینِ...
خداوند
میفرماید: (من توسط یکی از پیامبرانم که با او بود) پرسش کردیم که حال که
بر ایشان مسلط شدهای با اینان چه معامله میکنی؟ عذاب یا احسان؟
«گفت:
هر که ستم کند زود باشد که عذابش کنیم، و پس از آن به سوی پروردگارش برند
و سخت عذابش کند. و هر که ایمان آورد و کار شایسته کند، پاداش نیک
دارد».[45]
این آیه بیان میکند که همه این مردم، ظالم و گناه کار نبوده اند.
سفر به مغرب
«بار
دیگر وسایلی برای سفر تهیه کرده، و راه دیگری را دنبال کرد، و به سوی مشرق
عالم حرکت کرد، تا به صحرایی از طرف مشرق رسید و دید که آفتاب بر قومی
طلوع میکند که برای آنان وسیله پوششی از آن قرار نداده ایم».[46]
منظور
از«ستر»، چیزی است که آدمی خود را با آن میپوشاند و پنهان میکند، مانند
ساختمان و لباس؛ یعنی اینها مردمی بودند که روی خاک زندگی میکردند، و
خانهای که در آن پناهنده شوند، و خود را از حرارت آفتاب پنهان کنند،
نداشتند. و نیز عریان بودند و لباسی هم بر تن نداشتند و آن مردم هنوز به
این مرحله از تمدن نرسیده بودند که بفهمند خانه و لباس هم لازم است.
و هنوز علم ساختمان کردن و خیمه زدن و لباس بافتن و دوختن را نداشتند.[47]
وقتی خورشید طلوع میکرد، در زیرزمینها و میان دریاها میرفتند، وقتی غروب میکرد، مانند حیوانات برای چرا بیرون میرفتند.
این قدرت شگرف و نیروی تصرف و تسخیر قسمت معمور زمین، توسط ذی القرنین، با امدادهای غیبی و زیر نظر خداوند بود؛ چنان چه میفرماید:
«چنین
بود و ما از آن چیزها که نزد وی بود به طور کامل خبر داشتیم»؛[48] یعنی ما
از عدّه و عُدهّ اش و از آن چه جریان مییافت خبردار بودیم. ظاهرا این
کنایه از این است که آن چه وی تصمیم میگرفت و هر راهی را که میرفت، به
هدایت خدا و امر او بود. و این آیه در معنای کناییاش، نظیر آیه «کشتی را
زیر نظر و به وحی ما بساز» است.[49]
سفر به طرف شمال
«آنگاه
اسبابی را تهیه کرده و راهی را دنبال کرد، تا وقتی میان دو کوه رسید و در
نزدیک آن، قومی را یافت که سخن نمیفهمیدند. گفتند: ای ذوالقرنین، یأجوج و
مأجوج در این سرزمین تباهکارند، آیا برای شما خرجی مقرر داریم که میان ما
و آنها سدی بنا کنی؟ گفت: آن چیزها که خداوند به من تمکن آن را داده بهتر
است، با نیرو به من کمک کنید تا میان شما و آنها سد محکمی سازم. قطعات آهن
پیش من آورید، تا چون میان دو کوه پر شد. گفت: بدمید تا آن را بگدازید و
گفت: مس گداخته نزد من آورید تا بر آن بریزم. پس نتوانستند برآن بالا
روند، و نتوانستند آن را نقب زنند. گفت: این رحمتی از جانب پروردگار من
است».[50]
ضمائر «مفسدون» و «بینهم» که مخصوص عاقل است، نشان دهنده این
است که یأجوج و مأجوج، دو طایفه از انسان بودند که از پشت آن کوه به این
مردم حمله میکردند، اینها را میکشتند، گوشتشان را میخوردند، در هنگام
بهار بیرون میشدند و همه کشتها و زراعتها را پاک میخوردند؛ چارپایان و
درندگان را صید میکردند، حشرات را میخوردند، که فساد همه اینها را شامل
میشود، لباسشان پوست درندگان و خوردنیشان چیزهایی بود که از دریا بیرون
انداخته میشد، و در غایت سادگی و انحطاط به سر میبردند؛ از این رو، حرفی
و سخنی را نمیفهمیدند.[51]
قومی که نزدیک دو کوه بودند پیشنهاد کردند
که مالی را از ایشان بگیرد، و میان آنان و یأجوج و مأجوج سدی بسازد که
مانع از تجاوز آنان شود. ذی القرنین گفت: آن قدرت و وسعتی که خدا برایم
داده است، از مالی که شما وعده میدهید بهتر است و من به آن احتیاج ندارم؛
خرج نمیخواهم؛ با نیروی انسانی کمکم کنید؛ کارگر، مصالح ساختمانی؛ آهن و
مس و دم بیاورید.
قوم مذکور آن چنان پارههای آهن آوردند که میان دو
کوه پر شد؛ آن گاه فرمود: دمهای آهنگری را بر آن نصب کنید و بدمید تا
آهنها ذوب شود، وانگهی مس گداخته را روی آن ریخت تا شکافها را پر کرده و
آهنها با هم دیگر جوش خورد؛ آن چنان که در اثر بلندی، استحکام و لغزندگی،
یأجوج و مأجوج دیگر نتوانستند بر آن بالا روند یا آن را سوراخ نمایند. آن
گاه ذی القرنین گفت: این از رحمت پروردگار من است.[52]
داستان ذی
القرنین در قرآن این درس را به ما میآموزد که، هرگاه خداوند بخواهد کاری
را انجام دهد، اسباب آن را از پیش فراهم میکند. نقشهها و توطئههای
مخالفین و دشمنان را خنثی و به ضرر خودشان تغییر میدهد و برای بعضی از
بندگان شایسته خود آن چنان قدرت و حکمت میدهد که میتواند همه روی زمین
را تسخیر نماید.[53]
شاید چنین به نظر برسد که جریان ذوالقرنین، یک امر
غیر معمولی و غیر عادی است و صبغه اعجاز را دارد. حال آن که مدعا این است
که بندگان صالح خداوند، با استفاده از شیوههای معمولی به پیروزی میرسند.
پاسخ
این است که از ظاهر آیاتی که مربوط به ذی القرنین است، عمل خارق العاده و
اعجازی که از ذوالقرنین سرزده باشد، فهمیده نمیشود. مسافرتها و
پیروزیهای ذوالقرنین، به صورت عادی و معمولی ارائه شده است و طبیعی است
که لشکرکشیها و مسافرتهای این چنین دور و طولانی، بدون تحمل رنج و
خستگی، بیخوابی، بیماری و هلاکت نبوده است. البته روایاتی که در این
زمینه آمده است، یادآور این مسئله میباشد که خداوند، نیروهای طبیعت- باد
و نور و ابر- را در اختیار ذوالقرنین قرار داد و این رنگ اعجاز دارد.
بلی،
ذوالقرنین یکی از اولیای خاص الهی بود و سنت خداوندی بر این جاری است که
پیامبران، اولیا و مؤمنین را در لحظههای سخت یاری میکند و این غیر از
اعجاز است. خداوند میفرماید:
«ما به یقین پیامبران خود را و کسانی را که ایمان آوردهاند، در زندگی دنیا و در روزی که گواهان به پا میخیزند، یاری میدهیم».[54]
«وعده قطعی ما برای بندگان فرستاده ما از پیش مسلم شده است که آنان یاری شدگانند، و لشکر ما پیروزند».[55]
مجاهدین
بدر را با هزار فرشته پشت سرهم ردیف شده[56]، سه هزار ملائکه فرود
آینده[57]و پنج هزار فرشته نشانهدار[58] کمک کرد؛ در حالی که از نظر عده
و عُدّه ضعیف بودند.
مجاهدین بدر که هم تعدادشان کم بودند، و هم ساز و
برگ نظامی در اختیار نداشتند و ناگهان خود را در برابر تهاجم یک ارتش
نیرومند انتقام جو و خشن، دیدند و از سویی زمین زیر پای شان، شنهای نرم و
ریگهای روان بود و پاها گیر میکرد. (در جنگهای قدیمی تن به تن، بسیار
مهم است که زیر پا سفت و محکم باشد) وقتی خستگی بر ایشان عارض شد و به
خواب رفتند، ولی محتلم از خواب بیدار شدند، آب نبود که غسل کنند، از این
رو شدیداً مورد وسوسه شیطان قرار گرفتند که بدون غسل چگونه به جنگ
میپردازید؟ باران نرمی فرود آمد و با آن غسل کردند و زیر پایشان سفت و
محکم گردید و رعب و ترس در دل کافران پدید آمد.[59] از این گونه امدادهای
غیبی، در مورد اولیاء الله و مؤمنین، زیاد تحقق یافته است.
بعد از
مطالعه داستان ذوالقرنین به سراغ روایات وارده از حضرت پیامبر صل الله
علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیهم السلام میرویم، مبنی بر آن که
خداوند در آخرالزمان نیز، یکی از بندگان شایسته اش را، مکنت و قدرت میدهد
و به سلاح و تجهیزات روز مسلح و مجهزش میکند، و مورد تأیید قرار میدهد و
همة روی زمین را توسط او تسخیر میکند و مردم را از ظلم و فساد نجات
میدهد و... .
جابرانصاری گوید: شنیدم از حضرت رسول الله صل الله علیه
و آله و سلم که میفرمودند: ذی القرنین، بنده شایستهای بود که خداوند او
را حجت بر بندگانش قرار داد. او قومش را به سوی خداوند خواند، و به تقوای
الهی دستور داد، اما بر استخوان سرش ضربهای زدند (سرش را شکستند) پس مدتی
از آنها غیبت کرد و دوباره به سوی قومش برگشت، دوباره به طرف دیگر سرش
زدند.
آگاه باشید که در میان شما کسی هست که طریقه او را دارد. خدای-
عزوجل- او را در زمین قدرت داد، و وسیله رسیدن به هر چیز را به وی عطا کرد
و او به مشرق و مغرب عالم رسید و بیتردید که خدای تعالی، راه و روش او را
در قائم علیه السلام که از اولاد من است به جریان میاندازد، و او را در
مشرق و مغرب عالم مسلّط میکند؛ تا آن که باقی نمیماند از هموار و
ناهموار زمین و کوههایی که ذوالقرنین پیمود، حتماً او هم میپیماید.
خداوند، گنجها و معدنهای زمین را برای او آشکارا مینماید و با رعب او
را یاری مینماید و زمین را از قسط و عدل پر میکند؛ آن چنان که از ظلم و
ستم پر شده باشد.[60]
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف قوای
طبیعت؛ از قبیل رعد، صاعقه، برق و...، را تسخیر و در اختیار میگیرد.
خداوند اسباب آسمان و زمین را در اختیار او قرار میدهد، و راه رسیدن به
آرزوهای آسمان و زمین را به او مینمایاند. و بر وسایلی سوار میشود که او
را به سوی آسمان بالا میبرد و به سوی کرات آسمانی صعود میدهد.
«آگاه
باشید که ذی القرنین بین دو نوع ابر، مخّیر گردید و او ابر رام را برگزید
و ابر مشکل را برای صاحب شما ذخیره کرد. راوی میگوید: گفتم: صعب چیست؟
فرمود: آن چه از ابری که رعد، صاعقه و برق دارد، صاحب شما بر آن سوار
میشود. بدانید که نزدیک است که وی سوار بر ابر شود و به وسیله اسباب بالا
رود؛ اسباب آسمانهای هفت گانه و زمینهای هفت گانه».[61]
منظور از
اسباب، راههای آسمانهاست؛ چنان چه خداوند از قول فرعون نقل کرده است:
«ای هامان! برایم کاخی بنا کن، شاید به راههای آسمانها برسم».[62]
یا
منظور از سبب، وسایلی است که انسان را به مقصود میرساند؛ چنانچه خداوند
فرموده است: «سپس اسبابی را تهیه کرد، یا به دنبال سبب افتاد».[63]
شاید
منظور از ابر، سوار شدن هواپیماهایی باشد که دارای رعد و برق هستند و بر
فراز ابرها بالا میروند. در مورد سحاب ذلول کلمه «یرکب» نیامده است، شاید
منظور وسایل و اسباب عادی باشد که نسبت به اسباب و وسایل دیگران
پیشرفتهتر بوده است.
حضرت امام صادق علیه السلام گوید: خداوند
ذوالقرنین را بین دو ابر رام و دشوار و سرکش مخّیر کرد، و او ابر رام را
برگزید، و آن چیزی است که رعد و برق ندارد، اگر ابر سرکش را برمیگزید،
نمیتوانست؛ زیرا خداوند آن را برای حضرت قائم علیه السلام ذخیره کرده
است.[64]
* ظهور کامل حق و پیروزیهای علمی
در آیه «او کسی است
که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد، تا او را بر همه ادیان غالب
سازد، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند».[65]
خداوند نوید قطعی میدهد
که دین رسولش، بر همه ادیان و مذاهب غلبه مییابد. وعده خداوند، قطعی
الوقوع است. ولی هنوز این وعده الهی حتمی نشده است و یقیناً حتمیت پیدا
میکند.
در این وعده، خداوند تصریح نکرده که این پیروزی و غلبه حتمی با
اسلحه و زور نظامی است، بلکه غلبه از طریق منطق و استدلال و اقامه برهان
نیز است. چنان چه برخی مفسرین یادآور این نکته شدهاند که غلبه دین خدا،
بر همه ادیان با برهان و حجت و اسلحه است. و این در زمان خروج مهدی عجل
الله تعالی فرجه الشریف است که در آن روز، احدی باقی نمیماند، جز آن که
داخل اسلام میشود و یا جزیه میپردازد. و این قول که مهدی عجل الله تعالی
فرجه الشریف همان عیسی است، صحیح نیست؛ زیرا اخبار صحیحه متواتره مبنی بر
آن که مهدی از عترت رسول صل الله علیه و آله و سلم است، وجود دارد.[66]
وی
در ذیل آیات مربوط به ذوالقرنین میگوید: کسانی که بر همه روی زمین حکم
راندند، چهار نفر بودند، دو نفر کافر: نمرود و بختالنصر. دو نفر مؤمن:
سلیمان و اسکندر. (منظورشان ذوالقرنین است) و به زودی از میان این امت،
شخص پنجمی پیدا میشود که همه روی زمین را تسخیر میکند و (لِیُظهِرُهُ
عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ) تحقق پیدا میکند. و او مهدی است.[67]
بنابراین بشریت هر چند از نظر فکری و عملی پیشرفت نماید، حقایق دینی و الهی بیشتر، کشف و روشن میگردد.
و
روزگاری میآید که حقانیت دین اسلام، مورد تصدیق دانشمندان منصف غیر
مسلمان قرار گیرد. اگر یک عده با لجاجت و عناد با حقایق برخورد میکنند،
عده زیادی با دید منصفانه و حق یابی، حقایق را مورد ارزیابی قرار میدهند.
معنای معجزه خالده بودن قرآن این است که در هر عصر و زمان، پاسخ گوی
نیازهای بشری است. و این موضوع با حس کنجکاوی و حقیقت یابی انسانی به
اثبات میرسد، و بشریتی که به دنبال منجی و راه نجات میگردند، وقتی منجی
و راه نجات واقعی برایشان کشف شد، در برابر آن گردن مینهند.
وقتی عدی
بن رقاع شعری ـ که در آن تشبیهی نسبتاً ظریف به کار برده شده بود ـ انشا
کرد، شاعران دیگری که مهارت شعری او و عجز خود را احساس کردند، در برابر
او به سجده افتادند. وقتی برای آنها گفته شد چرا سجده کردید؟ گفتند: آن
چنان که شما آیات سجده را در قرآن میشناسید، ما نیز موارد سجده را در شعر
میشناسیم.[68]
وقتی ساحران فرعون وسایل جادوگری ـ ریسمانها و عصاهای
ـ خود را به کار انداختند و در نظر بینندگان به صورت مارهای گوناگون
نمایانده شد. وقتی حضرت موسی علیه السلام عصای خود را افکند و همه عصاها و
ریسمانها را بلعید، ساحران که عجز و ناتوانی خود را در برابر کاری که از
موسی علیه السلام سر زد احساس کردند، همگی به سجده افتادند، و گفتند ما به
پروردگار عالمیان و پروردگار موسی و هارون ایمان آوردیم.[69]
در روایات
آمده است که علم 27 جزء دارد، و تاکنون دو جزء آن به مردم آموخته شده، و
25جزء دیگر آن در نزد امام معصوم علیه السلام ذخیره است. آیا کسی که به
همه 27جزء علم، عالم باشد، از تولید سلاحهای مدرن و مد روز عاجز
میماند؟[70]
* ارتشی آراسته به اخلاق و فضائل انسانی
کتاب
عقدالدرر و کتاب الفتن از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است که
«حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از یاران خود بیعت میگیرد با این
شروط که دزدی و زنا نکنند، مسلمانی را دشنام ندهند، نفس محترمهای را
نکشند، به حریم کسی تجاوز نکنند، به خانه کسی هجوم نیاورند، کسی را بدون
حق نزنند، طلا و نقره، گندم و جویی را ذخیره نکنند، مال یتیم را نخورند،
بدون علم شهادت ندهند، مسکرات شرب نکنند، لباس ابریشم در بر نکنند، کمربند
طلا در کمر نبندند، قطاع الطریقی نکنند و راهروی را نترسانند، طعامی را-
گندم باشد یا جو- ذخیره نکنند، به کارهای اندک قناعت نکنند، و از نجاست
دوری نمایند، به معروف، امر و از منکرات نهی نمایند، لباس خشن بپوشند،
صورت روی بالش خاک گذارند، در راه خدا آن چنان که باید جهاد کنند، (حضرت
مهدی) با یاران خود شرط میبندد که از هر راهی که آنها میروند، برود و هر
لباسی که آنها میپوشند، بپوشد و هر مرکبی را که آنها سوار میشوند، سوار
شود و به غذا و لباس کم قناعت کند، پرده و دربان برای خود نگیرد.»[71]
تلقی
مردم در طول تاریخ از ارتش غالب، تجاوز، غارت، بیرحمی و قساوت، کشتارهای
ناجائز، حرمت شکنی، بیاحترامی به جان و مال و ناموس مردم و دیگر روشهای
غیر انسانی بوده است؛ چون همین شیوهها را از لشکر دیده اند. وقتی مردم
ارتشی را ببینند که حامل پیام الهی و دارای رسالت انسانی هستند، و به
اخلاق و فضائل او آراستهاند؛ هم ارتش مسلحاند و هم ارتش مصلح، در دستی
اسلحه دارند و در دستی دیگر کتاب و ترازو؛ مردم تشنه عدالت از جور به ستوه
آمده، خود جزء این ارتش خواهند شد.
* ارتش با روحیه و کیفیت
اسلحه
هر چند پیشرفته باشد، به تنهایی کارساز نیست؛ بلکه روحیه قوی جنگی، ثبات
قدم، ایمان به هدف و بهره گیری از بهترین تاکتیکها و سازمان دهیهای جنگی
است که به راستی کارساز است. مگر طالوت اسرائیلی به جز از روحیه و ایمان و
ثبات قدم، چه نیروی حسابی در اختیار داشت که جالوت زورمند و طاغی را با
لشکریانش از پای درآورد؟[72]
ساز و برگ نظامی حضرت رسول اکرم صل الله
علیه و آله و سلم در مقایسه با ساز و برگ نظامی دشمنانش، بسیار اندک و
ناچیز و بیکیفیت بود. اما روحیه نیرومند جنگی، ایمان و ثبات قدم و
استفاده از تازهترین و پیشرفتهترین تاکتیکهای رزمیای که تا آن زمان
هیچ ژنرال و فرمانده نظامی رومی، یونانی و ایرانی، از آن استفاده نکرده
بود، حضرت پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم را به پیروزی رساند.[73]
یکی از تأییدات غیبی الهی این بود که در دل مؤمنان، پایداری و ثبات ایجاد میکرد و در دل کافران رعب و ترس.
«به زودی در دلهای کافران رعب و ترس میافکنم.»[74]
قیام
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، تداوم قیام حضرت رسول اکرم صل الله
علیه و آله و سلم است، و آن حضرت آخرین ودیعه و ذخیره خداوندی است. لذا آن
حضرت از تاکتیکهای نوین و پیشرفتهای بهره میگیرد که کسی از آن استفاده
نکرده است، و یاران آن حضرت با همان روحیه اصحاب بدر میجنگند و در دل
دشمنان او رعب و خوف به وجود میآید.
«قائم ما با رعبی که در دل دشمنانش به وجود میآید، نصرت مییابد و با نصرت خداوندی تأیید میشود.»[75]
«پیشروی
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و یارانش، رعب ایجاد میکند، با
دشمنی روبه رو نمیشود جز آنکه آنان را شکست میدهد، شعارشان این است که
بمیران، بمیران و در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای باک ندارند.»[76]
«لباس او ـ خدا داناتر است ـ خشن است، خوردنی اش جو، جز به شمشیر و مردن در سایه شمشیر نیندیشد.»[77]
«راهبان شب و شیران روزند.»[78]
«اصحاب
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف پایگاه استوارند، برای هر یکی نیروی
چهل مرد داده میشود، دل آنان مانند پارة آهن است، اگر بالای کوهها راه
روند کوهها هموار میشوند، تا خداوند- عزوجل- راضی نشده، شمشیرهای خود را
باز نمیدارند.»[79]
«یاران مهدی همه جوانند، پیر در میانشان نیست مگر مانند سرمه چشم، و نمک در میان طعام که خیلی کم از آن در طعام میریزند.»[80]
* پیشرویها و پیروزیهای تدریجی
هر
حرکت اصلاحی و اجتماعی در ابتدا، از یک نقطه محدود و کوچک شروع میشود و
به تدریج پیش میرود. چنان چه حضرت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در
روزهای اول بعثت، دو نفر مرد و زن پشت سر او نماز میخواندند، و به تدریج
سراسر جزیرة العرب را که به مساحت اروپای منهای روسیه است، زیر فرمان خود
درآورد.
پیشرویها و پیروزیهای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
نیز به تدریج صورت میگیرد، کم کم پیروزیهای آن حضرت توسعه مییابد، و با
نیروهای تازه که به آن حضرت ملحق میشود، به سراغ فتح مواضع جدید میرود.
روایات از ائمه معصومین علیه السلام در این زمینه شاهد گویایی است:
1.
مفضل از حضرت صادق علیه السلام روایت میکند:«313مرد در مکه با آن حضرت
بیعت میکنند، آن حضرت در مکه میماند تا ده هزار نیرو کامل شود، آن گاه
به سوی مدینه حرکت میکنند.»[81]
2. ابن وزیر غافقی از حضرت امیرمؤمنان
روایت میکند: «اولین نیروی رزمیای که با حضرت امام زمان عجل الله تعالی
فرجه الشریف حرکت میکنند، بین دوازده هزار و پانزده هزار نفر هستند.»[82]
3.
ابوبصیر از حضرت صادق علیه السلام نقل میکند: «یاران حضرت مهدی (طبق
سازمان دهی قبلی) از گوشه و کنار زمین، دور او جمع میشوند و با او بیعت
میکنند، بعد از مکه حرکت میکنند تا به کوفه میرسند و در نجف فرود
میآیند، از آن جا به سوی تمامی شهر و بلاد متفرق میشوند.»[83]
این
گونه روایات یک نواخت به وضوح بیان میکند که یاران امام زمان عجل الله
تعالی فرجه الشریف با آمادگی و ارتباطات قبلی که با مرکز فرماندهی خود
داشتهاند، در زمان معینی و در جای معینی (مکه) گرد میآیند و با آن حضرت
پیمان وفاداری میبندند، و از مکه حرکت میکنند، تا آن که به کوفه و نجف
میرسند و به تعداد قابل ملاحظهای میرسند، آن گاه آنان را برای تسخیر
نقاط دیگر بسیج مینماید.
«لشکریان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
الشریف مانند ابرهای خزانی، جمع و در یک نقطه متمرکز میشوند؛ در حالی که
مانند راهبان شب و شیران روزند. خداوند توسط آنان، اول سرزمین حجاز را فتح
میکند، و زندانیان از ابنای بنی هاشم از زندان آزاد میشوند، پرچمهای
سیاه (گمراهی) از کوفه به زیر کشیده میشوند، (صاحب رایت) برای بیعت به
سوی مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف برانگیخته میشود، و حضرت مهدی عجل
الله تعالی فرجه الشریف لشکریانش را به سوی شهرها و کشورها میفرستد.»[84]
از
مجموع این روایات به دست میآید که حرکت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
الشریف از یک نقطه خاص (مکه) و یا یک گروه اندک (313) نفر آغاز میشود، و
به تدریج به تعداد پیروان آن حضرت افزوده میشود. و دامنه فتوحات نیز
گسترش مییابد و این تعداد اندک که هسته مقاومت را تشکیل میدهد، با یک
سازمان دهی منظم و ارتباطات و اطلاعات قبلی، در مدت بسیار کوتاهی خود را
به مرکز فرماندهی (مکه) میرسانند.
نتیجه
پس، به طور خلاصه پاسخ
به این سؤال که با وجود پیچیدگی سلاحهای امروزین و توانایی ارتشهای
امروز چگونه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف پیروز خواهد شد این است
که سنت تغییر ناپذیر الهی که قرآن کریم در مصداقهای روشن آن را بیان
فرموده این است:
1. پیروزی گروه کم بر گروه بسیار؛
2. غلبه سلاحهای ساده بر سلاحهای پیچیده؛
3. علم مبتنی بر تقوا بر تجربههای بشر غافل از خدا غالب میشود.
4. معجزه بر هر سحر و قدرت و سلاحی چیره خواهدشد.
5.
تمدّن مادی افول پذیر بوده و گذشته از فناپذیری عذاب الهی را هم خواهند
چشید و اساس پیروزی حق طلبان خداپرستی است که «هو الواحد القهّار».
پی نوشت:
[1] . سیره ابن هشام، ج2، ص285-257 و ص267-266، چ دوم (لبنان: موسسة علمی، 1409 هجری).
[2]. حم سجده، آیه 15، منْ اشدُّ مِنّا قُوّةً.
[3]. رعد، آیه 17، فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ.
[4].
فجر، آیات 8-6، أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ إِرَمَ ذَاتِ
الْعِمَادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ .
[5]. تفسیر کبیر، ج31، ص167-166، فخر رازی.
[6]. اعراف، آیه 69، وَاذکُرُواْ إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَسْطَةً
[7]. تفسیرالمیزان، ج8، ص247، علامه طباطبائی.
[8]. شعرا، آیه 128، أَتَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ
[9]. تفسیرالمیزان، ج15، ص458-452.
.[10] حاقه آیه 7، فَتَرَى الْقَوْمَ فِیهَا صَرْعَى کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیَةٍ.
.[11] تفسیرکبیر، ج31، ص167-166.
.[12] فجر، آیه 9، َثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ
.[13] شعراء، آیه 149، وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا فَارِهِینَ.
.[14] حم سجده، آیه 17، Gفَاَخَذَتْهُم صاعَقةُ الْعَذابِ الهُونِ بما کانُوا یَکسِبُونَ.
[15].
غافر، آیه 82، اَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ
عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ
قُوَّةً وَآثَارًا فِی الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا کَانُوا
یَکْسِبُونَ
[16]. همان، آیه 21، فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا کَانَ لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ
[17].
کهف، آیه 90، حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ
عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا.
[18]. تفسیرالمیزان، آیه 13، ص615.
[19].
کهف، آیه 92و93، ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ
السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ
قَوْلًا.
[20]. تفسیرالمیزان، آیه 13، ص616.
[21]. مشکلات مذهبی روز، ص21 به نقل از مفهوم نسبیت انشتین، ص35-39.
[22]. تاثیر علم بر اجتماع ، ص56، برتراندراسل، ترجمه: دکتر محمود حیدریان، چاپ 1343.
[23]. مشکلات مذهبی روز، ص24، به نقل از اطلاعات شماره 11617.
[24]. قصص، آیه4؛ انبیاء، آیه 105 و نور، آیه 55.
[25]. دکتر علی شریعتی، انتظار، مذهب اعتراض، ص34-33.
[26].
آل عمران، آیه 144، وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن
قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى
أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ
شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ.
[27]. محمد بن عمر واقدی،
المغازی، ج1، ص20 و ص21-41، سیره ابن هشام، ج2، ص88 و ابن اثیر، الکامل فی
التاریخ، ج1، ص553، چاپ اول، 1308ق، دارالتراث العربی ، لبنان.
[28]. دکتر علی شریعتی، انتظار، ص42-41 و سید محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج3، ص363-362، چاپ شرکت سهامی انتشار.
[29]. نهج البلاغه، خطبه 138، شرح ابن میثم، ج3، ص160 و شرح ابن ابی الحدید، ج2، ص41.
[30]. الحـربُ اوّل ما تکـونُ فِتیةً تسعی بزِینَتِها لکـلّ جـهول
حتّی اذا اشتعلت وثبّ خرامهُا عادت عجوزاً غیر ذات حلیل
شحطاء جزّت رأسها وتنکرّت مکـروهـة للشمّ والتقبیل
[31]. جان کندی، استراتژی صلح، ص66، ترجمه: عبدالله گله داری چاپ سوم، 1342.
[32].
نهج البلاغه، خطبه ش 138، (اَلا وَ فی غَدٍ ـ وَسَیاتِی غدٌ بِما
لاتَعرِفُونَ- یأخُذُ الوالِیُ مِنْ غَیرِها عُمّالَها مَساوِیَ
اَعمالَها، وَتُخرِجُ لَهُ الارضُ اَفالیِذَ کِبَدِها، وَتُلقی اِلیه
سِلماً مَقالِیدَها، فَیُریکمُ کَیفَ عدلُ السِیّرةً، وَیُحیی میتَ
الْکِتابِ وَالسُّنَة).
[33]. بحارالانوار، ج52، ص335، محمد باقر
مجلسی، موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403هـ ، لبنان- بیروت، (عن ابی بکر
الحضرمی، عن عبدالملک بن اعین، قال: قُمْتُ مِنْ عِنْدِ اَبیجعفَرٍ علیه
السلام فَاعتَمدتُ عَلی یَدی فَبکَیتُ وَقُلْتُ: ارُجُو أنْ اُدرِکَ هذا
الأمرُ وبی قُوّةُ ، فَقالَ: اَما ترضُونَ اَنَّ أعدائَکُمُ ـ یقتُلُ
بَعضُهُمْ بَعضاً وَ أنتُمْ آمِنُونَ فی بُیُوتِکُمْ).
[34]. همان،
ص348، (عَنْ اَبیحَمْزَة الثُمّالی قالَ: سَمِعْتُ اَباجَعْفَرٍ علیه
السلام یَقُولُ: «یا اَباحَمزَة! لا یَقُومُ القائمُ علیه السلام اِلاّ
عَلی خَوفٍ شَدِیدٍ، و زَلازلٌ وَ فِتُنَةٌ، وَبَلاءٌ یُصِیبُ النّاسَ،
وَطاعُونٌ قَبلَ ذلِکَ، وَسیفُ قاطِعُ بینَ العَرَبِ، وَ اخْتِلافٌ شَدیدٌ
بَیْنَ النّاسِ، وَ تَشَتَّتٌ فی دِینِهِم، وَ تغَیّرٌ مِن حالِهِمُ،
حَتّی یَتَمَنَّی المُتَمنّی الْمَوتَ صَباحاً وَمساءً، مِنْ عَظِمَ ما
یُری مِنْ کَلب النّاسِ، وَاَکْلِ بَعْضِهِمْ بَعضاً، وَخُروُجُه- اِذا
خَرَجْ- عِنْدَ الاَیاسِ وَ القُنُوطِ...).
[35]. طه، آیه 124، وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا.
[36].
تفسیرالمیزان، ج13، ص633؛ تفسیرکبیر، ج11، ص160؛ محمود آلوسی بغدادی،
تفسیر روح المعانی، ح16، ص130، تفسیرکشاف، ج2، ص693 و بحارالانوار، ج52،
ص323 و ج12، ص180.
[37]. کشاف، ج2، ص694؛ تفسیر کبیر، ج11، ص165 و تفسیرروح المعانی، ج16، ص24.
[38]. کهف، آیه 83، وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا.
[39]. کهف، آیه 84، إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا
[40]. المیزان، ج13، ص611 و روح المعانی، ج16، ص130.
[41].
کهف، آیات 86-85، فَأَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ
الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا
قَوْمًا قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن
تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا.
[42]. مفردات القرآن (مادة سبب)؛ تفسیرکبیر، ج11، ص166؛ تفسیرتبیان، ج7، ص86 و قرطبی، الجامعالاحکام القرآن، ج16، ص52.
[43]. المیزان، ج13، ص499.
[44]. همان.
[45].
کهف، آیات 88 – 87، قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ
یُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّکْرًا ?87? وَأَمَّا
مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى
[46]. همان،
91-89، ُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ
وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا
سِتْرًا کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا.
[47]. المیزان، ج13، ص502، بحارالانوار، ج12، ص183.
[48]. کهف، آیه 92، کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا.
[49]. هود، آیه 37، وَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا.
[50].
کهف، آیه 93، امَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ
السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ
قَوْلًا قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ
مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَن
تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی
خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا
آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ
قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ
عَلَیْهِ قِطْرًا فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا
لَهُ نَقْبًا قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّی.
[51]. المیزان، ج13، ص502؛ کشف الاسرار، ج5، ص546؛ تفسیرکبیر، ج11، ص33 و 49 و بحارالانوار، ج12، ص190.
[52].
ر.ک: المیزان، ج13، ص505-504؛ مجمع البیان، ج6، ص491-489؛ انوارالتنزیل،
ج2، ص12-11؛ کشاف، ج2، ص697 و قرطبی، الجامعالاحکام القرآن، ج11، ص48.
[53]. الجامع لاحکام القرآن، ج11، ص45.
[54]. غافر، آیه51، إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ.
[55].
صافات، آیات 171-173، وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا
الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ
الْغَالِبُونَ.
[56]. انفال، آیه 9.
[57]. آل عمران، آیه 124.
[58]. همان، آیه.
[59].آل عمران، آیه 151 و انفال، آیه 12.
[60].
بحارالانوار، ج52، ص323 و کمال الدین و تمام النعمة، ص221-220، (عَنْ
جابِرِ الأنْصاری قالَ سَمِعتُ رَسُولَ الله یَقُولُ: «اِنَّ ذَاالقرنینِ
کانَ عبداً صالحاً جَعَلَهُ اللهُ حُجَّةً عَلی عِبادِهِ فَدَعا قَومَهُ
اِلَی اللهِ- عَزَّوَجَلَّ- وَ اَمَرَهُمُ بِتقْواهُ فَضَرَبُوهُ عَلی
قرْنِهِ فَغابَ عنْهُمْ زَماناً ثُمَّ رَجَعَ اِلَی قَوْمِه فَضَرَبُوهُ
عَلی قرْنِه.
اَلا وَفِیُکُمْ مَنْ هُوَ عَلی سُنَّته، وَاِنَّ الله-
عَزَّوَجَلَّ- مَکَّنَ لَهُ الأرضَ واتاه مِنْ کُلِِّ شَیءٍ سَبَباً
وَبَلَغَ الْمشرِقَ وَالْمَغرِبَ، وَ اِنَّ اللهَ تَعالی سَیْجری سُنَّته
فی القائِمِ مِنْ وُلدی وَ یُبلِّغُهُ شرْقَ الارَضَ وَغربَها، حَتّی لا
یبقی سَهلٌ وَ لا موْضِعُ مِنْ سَهْلٍ وَلا جَبَلٍ وَطَئَهُ
ذوالْقَرنِینُ، اِلاّ وَطَئَهُ وَیُظهِرُ لَهُ کُنُوزَ الأرضِ وَ
مَعادِنَها وَیَنْصرُهُ بالرِّعُبِ وَ یملأَ اللهُ الأرَضَ قِسطاً وَ
عَدلاً کَما مُلِئَتُ ظُلماً وَ جَؤراً).
[61]. بحارالانوار، ج12،
ص183، وج52، ص321، (عَنْ اَبیجَعْفَر علیه السلام: أَما اَنَّ
ذَاالْقَرنینِ قَدْ خُیِرَّ السَّحابینِ فَاخُتارَ الذَّلُولَ،
وَذَخَّرلِصاحِبِکُمْ الصَعْبَ. قال: قُلتُ وَ ما الَصّعبُ؟ قال ما کانَ
مِنْ سَحابٍ فِیه رعدٌ وَ صاعِقَةٌ اوْ بَرقٌ فَصاحِبُکُمُ یَرکُبُه. أما
اِنَّهُ سَیرکَبُ السَّحابَ وَیرقی فی الاسبابِ؛ أسبابِ السَّمواتِ
السّبعِ وَالأَرضِینَ السَّبعِ).
[62]. مومن، آیات 37-36، یا هامانُ بْنِ لی صرحاً لَعلَّی أبلُغُ الاسبابَ أسبابَ السَّمواتِ.
[63]. کهف، آیه 90، ثُمَّ أتَبَع سَبَباً.
[64].
بحارالانوار، ج52، ص321 و ج12، ص183، (عَنْ اَبی عَبْدِاللهِ: «اِنَّ
اللهَ خِیرُّ ذَااُلقَرْنِینِ السَّحابین؛ اَلذَّلُولَ وَ الَصَّعبَ.
فَاخْتارَ الذَّلُولَ وَ هُوَ ما لَیْسَ فِیهِ برقٌ وَ لا رعْدُ. وَ کَوْ
أختارَ الصَّعْبَ لَمْ یَکُنُ لَهُ ذلِکَ، لاِنَّ اللهَ اِدَّخَرَهُ
لِلقائِم».)
[65]. صف، آیه9، توبه، آیه 33، هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ
رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ
کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ
[66]. الجامع لاحکام القرآن، ج8، ص 121.
[67]. همان، ج11، ص48.
[68]. شرح نهج البلاغه، ج11، ص152.
[69]. اعراف، آیات 116-125 و طه، آیات65-71.
[70]. مشکلات مذهبی روز، ص120، به نقل از الزام الناصب، ص230.
[71].
آیتالله صافی، منتخب الاثر، ص469، ، چاپ سوم، تهران، انتشارات صدر،
(اِنَّهُ یأخُذُِ الْبیعَةَ عنْ أصْحابِهِ عَلَی أنْ لایسْرَقُوا،
وَلایزنُوُا، وَلایَسُّبُوا مُسلِماً، وَلا یَقْتُلُوا مُحَرَّماً، وَلا
یَهتکُوا حَرِیماً مُحرَّماً، وَلا یَهجَمُوا مُنزِلاً، وَلا یَضرِبُوا
اَحَداً اِلاّ بِالحَقِِّ، وَلا یَکنَزُوا ذَهَباً وَلا فِضَّةً وَلا
بُرّاً وَلا شَعِیراً، وَلا یاکُلُوا مالَ الْیَتیمِ، وَلا یَشْهَدُوا
بِما لایَعْلَمُونَ، وَلا یَشرِبُوا مُسکِراً، وَلا یلبِسوُا الخزّ وَلا
الْحَرِیرَ، وَلا یَتمنطِقُوا بِالذَّهِب، وَلا یَقْطَعُوا طَریقاً وَلا
یخیِفُوا سَبیلاً، وَلا یُحبوُا طَعاماً مِنْ بُرٍ اوْ شَعِیرٍ، وَ یرضونَ
بِالْقَلیلِ، وَیکرَهُونَ النِِّجاسَةِ، وَیأمُرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَ
ینْهونَ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَیَلْبِسُونَ الْخَشِنِ مِنْ الثّیابِ،
وَیَتوسَّدَوُنَ التُّرابَ عَلَی الْخدُودِ، وَیُجاهِدُونَ فی اللهَ حق
جِهادِهِ، وَیشْترِطُ عَلی نَفْسِهِ لَهُمُ أنْ یَمْشِیَ حَیْثُ یَمشونَ،
وَیلبِسَ کَما یَلْبِسُونَ، وَیَرکِبَ کَما یرکبون، وَیَرضی بِالقَلیلِ،
وَلا یَتَّخِذُ حاجِباً وَلا بَواّباً).
[72]. بقره، آیات 249-250.
[73].
ر.ک: رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم در میدان جنگ، پروفسور محمد حمید
الله و سیره جنگی و اخلاق نظامی حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم،
نگارنده.
[74]. انفال، آیه 12، آل عمران، آیه 101، سَنُلُقِی فی قُلُوبِ الذَّینَ کَفَرُوا الرُّعُب.
[75]. منتخب الاثر، ص292، (القائمُ مِنّا منْصُورُ بِالرُّعبِ، مُؤیّدٌ بِالنصر).
[76].
همان، ص476، (وَیَسیِرُ الرُّعُبُ بینَ یَدیهِ، لا یلقاهُ عَدُوُّ اِلاّ
هَزَمَهُمُ، شُعارُهُمُ اَمِتْ اَمِتْ، لایُبالُونَ فی الله لؤمَة لائمِ).
[77].
همان، ص489، (ما لِباسُهُ- وَاللهُ أعلَمُ- اِلاّ الْغَلیظُ، وَما
طَعامُهُ اِلاّ الشَّعیرُ، وَ ما هُوَ اِلاّ السَّیُفُ وَالْمُوتُ تَحتَ
ظِلِّ السَیفِ).
[78]. همان، ص490، (رُهبانٌ بِاللّیلِ اسُدٌ بالنَّهارِ).
[79].
همان، ص486، (وَهُمُ الرّکُنُ الشَّدِیدُ، فَاِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمُ
یُعطی قُوَّةَ أربَعینَ رَجُلاً، وَ اِنَّ قلْبَ رَجُلٍ مِنْهُمُ کَزُبُرِ
الْحَدِیدِ، وَلومَرّوُا بِالجِبالِ لَتَدکْدَکتْ، لا یَکُفُّونَ
سُیُوفَهُمُ حَتّی یرضیَ اللهَ عَزّوَجَلّ).
[80]. همان، 484، (أصحابُ
الْمَهدِی شَبابُ لا کَهُوُلُ فِیهِمُ اِلاّ مِثلُ کحلُ الْعَینِ وَ
الْمِلحُ فی الزاّدِ وَاَقّلُ الزّادُ المُلِحُ).
[81]. همان، 486،
(وَقَدْ وافاهُ ثَلاثَةَ مأة وَ ثلاث عَشَرَ رَجُلاً فَیبایَعُونَهُ
وَیُقیِمُ بِمَکَّةٍ حَتّی یُتِّمُ عشْرَة الافٍ، ثُمَّ یَسیرُ مِنها اِلی
الْمَدِینَةِ...).
[82]. همان، 486. (یُخرُجُ المهدِیْ فی اثِنی عَشَرَ ألفاً اِنْ قَلوُّا وَخمْسَة عَشَرَ ألفاً اِنُ کَثُروُا...).
[83].
همان، ص485، (فَیَسیِروُا اِلیه أنصارُهُ مِنْ أطْرافِ الأرضِ
یُبایِعُونَهُ. ثُمَّ یَسیِرُ عنْ مَکَّة حَتّی یاتِیَ الْکُوفَةَ،
فَیَنْزِلُ عَلی نَجَفِها، ثُمَّ یُفَرِقٌّ الْجُنُودَ مِنْها اِلی جَمیعِ
الامصارِ).
[84]. همان، 490، (قزعاً کقزعِ الْخزیفِ، رُهبانٌ
بِاللَّیلِ اسُدُ بِالنهار، فَیفتَحُ اللهُ أرضَ الْحِجازِ، وَیخْرُجُ
مَنْ کانَ فی السِجّنِ مِنْ بَنی هاشِمٍ، وَتَنزَّلَ الراّیاتِ السوُّدِ
الکُوفَةِ، فَیبعُثُ بِالبَیعَةِ الِیَ الْمهدی، فَیبعُثُ المهدِی
جُنُودَهُ الِیَ الْبُلدانِ).
نویسنده: حجتالاسلام والمسلمین عزیزالله علیزاده مالستانی
منبع: سایت آینده روشن