در نظامهاى حقوقى غیردینى ?جرم? و
?گناه? دو مقوله جدا از هماند و بین این دو هیچ ربط و نسبت مستقیمى وجود
ندارد. ?جرم? در رابطه فرد با افراد دیگر و جامعه معنا مىیابد؛ در اینجا
جرم رفتارى (به صورت فعل یا ترک فعل) مخالف نظم جامعه است که قانونگذار
ارتکاب آن را منع مىکند و براى آن ضمانت اجرا (به صورت مجازات یا اقدامات
تأمینى) در نظر مىگیرد.
در نظامهاى حقوقى دینى، که بارزترین مصداق
آن را مىتوان در دو دین شریعتمدارِ اسلام و یهودیت سراغ گرفت، تفکیک
مفهوم جرم و گناه دشوار است؛ چرا که خاستگاه این هر دو یکى است و قانونگذار
الاهى است که هر دو را ممنوع مىکند. در این نظامها، ماهیت تمام احکام
یکى است و بین جرم (تجاوز نامشروع به حقوق دیگران و جامعه) و گناه (تعدى
نسبت به شریعت خدا) جز در حوزه ضمانت اجرا، تمایزى نیست. بااینهمه، به نظر
مىرسد در حقوق یهود درک و تشخیص این تمایز دشوارتر از سایر نظامهاى دینى
باشد؛ چرا که ارتکاب هر یک از محرمات مجازاتى را در پى دارد؛ با این تفاوت
که برخى از این مجازاتها را دادگاه آسمانى صادر مىکند (گرچه حکمِ آن در
همین زندگى دنیوى به صورت مرگ ناگهانى و غیره اجرا مىشود).

دانشمندان
یهودى شریعت موسى را مشتمل بر 613 حکم دانستهاند که از این تعداد 248 حکم
درباره واجبات است و 365 حکم مربوط به محرمات. محرمات خود بر دو دستهاند:
1. برخى از محرمات داراى مجازات دنیوى نیستند؛ براى این محرمات کفاره یا قربانى یا مجازات الاهى در نظر گرفته مىشود.
2.
برخى از محرمات مجازات دنیوى دارند؛ یعنى دادگاه با شرایط اثبات و آیین
دادرسى خاص خود براى این جرایم مجازات خاصِ مقرر در شرع را اعمال مىکند.
آنچه به موضوع گفتار ما مربوط مىشود همین بخش اخیر است.
براساس
تلمود، هیچ عملى جرم و در نتیجه قابل مجازات نیست مگر آنکه در تورات هم
ارتکاب آن منع، و هم براى آن مجازات تعیین شده باشد. ازاینرو، براى مثال،
براى اجراى حکم مجازات درباره قاتل باید دو حکم در شریعت موجود باشد؛ یکى
?قتل نکن? (خروج، 20:13)، و دیگرى ?قاتل باید کشته شود? (اعداد، 35:16ـ21).
به گفته تلمود، اگر منع از عمل موجود نباشد، حتى اگر به صراحت مجازات نیز
تعیین شده باشد، عمل جرم به معناىِ خاصِ آن نیست و مجازات ذکر شده به
مجازات آسمانى تعبیر مىشود.(1)
براساس تقسیمبندى جرایم در مکاتب جدید حقوقى، جرایم را مىتوان در آیین یهود به این صورت تقسیم کرد:
الف) جرایم برضد اشخاص؛ این دسته از جرایم مستقیما به خود شخص بزهدیده آسیب مىزنند. این جرایم خود به دو دسته تقسیم مىشوند:
1. جرایم برضد تمامیت جسمانى اشخاص؛ مهمترین این جرایم عبارتاند از: قتل، ضرب و جرح، سقط جنین.
2. جرایم بر ضد حیثیت معنوى اشخاص؛ در این دسته مىتوان به جرمهایى چون آدمربایى، افترا، قذف، و جرایم منافى عفت اشاره کرد.
ب) جرایم بر ضد اموال؛ جرایمى چون سرقت و راهزنى، خیانت در امانت، اضرار به مال غیر و غبن در این گروه جاى دارند.
ج)
جرایم بر ضد امنیت جامعه و جرایم دینى خاص؛ در این گروه جرایمى جاى
مىگیرند که جنبه عمومى آنها غلبه دارد، مانند ارتشا، شهادت دروغ، بتپرستى
و مانند اینها. اکنون براساس این تقسیمبندى به جرایم در حقوق کیفرى یهود
مىپردازیم.
گفتار یکم: جرایم بر ضد تمامیت جسمانى اشخاص
هدف
مستقیم این دسته از جرایم، حق حیات انسان و اصل مصونیت وى از هر گونه تعرض
است. در نظامهاى مختلف حقوقى این دسته از جرایم شدیدترین مجازاتها را در
پىدارند. حقوق کیفرى یهود نیز به این جرایم اهتمام خاصى داشته است.
مهمترین این جرایم عبارتاند از: قتل، ضرب و جرح، و سقطجنین.
الف) قتل
در
کتاب مقدس عبرى حدودا 400 بار کلمه ?خون? به کار رفته است. از این تعداد
حدود نیمى مرتبط با مرگ از روى خشونت است.(2) ریختن خون (شفیکوت دمیم)(3)
گناه آغازین روى زمین است: ?قائن [= قابیل] بر برادر خود، هابیل، برخاسته،
او را کشت? (پیدایش، 4:8). در حقوق کیفرى یهود، قتل شدیدترین و
نکوهیدهترین جرم تلقى شده است.(4)
بر طبق برخى تفاسیر یهودى، منظور
از فساد و شرارت که در پیدایش، 6:13 آمده،(5) قتل عمد است.(6) همچنین به
گفته تلمود، تورات از آن جهت در پیدایش، 13:13 سدوم، قوم لوط، را ?بسیار
شریر و خطاکار? خوانده است که ایشان قاتل بودند (سنهدرین، 109 الف).
خونریزى
نخستین گناهى است که در کتاب مقدس داراى ماهیت کیفرى است: ?هر که خون
انسان ریزد [باید] خون وى به دست انسان ریخته شود؛ زیرا خدا انسان را به
صورت خود ساخت? (پیدایش، 9:6). خون بهناحق ریخته شده از زمین نزد خدا
فریاد برمىآورد (پیدایش، 4:10) و ?خون زمین را ملوث مىکند و زمین را براى
خونى که در آن ریخته شود کفاره نمىتوان کرد، مگر به خون کسى که آن را
ریخته باشد? (اعداد، 35:33). براساس تورات، خون بهناحق ریخته عبارت است
از: خون بىگناه (تثنیه، 19:10،13؛ 21:8؛ 27:25؛ اول سموئیل، 19:5؛ دوم
پادشاهان، 21:16؛ 24:4؛ اشعیا، 59:7؛ ارمیا، 2:34؛ 7:6؛ 19:4؛ 22:3،17
و...)، و خون صالح (خروج، 23:7؛ دوم سموئیل، 4:11؛ اول پادشاهان، 2:32
و...)، و یا خونریزى بدون دلیل (اول پادشاهان، 2:31؛ اول سموئیل،
25:31).(7)
به تبع پیدایش، 9:6، که مىگوید خدا انسان را به صورت
خود ساخت، گفتهاند که هر گونه خونریزى تحقیر و کوچکشمارى صورت خداوند
(توسیفتا یواموت، 4:8 و...) و موجب دورى از خدا و ویرانى معبد (توسیفتا
یوما، 1:12؛ شبات، 33الف؛ سیفرا اعداد، 161) و پراکندگى در زمین (آووت،
5:9؛ و..) است.(8)
رکن قانونى جرم قتل
تورات در
ده فرمان ارتکاب قتل را منع کرده است: ?قتل مکن? (خروج، 20:13؛ تثنیه،
5:17). در تورات قتل به دو دسته عمد و غیر عمد تقسیم شده است. مجازات قتل
عمد، قتل است:
هر که انسانى را بزند و اوبمیرد هر آینه کشته شود...
اگر شخصى عمدا بر همسایه خود آید تا او را به مکر بکشد، آنگاه او را از
مذبح من کشیده، به قتل برسان (خروج، 21:12،14).
کسى که آدمى را بزند
که بمیرد، البته کشته شود... کسى که انسانى را کشت، کشته شود (لاویان،
24:17، 21؛ و نیز: اعداد، 35:16ـ21؛ تثنیه، 19:11).
به گفته تلمود،
حتى اگر مقتول طفل تازهتولدیافته باشد، به شرط آنکه دستکم تا سى روز
زندهماندنى باشد (نیدا، 5:3) و نیز اگر قربانى پیر یا بیمارِ در حال مرگ
باشد (سنهدرین، 78الف) درباره قاتل، با وجود شرایط مقرر، همین حکم اجرا
مىشود.
بر طبق تورات، قاتل غیرعمد به شهرهاى پناهگاه تبعید مىشود:(9)
اما
اگر قصد او نداشت، بلکه خدا وى را به دستش رسانید، آنگاه مکانى براى تو
معین کنم تا بدانجا فرار کند (خروج، 21:13؛ و نیز: اعداد، 35:22ـ29؛ تثنیه،
19:4ـ6).
رکن روانى قتل عمد
در کتاب مقدس، عمد و قصد (قصد حصول نتیجه) به دو صورت فرض شده است:
1. وجود نفرت و بغض (یعنى جانى حصول نتیجه را به طور خاص قصد کرده است):
اگر
از روى بغض او را با تیغ زد یا قصدا چیزى بر او انداخت که مُرد یا از روى
عداوت او را با دست خود زد که مرد، آن زننده چون که قاتل است، البته کشته
شود (اعداد، 35:20ـ21؛ و رک: تثنیه، 19:11؛ خروج، 21:14).
در اینجا، علاوه بر قصد فعل، نتیجه نیز با سوء نیت قصد شده است.
2. به کارگیرى آلت قتاله؛ در مواردى به کارگیرى آلت قتاله، موجب عمدى تلقى شدن قتل است:
اگر
او را به آلت آهنین زد که مُرد، او قاتل است و قاتل البته کشته شود. اگر
او را با دست خود به سنگى که از آن کسى کشته شود بزند تا بمیرد، او قاتل
است و قاتل البته کشته شود. و اگر او را به چوبدستىاى که با آن کسى کشته
شود بزند، او قاتل است و قاتل البته کشته شود (اعداد، 35:16ـ18).
به
کار رفتن آلت قتاله مىتواند دلیل جامع و مناسبى براى اثبات عمد و قصد
باشد.(10) برطبق حقوق تلمود، دادگاه در اغلب موارد باید عمد و قصد را نه
فقط با توجه به ماهیت آلت، بلکه از دیگر اوضاع و احوال استنباط کند؛ مثلاً
کدام جزء بدن بزهدیده مورد اصابت قرار گرفته (کشنده بودن به اعتبار موضع
اصابت)، و یا سنگ و شىء از چه فاصلهاى بر بزهدیده انداخته شده و نیز
نیروى مهاجم براى حمله به بزهدیده و توان وى براى مقاومت و...(11)
ازاینرو،
جایى که کسى از بالاى بام به پایین پرت شده یا در آتش یا آب افکنده شده
است، عمد قابل استنباط نیست، مگر اینکه در تمام این مواردِ فرض شده، یعنى
بلندى خانه، عمق آب و قواى جانى و مجنىعلیه، قتل پیامد طبیعى عمل باشد و
توسط قاتل قصد شده باشد.(12)
رکن مادى قتل عمد
هیچ
قاتلى سزاوار اعدام نیست مگر اینکه، افزون برداشتن سوء نیت، مرگ با عمل
مستقیم جسمانى وى صورت گرفته باشد؛ لذا اگر او کسى را تا سر حد مرگ گرسنگى
دهد یا وى را در معرض گرما و سرما و درندگان قرار دهد و...، عمل وى قتل
مستوجب اعدام نیست.(13) همچنین است قتلى که به وسیله خود آمر و محرک انجام
نشده است، بلکه عامل یا خادم او آن را انجام داده است.(14)
قتل به تسبیب
در
تمام موارد قتل عمد، کشتن قاتل الزامى است و نمىتوان مجازات را تبدیل به
دیه کرد: ?هیچ فدیه به عوض جان قاتلى که مستوجب قتل است مگیرید، بلکه او
البته کشته شود? (اعداد، 35:31). فقط در یک مورد جایگزینى دیه پذیرفته شده
است و آن قتل به تسبیب است: اگر مردى بداند که گاوش شاخزن است، ولى آن را
نگاه ندارد و گاو کسى را بکشد، در این صورت صاحب گاو نیز، به همراه گاو،
محکوم به قتل است، مگر اینکه اولیاى دم به خونبها رضایت دهند. در این صورت
دیه جانشین مجازات قتل مىشود (خروج، 21:29ـ30).
اثبات قتل
قتل با شهادت دومرد قابل اثبات است:
هر
که شخصى را بکشد، پس قاتل به گواهى شاهدان کشته شود و یک شاهد براى کشته
شدن کسى شهادت ندهد (اعداد، 35:30؛ و نیز: تثنیه، 17:6؛ 19:15).
شاهدان
افزون بر شهادت بر وقوع جرم، باید گواهى دهند که پیش از ارتکاب جرم به
قاتل اخطار دادهاند که عملى که وى انجام مىدهد قانونا جرم است و تخطى از
چنین قانونى مجازات مرگ را در پى دارد. در صورت فقد این اخطار
(هترائه)،(15) مجازات قاتل حبس ابد است و نه قتل (میشنا سنهدرین، 9:5).(16)
اگر
مقتولى در صحرا یافت شود و قاتل نامعین باشد، باید مردم شهر نزدیک به
مقتول مراسم قسامه را اجرا کنند و بگویند که ایشان وى را نکشتهاند تا خون
بىگناه در میان قوم نماند (تثنیه، 21: 1ـ9).(17)
از مجموع
آنچه گذشت، برمىآید که بر طبق حقوق کیفرى یهود، در صورتى مجازات قتل اعدام
است که یک قاتل عمد با دستان خویش پس از اخطار قانونى توسط دو شاهد آن را
انجام داده باشد. قاتل به اعدام با شمشیر محکوم مىشود (سنهدرین، 9:1).(18)
در موارد دیگرِ قتل عمد، مىتوان به استناد قدرت پادشاه و صلاحیت از روى
ضرورتِ دادگاه، حکم مرگ صادر کرد.(19)
ب) ضرب و جرح
ضرب
و جرح عمدى یکى از جرایم برضد تمامیت جسمانى است که حقوق کیفرى یهود براى
آن مجازات تعیین کرده است. تورات درباره ضرب و جرح احکامى دارد:
1. قصاص: تورات در موارد قطع و نقص عضو حکم به قصاص مىکند:
کسى
که همسایه خود را عیب رسانیده باشد، چنانکه او کرده باشد به او کرده
خواهد شد: شکستگى عوض شکستگى، چشم عوض چشم، دندان عوض دندان؛ چنانکه به آن
شخص عیب رسانیده، همچنان به او رسانیده شود (لاویان، 24: 19ـ20؛ و نیز:
خروج، 21:23ـ25).
2. جبران خسارت: براى برخى از ضرب و جرحهاى خفیفتر، جبران خسارت تجویز شده است:
اگر
دو مرد نزاع کنند و یکى دیگرى را به سنگ یا به مشت زند و او نمیرد، لیکن
بسترى شود، اگر برخیزد و با عصا بیرون رود آنگاه زننده او بىگناه شمرده
شود، اما عوض بیکارىاش را ادا نماید و خرج معالجه او را بدهد (خروج، 21:
18ـ19).
3. آزادى برده: اگر صاحب غلام یا کنیز چشم یا دندان او را ضایع کند باید به عوض چشم و دندان، وى را آزاد کند (خروج، 21: 26ـ27).
4.
قتل: ضرب و جرح پدر ومادر از عوامل مشدده مجازات است و ضارب به مرگ محکوم
مىشود: ?هر که پدر یا مادر خود را بزند هر آینه کشته شود? (خروج، 21: 15).
تلمود چنین مجازاتى را محدود به ضرب و جرحى کرد که باعث آسیب جسمانى
مىشود (سنهدرین، 11:1).
تلمود با ارائه تفسیر دیگرى از مجازاتهاى
تورات، جبران خسارت را به جاى مجازات قصاص نشاند.(20) در مواردى که براى
ضرب و جرح در کتاب مقدس مجازاتى در نظر گرفته نشده، قابل مجازات با
تازیانه، طبق اصل کلى،(21) است (مکوت، 16 الف؛ کتوبوت، 32 ب). در مورد ضرب و
جرحهایى که قابل ارزیابى و سنجش باشد، از آنجا که بیش از یک مجازات
نمىتواند مورد حکم قرار گیرد (مکوت، 4ب ؛ 13ب) فقط به جبران خسارت حکم
مىشود (توسیفتا کتوبوت، 32 الف)، و تازیانه فقط در جایى اعمال مىشود که
ضرب و جرح باعث صدمه قابل ارزیابى نشده باشد (کتوبوت، 32 ب).(22)
حاخامهاى
یهودى به این امر رضایت ندادند و در مورد ضرب و جرحهایى که خسارت مهمى را
باعث نمىشدند اما توهینکننده بودند، جزاى نقدى را به عنوان مجازات در
نظر گرفتند. مبلغ جزاى نقدى ثابت و متناسب با شدت ضرب و جرح بود و دادگاه
مىتوانست با توجه به اوضاع و احوال آن را کم یا زیاد کند (باوا قما، 8:
6).(23)
ضرب و جرح دوجانبه یا قابل حدس
در
مواردى مثل ورزشهاى بوکس و کشتى، حتى در صورت ایجاد صدمه شدید، مصدوم
نمىتواند ادعاى خسارت کند؛(24) اما اگر دو مرد با بدخواهى و غرضورزى به
هم صدمه وارد کنند، شخصى که متحمل صدمه شدیدتر شده است مىتواند در مورد
مازاد، طلب خسارت کند (باوا قما، 3: 8).
ضرب و جرح بدون سوءنیت
جرح
عمدىِ بدون سوءنیت، مثل آسیب ناشى از درمان طبى، به شرط آنکه جراح واجد
صلاحیت باشد، مستوجب جبران خسارت نیست (توسیفتا باوا قما، 9: 11).
همچنین
پدرى که پسرش را تنبیه مىکند و معلمى که شاگرد را تنبیه مىکند و مأمور
دادگاهى که برحسب وظیفهاش کسى را مىزند، مسئول جبران خسارت نیستند، مگر
اینکه ضارب از حد خشونت لازم تجاوز کرده باشد(همان).
تکرار ضرب و جرح
برخى
از دانشمندان در مورد کسانى که جبران خسارت، ضمانت اجراى مؤثرى براى منصرف
کردن ایشان از ارتکاب چنین جرمى نبود، شیوههاى دیگرى را جستوجو کردند؛
مثلاً گاهى به قطع دست برخى از تکرارکنندگان چنین جرمى حکم مىکردند
(سنهدرین، 58 ب).(25)
ج) سقط جنین
چنان که از کتاب
مقدس برمى آید، اگر در جریان دعوا جنین زنى سقط شود، بر ضارب مجازات پولى
تحمیل مىشود و اگر زن بمیرد، قاتل قصاص مىشود:
اگرمردم جنگ کنند و
زنى حامله را بزنند و اولاد او سقط گردد و ضررى دیگر نشود، البته غرامتى
بدهد موافق آنچه شوهر زن بدو گذارد و به حضور داوران ادا نماید. و اگر
اذیتى دیگر حاصل شود، آنگاه جان به عوض جان بده و چشم به عوض چشم (خروج،
21:22 ـ 24).
در مورد آیه اخیر (?اگر اذیتى دیگر حاصل شود?) بین محققان بحث است که آیا منظور آسیب و اذیت به جنین است یا به زن:
1.
در ترجمه سبعینیه کتاب مقدس(26) واژه ?اذیت? درباره جنین به کار رفته است و
نه زن؛ یعنى اگر به جنین آسیب دیگرى برسد، آسیبرسان قصاص مىشود. در این
ترجمه بین جنینى که هنوز شکل و صورت کامل نگرفته با جنینى که داراى شکل و
صورت کامل شده است تفاوت قائل شده، اسقاط اولى را مستوجب مجازات مالى و
اسقاط دومى را مستوجب مجازات ?جان به عوض جان? (قصاص) دانستند.
فیلون و برخى دیگر از مفسران بهصراحت تحمیل مجازات مرگ را براى اسقاط جنین تجویز کردهاند.(27)
2.
برخلاف این، محققان تلمودى واژه ?اذیت و آسیب? را به زن معطوف دانستهاند و
نه جنین؛ چرا که این حکم کتاب مقدس که ?هر که انسانى را بزند و او بمیرد،
هر آینه کشته شود?(خروج، 21:12) شامل قتل جنین نمىشود (باوا قما، 42ب
و...).
یوسیفوس، دانشمند و مورخ یهودى، بیان مىدارد که اگر
کسى زنى را لگد بزند و جنین او را سقط کند، افزون بر پرداخت غرامت به شوهر
زن، و نیز مرگ (اگر زن کشته شده باشد) باید به خاطر ?کاهش جمعیت? جزاى نقدى
بپردازد.(28)
به نظر دانشمندان تلمودى، اسقاط جنین گرچه ممنوع است،
قتل عمد نیست (توسیفتا سنهدرین، 59 ب؛ حولین، 33 الف). ایشان منع سقط جنین
را از قوانین راجع به پرهیز از زاد و ولد، جماع منقطع، یا نزدیکى با همسر
در حالى که احتمال خطر براى جنین او وجود دارد، استنباط کردهاند (یواموت،
62 ب؛ نیدا، 13 الف و 31 الف). بااینهمه، اگر جنین زندگى مادر را به
مخاطره اندازد، سقط جنین مجاز دانسته شده است:
اگر یک زن دچار
درد زایمان باشد [و بیم مرگ او رود] باید جنین را از رحم جدا کرد و آن را
عضو به عضو خارج کرد؛ زیرا زندگى مادر بر زندگى جنین تقدم دارد (اوهالوت،
7:6).
این امر تا وقتى درست است که طفل هنوز به دنیا نیامده است؛ در
این صورت ?مىتوان او را کشت و مادر را نجات داد? (راشى و مئیرى، سنهدرین
72 ب). اما از لحظهاى که جزء بزرگتر بدن جنین پاى بر جهان نهاد، دیگر حتى
اگر زندگى مادر را به خطر اندازد، نمىتوان آن را از بین برد؛ زیرا ?کسى
نمىتواند زندگى یک فرد را براى نجات دیگرى از بین ببرد?(اوهالوت، سنهدرین،
همان). گرچه، براساس اصل دفاع مشروع، مىتوان جان شخص تحت تعقیب را حتى با
کشتن تعقیبکننده نجات داد، اما قانون بین جنینى که بخش اعظم بدن وى از
رحم خارج شده و شخص تعقیبکننده تفاوت گذاشته است؛ زیرا ?او [=مادر [از
آسمان تعقیبشده است? (سنهدرین، 72ب)؛ و ?هیچ کس نمىداند که آیا جنین
تعقیبکننده مادر است یا مادر تعقیبکننده جنین? (یروشلمى سنهدرین، 8:9،
26).
بااینهمه، وقتى زندگى مادر در خطر است، حتى اگر جزء بزرگتر
بدن جنین خارج شده باشد، خود مادر مىتواند آن را از بین ببرد؛ ?زیرا گرچه
از منظر دیگران قانون راجع به جنین همان قانون راجع به تعقیبکننده نیست،
اما مادر مىتواند جنین را تعقیبکننده خود بداند?(مئیرى، همان) و آن را از
بین ببرد.(29)
گفتار دوم: جرایم بر ضد حیثیت معنوى افراد
دستهاى
از جرایم بر ضد اشخاص، آسیب روحى و معنوى و حیثیتى را براى بزهدیده به
همراه مىآورند. در زمره مهمترین جرایم از این دست، مىتوان به جرایم
منافى عفت، توهین، آدمربایى و مانند اینها اشاره کرد.
الف) آدمربایى
بر اساس تورات، آدمربایى جرمى بزرگ و مستوجب اعدام است:
هر که آدمى را بدزدد و او را بفروشد یا در دستش یافت شود، هر آینه کشته شود (خروج، 21:16).
اگر کسى یافت شود که یکى از برادران خود از بنىاسرائیل را دزدیده، بر او ظلم کند یا بفروشد، آن دزد کشته شود (تثنیه، 24:7).
در این دو عبارت تفاوتهایى به نظر مىرسد:
1. عبارت نخست ربایش هر انسانى را منع مىکند، در حالى که عبارت دوم فقط محدود به اسرائیلیان است.
2.
عبارت نخست در پى ممنوع کردن هر آدمربایى با هر انگیزهاى است، در حالى
که در دومى به بردگى در آوردن یا فروش، عنصر اساسى تشکیل دهنده جرم است.
تلمود
به منظور سازش دادن و رفع این تعارضات و یا بدین خاطر که، برطبق شیوه
متداول آن، در پى آن است که تعقیب و اثبات جرم مشکلتر شود (یا به هر دو
منظور)، توقیف، به بردگى گرفتن، و فروش شخص ربوده شده را، همه را، عناصر
ضرورى براى این جرم دانست؛ یعنى جرم آدمربایى در صورتى قابل تحقق است که
همه عناصر فوق موجود باشد (سنهدرین، 85ب، 86الف).(30)
مفسران یهودى
آیه ?دزدى مکن? (خروج، 20:15)را، که در ده فرمان آمده است، به آدمربایى
تفسیر کردهاند.(31) دلیل ایشان این است که اولاً سرقت اموال را آیه دیگرى
منع کرده است: ?دزدى مکنید? (لاویان، 20:11)؛ و ثانیا همین که این آیه در
کنار آیات منع از قتل و زنا، که از جرایم بزرگ و مستوجب اعداماند، قرار
گرفته است، قرینهاى است بر اینکه منظور از سرقت در اینجا، دزدى انسان است
که آن هم مجازات اعدام را در پى دارد.(32)
متن میدراش چنین است:
?دزدى
مکن? (خروج،20:15). چرا این گفته شد؟ وقتى تورات مىگوید: ?هر که آدمى را
بدزدد و او را بفروشد یا در دستش یافت شود، هر آینه کشته شود? (خروج،
21:16)، ما مجازات داریم اما اخطار نداریم. بنابراین، این آیه مىگوید:
?دزدى مکن? (خروج، 20:15). ازاینرو، این اخطارى است مربوط به سرقت اشخاص
(یعنى آدمربایى). بگویید که این اخطارى مربوط به سرقت اشخاص است. چرا این
اخطارى درباره سرقت مال نباشد؟ وقتى تورات مىگوید: ?دزدى مکنید? (لاویان،
19:11) ما اخطارى دربارهدزدى مال داریم. بنابراین، معناى آیه ?دزدى
مکن?(خروج، 20:15)چیست؟ کتاب مقدس از دزدیدن اشخاص سخن مىگوید.(33)
ب) قذف
افترا
به یک دختر باکره تنها مورد افترا و هتک حرمتى است که کتاب مقدس صراحتا
براى آن مجازات در نظر گرفته است. براساس تورات، اگر مردى با دخترى ازدواج
کند و پس از همبستر شدن با او ?او را مکروه دارد و گوید این زن را گرفتم و
چون به او نزدیکى نمودم او را باکره نیافتم?، اگر در دادگاه ثابت شد که مرد
دروغ گفته است، مرد تنبیه مىشود و باید صد مثقال نقره به پدر دختر جریمه
بدهد (تثنیه، 22:13ـ19).
ج) توهین و افترا
در تورات نص مشخصى
که براى توهین (به طور عام) مجازات تعیین کرده باشد، وجود ندارد.
بااینهمه، حقوقدانان تلمودى براى ممنوعیت بخشیدن به توهین و افترا به
احکامى از کتاب مقدس متوسل شدهاند. ایشان این حکم تورات را که ?البته
همسایه خود را تنبیه [=نکوهش] کن و به سبب او متحمل گناه مباش? (لاویان،
19:17)، چنین تفسیر کردهاند که مىتوانید همسایه خود را سرزنش کنید، به
شرطى که به او توهین نکنید؛ اما اگر او را شرمنده کردید یا ازخجالت و خشم
رنگ از رخسارش پراندید، به خاطر او متحمل گناه مىشوید (سفرا قدوشیم، 4:8؛
عراخین، 16 الف).
این دانشمندان دیگر توصیههاى کتاب مقدس مثل:
?درمیان قوم خود براى سخنچینى گردش مکن? (لاویان، 19:16)، یا ?خبر باطل را
انتشار مده? (خروج، 23:1)، یا ?برادر خود را در دل خود بغض منما? (لاویان،
19:17)، یا ?از ابناى قوم خود انتقام مگیر و کینه مورز? (همان،18)، و
?همسایه خود را مثل خویشتن محبت نما? (همان)، را براى منع توهین و افترا در
کتاب مقدس تفسیر کردهاند و به کار بردهاند.
مصادیق خاص منع توهین
مانند ?کر را لعنت مکن? (لاویان، 19:14)، یا ?رئیس قوم خود را لعنت مکن?
(خروج، 22: 28) به عنوان نمونههایى از منع کلى توهین تفسیر شدهاند (سفرا
قدوشیم، 2:13؛ شووعوت، 36 الف).(34)
توهین و افترا گرچه نقض صریح
حکم نهىکننده تورات است، قابل کیفر، حتى با تازیانه، نیست؛(35) زیرا فقط
اعمال صریح و واضح قابل مجازاتاند، و حال آنکه سخن صرف چنین نیست.(36)
سرزنشهاى اخلاقى و دینى برضد توهینکنندگان شدیدتر است: ?اگرچه
توهینکننده تازیانه نمىخورد، گناهش در واقع بسیار بزرگ است و دانشمندان
گفتهاند که هر کس رنگ از رخسار کسى بپراند از جهان آینده بهرهاى نخواهد
داشت (آووت، 3:12) و حتى برخى آن را همپایه قتل قرار دادند (باوا
مصیعا،58ب) و تمام توهینکنندگان به عنوان شریر و نادان توصیف شدهاند.(37)
آشکار است که صرف تذکرات و سرزنشهاى اخلاقى نمىتوانست براى
مهار چنین شیطنت و فسادى کافى باشد. براى همین، برخى از منابع حقوق
یهود،ضمانت اجراهایى را در نظر گرفتند: کسى که دیگرى را برده بخواند
مجازاتش نیدویى (طرد) است. کسى که دیگرى را حرامزاده بنامد، چهل ضربه
تازیانه مىخورد و... (قیدوشین، 28 الف). در دورههاى پس از تلمود، مجازات
نیدویى و تازیانه تنبیهى به عنوان مجازات چنین جرمى مدون شد.(38)
بااینهمه، در تورات و سنت شفاهى، نمونههایى خاص از توهین آمده و براى آنها مجازات ذکر شده است:
1.
توهین به پدر و مادر؛ تورات حکم به احترام به پدر و مادر مىدهد. یکى از
ده فرمان راجع به همین مطلب است (خروج، 20:12؛ تثنیه، 5:6). براساس تورات:
?هر که پدر یا مادر خود را لعنت کند هر آینه کشته شود? (خروج، 21:16؛ و نیز
لاویان ،20:9). حتى کسى که با پدر و مادر خود با خفت رفتار کند ملعون
نامیده شده است (تثنیه، 27:16).
2. توهین به دانشمند؛ شخصى که به یک دانشمند توهین کند، به نیدویى (طرد) و نیز پرداخت جریمه نقدى به آن دانشمند محکوم مىشود.(39)
3.
توهین به بیوهزنان و یتیمان؛ بر اساس تورات، اگر با یتیمان و بیوهزنان
?بدرفتارى و بىحرمتى? کنید، و ایشان نزد خدا فریاد برآورند، خدا به داد
ایشان مىرسد و بر شما خشمگین مىشود و شما را به دست دشمنان هلاک خواهد
کرد تا زنانتان بیوه و فرزندانتان یتیم شوند (خروج، 22:22ـ24). در اینجا
نمونهاى ازمجازات آسمانى اعمال مىشود.
4. توهین به مرده؛
چنین توهینى گناهى بزرگ است که باید با روزه و دعا آن را کفاره داد و
دادگاه مىتواند آن را با جزاى نقدى مجازات کند.(40)
5. شدیدترین
نوع افترا، تهمت دروغین زدن به شخصى در نزد قدرت حاکمه است، با این قصد که
معاش یا حتى زندگى وى را به خطر اندازد. جاسوسان با چنین افتراهایى گاهى
حتى جامعه یهودى را نیز در خطر انداختهاند و براى همین، مقابله با آنها از
مصادیق دفاع مشروع تلقى شده است. اگر قصد افتراى ایشان اثبات شود،
مجازاتشان، حتى پیش از ارتکاب جرم، قتل است.(41)
گفتار سوم: جرایم منافى عفت
جرایم
منافى مصالح خانواده و عفت عمومى بخش عمدهاى از جرایم و مجازاتهاى موجود
در تورات را در برمىگیرد. واژهاى که به طور کلى براى جرایم جنسى به کار
مىرود ?کشف عورت? (گیلوى ارایوت)(42) است؛ بااینهمه، این واژه معمولاً
(گرچه نه همیشه: رک: اشعیا، 47:3) براى جماع (مقاربت) به کار مىرود (رک:
لاویان، 18: 6- 19).
در بحث جرایم عفافى به زنا، همجنسبازى و نزدیکى با حیوانات مىپردازیم.
الف) زنا
زنا
یکى از سه جرم بزرگى است که یهودیان باید کشته شوند اما مرتکب آنها نشوند
(سنهدرین، 74 الف). حقوق کیفرى یهودى انواع مختلف زنا را برشمرده و مجازات
هر یک را ذکر کرده است.
1. زناى محصنه
منظور از زناى محصنه
رابطه جنسى عمدى بین یک زن شوهردار (یا نامزددار) با مردى به جز شوهر اوست.
ده فرمان چنین ارتباطى را منع مىکند: ?زنا مکن? (خروج، 20:14؛ تثنیه،
5:18). در سایر قسمتهاى تورات نیز چنین عملى منع و مجازاتش معین مىشود:
با زن همسایه خود همبستر مشو تا خود را به وى نجس سازى (لاویان، 18:20).
کسى
که با زن دیگرى زنا کند، یعنى هر که با زن همسایه خود زنا کند، زانى و
زانیه البته کشته شوند (لاویان، 20:10؛ و نیز تثنیه، 22:22).
آنچه
در اینجا مهم است، ملاک احصان است. برخلاف حقوق اسلامى که هر یک از طرفین
زنا ممکن است داراى شرایط احصان و ازاینرو مستوجب مجازات زناى محصنه باشد،
در حقوق کیفرى یهود، زنا در صورتى محصنه است که زن داراى شوهر باشد، چه
مرد داراى همسر باشد چه نباشد. از اینرو، اگر کسى بازن داراى شوهر زنا
کند، چه زانى مجرد باشد و چه داراى همسر، هر دو کشته مىشوند.
فلسفه
چنین حکمى، تلقى یهودیان از پیوند ازدواج بوده است. ازدواج در یهودیت نوعى
پیوند اقتصادى بوده که زن را در مالکیت مرد درمىآورده است. زناى با زن
شوهردار در حقیقت تجاوز به حق مالکیت فردى شوهر تلقى مىشد؛ اما زن چنین
اختیارى درباره همسرش نداشت. لذا ارتباط جنسى خارج از ازدواج یک مرد
همسردار در کتاب مقدس و نیز قوانین بعدى یهودى، بهخودىخود زناى محصنه
تلقى نشده است.(43) این جنبه مالکیت مرد نسبت به زن را حتى مىتوان از ده
فرمان فهمید. فرمان دهم چنین است: ?به زن همسایهات و غلامش و کنیزش و گاوش
و الاغش و به هیچ چیزى که از آن همسایه تو باشد طمع مکن? (خروج، 20:17)؛
ذکر نام زن در کنار مایملکى مثل برده و حیوان، نشانه تلقى فوق است.
مجازات زناى محصنه
مجازات
زناى محصنه سنگسار است.(44) مجازاتهاى دیگرى در کتاب مقدس ذکر شده است،
اما بیانگر مجازات در نظام کیفرى یهود نیست؛ مثلاً سوزاندن (پیدایش،
38:24)، برهنه کردن (هوشع، 2:3؛ حزقیال، 16:37 و 39) ــ که در آیین طلاق در
قوانین شرق نزدیک وجود داشت ــ مثله کردن (حزقیال، 16:40؛ 23:25).
زناى
محصنه در ده فرمان (خروج، 20:13ـ 15) و نیز سایر بخشهاى کتاب مقدس (رک:
ارمیا، 7:9؛ حزقیال، 16:38؛ هوشع، 4:2؛ مزامیر، 5:18؛ امثال، 6:30؛ ایوب،
24: 14ـ 15 و...) در میان جرایم قتل و سرقت، یعنى جرایم برضد همنوع ذکر شده
است. از این جهت، زنا فقط جنبه دینى (عمومى) ندارد.
بااینهمه، در
متون کتاب مقدس، برخلاف قوانین شرق نزدیک،(45) مجازات اعدام قابل تعدیل و
تخفیف نیست. علت آن است که منع زنا داراى خاستگاه الاهى است و حق خدا نیز،
همانند شوهر، در صورت ارتکاب چنین جرمى نقض شده است (پیدایش، 20:6؛ 39:9) و
انسان نمىتواند از حق خدا درگذرد. گرچه در سایر نظامهاى حقوقى
بینالنهرین نیز زنا، در ادبیات دینى، توهین به خدا تلقى شده است، برخلاف
حقوق یهودى، این تلقى دینى در ادبیات حقوقى انعکاس نیافته است.(46)
نقش رضایت در ارتکاب جرم
تلمود
در اینجا، مانند سایر جرایم، بین اعمال عمدى و غیر عمدى تفاوت قائل شده
است. زن در صورتى مرتکب زنا دانسته مىشود که مجبور نشده باشد. براساس
تثنیه، 22:23 ـ 24، اگر دخترى که نامزد مردى است، در شهر مورد تعرض قرار
گیرد فرض بر رضایت اوست؛ چرا که وى مىتوانسته است با فریاد دیگران را خبر
کند، لذا هر دوى آنها کشته مىشوند.
نکته مهم در اینجا این است که
تورات فقط در مورد دختر نامزددار چنین تمایزى (فرض بر رضایت و یا عدم رضایت
با توجه به مکان جرم) را قائل شده است، اما در مورد زن شوهردار (تثنیه،
22:22) چنین تصریحى وجود ندارد.(47)
تجاوز به زن برده
در
حالى که، چنان که گفتیم، تجاوز به زن نامزددار، عنوان زناى محصنه را دارد،
زنا با یک کنیز که نامزد دیگرى است چنین عنوانى را ندارد. اگر کسى با چنین
زنى زنا کرد، ایشان اعدام نمىشوند، بلکه فقط تأدیب مىگردند (لاویان،
19:20).
اُردالى بدگمانى
اثبات جرم زنا، همانند سایر جرایم،
با شهادت شهود است؛ اما در یک مورد کار به آزمون الاهى (اردالى) واگذار
مىشود:(48) اگر مردى نسبت به زن خود بدگمان شود و گمان برد که با مرد
دیگرى همبستر شده است ولى شاهد نداشته باشد، امر را نزد کاهن مىبرد و طى
یک آزمون الاهى مشخص خواهد شد که آیا او زناکار بوده است یا نه (اعداد،
5:11ـ31).(49)
2. زناى به عنف
زناى به عنف به معناى نزدیکى با یک زن بر خلاف اراده وى است. تورات در یک مورد فرض را بر مکره بودن زن مىگذارد:
اگر
آن مرد دخترى نامزد را در صحرا یابد و آن مرد به او زور آورده، با او
بخوابد، پس آن مرد که با او خوابید تنها کشته شود؛ و اما با دختر هیچ مکن؛
زیرا بر دختر گناه مستلزم موت نیست، بلکه این مثل آن است که کسى بر همسایه
خود برخاسته، او را بکشد؛ چون که او را در صحرا یافت و دختر نامزد فریاد
برآورد و برایش رهانندهاى نبود (تثنیه، 22:25ـ27).
در اینجا فرض بر
این است که دخترْ مجبور به زنا شده است و لذا مجازات نمىشود، برخلاف آنجا
که امکان یارىخواهى وجود داشته، اما دختر چنین نکرده است (همان: 23ـ24)؛
در این مورد هر دو مجازات مىشوند.
سنت شفاهى مواردى را زناى به عنف
تلقى کرده است: اگر در حالى که زنى در خواب است با او زنا شود، به لحاظ
فقد اراده زن، زنا به عنف تلقى مىشود. همچنین نزدیکى با دختر صغیر، هماره
زناى به عنف دانسته مىشود؛ زیرا چنین دخترى داراى اراده نیست (یواموت، 33
ب، 61ب).(50)
اگر زنى به زنا اکراه شود و او برخلاف میلش تن در دهد،
اما نهایت کار با رضایت او همراه باشد، رضایت بعدى رافع وصف عنف نیست و زن
به خاطر این رضایت مجازات نمىشود؛ چرا که در چنین اوضاع و احوالى، عواطف و
طبیعت زن وى را ناگزیر به رضا و تسلیم مىکند (کتوبوت، 51ب).
تجاوز به عنف به دختر باکره
اگر
شخصى به دختر باکره (که نامزد مردى نیست) به عنف تجاوز کند، باید پنجاه
مثقال نقره به پدر دختر بدهد (تثنیه، 22:28ـ29). طبق سنت شفاهى باید بر
اساس اوضاع و احوال در هر مورد تاوان درد و رنج، تاوان خجلتزدگى و لکهدار
کردن را بپردازد (کتوبوت، 24الف؛ 43 ب و...). علاوه بر پرداخت خسارت فوق،
مرد باید آن دختر را به زنى بگیرد و در تمام عمر نمىتواند او را رها کند
(تثنیه، 22:29). چنان که روشن شد، زنا با دختر باکره، حتى با اکراه وى، جرم
به معناى خاص نیست وفقط پرداخت غرامت در پى دارد. گرچه مرد در این صورت
باید با دختر ازدواج کند، اما اگر دختر چنین ازدواجى را نپذیرد، اجبارى در
کار نیست (کتوبوت، 39 ب).
اگر یک دختر با چند مرد مجبور به زنا شود، مختار است که با هر یک که خود خواست ازدواج کند (یروشلمى کتوبوت، 3:6؛ 27ب).
زن شوهردارى که مجبور به زنا شده است به شوهرش حرام نمىشود مگر اینکه شوهرش کاهن باشد (یواموت، 56 ب).(51)
3. زناى با محارم
تورات
خویشاوندان خاصى را ذکر کرده و رابطه جنسى را با آنان ممنوع دانسته
است.(52) منع ارتباط جنسى یکى از ?بستگان نزدیک? (لاویان، 8:6) به
خویشاوندان نسبى زیر محدود شده است:
آ. مادر: ?عورت پدر خود، یعنى عورت مادر خود را کشف منما...? (لاویان، 18:7).
ب. مادر زن: ?اگر کسى زنى و مادرش را بگیرد این قباحت است؛ او و ایشان به آتش سوخته شوند (20:14).
ج. زن پدر: ?عورت زن پدر خود را کشف مکن؛ آن عورت پدر تو است(همان:8).
د. خواهر و خواهر ناتنى: ?عورت خواهر خود، خواه دختر پدرت، خواه دختر مادرت... را کشف منما (همان:9).
ه . نوه (دختر پسر و دختر دختر): ?عورت دختر پسرت و دختر دخترت، عورت ایشان را کشف مکن? (همان:10).
و. عمه و خاله: ?عورت خواهر پدر خود را کشف مکن... عورت خواهر مادر خود را کشف مکن? (همان:12ـ13).
ز. زن عمو: ?عورت برادر پدر خود را کشف مکن...? (همان:14).
ح. عروس: ?عورت عروس خود را کشف مکن...? (همان:15).
ط. زن برادر: ?عورت زن برادر خود را کشف مکن...? (همان:16).
ى. نادخترى و نوه زن: ?عورت زنى را با دخترش کشف مکن و دختر پسر او یا دختر دختر او را مگیر? (همان:17).
ک. خواهر همسر (مادام که همسر زنده است): ?زنى را با خواهرش مگیر...? (همان:18).
مواردى
که زناى با محارم محسوب مىشود منحصر در فهرست فوق است و با قیاس نمىتوان
موارد دیگر را در آن داخل کرد؛ زیرا جرمانگارى مستلزم بیان صریح هم در
خصوص منع رفتار و هم مجازات مربوط به آن است (کریتوت، 3 الف؛ سنهدرین، 84
الف). گرچه بعدها فهرستى مرکب از بیست درجه از خویشاوندان تدوین شد، این به
منظور جرمانگارى نبود، بلکه فهرستِ بستگانى بود که نباید با ایشان ازدواج
مىشد (یواموت، 21 الف).
مجازات زناى با محارم
مجازات
گونههاى مختلف زناى با محارم متفاوت است. کتاب مقدس براى زنا با مادر زن
مجازات سوزاندن را در نظر گرفته است (لاویان، 20:14) اما براى جرایم دیگر،
نوع خاصى از مجازات مرگ را بیان نکرده است (لاویان، 20:11، 12، 17، 19، 20،
21) که برخى از آنها مشخصا مجازات الاهى (کارِت) را در پىدارند (همان،
20:17،20،21).
تلمود مجازات زناى با محارم را چنین طبقهبندى کرد:
الف) جرایمى که مجازات آنها سنگسار است: زنا با مادر، زن پدر، عروس (سنهدرین، 7:14)؛
ب) جرایمى که مجازات آنها سوزاندن است: زنا با نادخترى و نوه زن، مادرزن، مادر بزرگ زن، دختر و نوه (سنهدرین، 9:1)
ج) دیگر انواع زناى با محارم قابل مجازات با کارِت یا تازیانهاند.(53)
در
مورد جرایمى چند هم مجازات الاهى و هم مجازات قضایى بیان شده است (مثل زنا
با مادر و زن پدر: کریتوت، 1:1)؛ و لذا بیان شد که مجازات قضایى در جایى
اعمال مىشود که اخطار پیشین و نیز شهادت شهود وجود داشته باشد. در غیر این
صورت مجازات الاهى اعمال مىشود.
گاه درمورد جرایم زناى با محارمى که جنبه کیفرى نداشتند، مجازات تازیانه براى هشدار و تذکر (تازیانه تنبیهى)(54) اجرا مىشد.(55)
4. زنا با دختر باکره
چنانکه
از آنچه پیشتر گفتیم روشن شد، زنا با دختر باکرهاى که نامزد ندارد جرم،
به معناى خاص آن، تلقى نمىشود، و فقط زانى به او مهرالمثل دوشیزگان را
مىدهد:
اگر کسى دخترى را که نامزد نبود فریب داده، با او همبستر
شد، البته مىباید او را زن منکوحه خویش سازد و هرگاه پدرش راضى نباشد که
او را بدو دهد، موافق مهر دوشیزگان نقدى بدو باید داد (خروج، 22: 16ـ17).
بااینهمه،
به نظر مىرسد حکم متفاوتى را بتوان در تورات یافت: اگر مردى با دخترى
ازدواج کند و پس از همبستر شدن با وى ادعا کند که دختر باکره نبوده و پیش
از ازدواج با وى، با مرد دیگرى رابطه داشته است، اگر ثابت شود که ادعاى
شوهر درست است، این زن را باید سنگسار کرد، چرا که زمانى که در خانه پدرش
مىزیسته، زنا کرده است (تثنیه، 22:13ـ21).
زنا با دختر باکره در یک مورد مجازات سنگین دارد: اگر زانیه دختر کاهن باشد:
دختر هر کاهنى که خود را به فاحشگى بىعصمت ساخته باشد، پدر خود را بىعصمت کرده است، به آتش سوخته شود (لاویان، 21:9).
مجازات مردى که با دختر کاهن زنا کند خفه کردن است (سنهدرین، 11:1).
5. جرایم دیگر در ارتباط با زنان
شکلهاى
عمده زناهایى را که حقوق یهود آنها را جرم تلقى کرده است، یعنى زناى
محصنه، زناى با محارم و زناى به عنف، بیان کردیم. در اینجا به طور گذرا به
دیگر جرایم جنسى، در ارتباط مرد با زن، اشاره مىکنیم.
الف) نزدیکى
با زن حائض: نزدیکى با زنى در دوره ناپاکى حیض (نیدا)(56) ممنوع است
(لاویان، 18:19)؛ مجازات چنین عملى انقطاع (کارِت) است (لاویان، 20:18). در
صورتى که به آنان اخطار پیشین داده شده باشد و شاهد هم موجود باشد تازیانه
مىخورند (مکوت، 3:10).
ب) مقاربت با غیر یهودى: مقاربت با یک غیر یهودى، حتى تحت عنوان ازدواج، جرمى است که مجازات آن تازیانه است (مکوت، 12:1).
ج)
ازدواج با زنازاده: ازدواج با کسى که زاده یک زناکار محصنه یا زناکار با
محارم است و داشتن ارتباط جنسى با او، جرم است و مجازاتش تازیانه است.(57)
د) ازدواج با شخصى که بیضههایش له شده یا آلت او قطع شده (تثنیه،23:1) جرم است و با تازیانه مجازات مىشود.(58)
ه)
جرایم جنسى خاص کاهنان: اگر یک کاهن با یک مطلّقه، روسپى یا زنازاده
ازدواج کند (لاویان، 21:7) باید تازیانه بخورد. کاهن اعظمى که بایک بیوهزن
ارتباط دارد (لاویان، 21: 13ـ14) باید تازیانه بخورد.
و)
مجازات در آغوش گرفتن و بوسیدن اشخاصى که نزدیکى با آنها ممنوع است (و
مقاربت با آنان مجازات مرگ را در پى دارد) تازیانه است؛ اما اشاره یا کلمات
ناشایست و زشت نسبت به زنانى که ارتباط با ایشان نامشروع است، قابل کیفر
نیست و فقط تازیانه تنبیهى در مورد آنها قابل اعمال است.(59)
ب) همجنس بازى مردان (لواط)
تورات روابط جنسى بین مردان را جرم شمرده است: ?و با ذکور مثل زن جماع مکن? (لاویان، 18:22). مجازات هر دو طرف اعدام است:
اگر مردى با مردى مثل با زن بخوابد، هر دو فجور کردهاند؛ هر دوى ایشان البته کشته شوند؛ خون ایشان برخود ایشان است (لاویان، 20:13).
همچنین
حکم مجازات آسمانى (کارِت) که به طور عام در لاویان، 18:29 آمده است، شامل
حال مرتکبان این جرم نیز مىشود: ?هر کسى که یکى از این فجور را بکند...
از میان قوم خود منقطع خواهد شد?. برطبق تلمود، مجازات چنین عملى سنگسار
است (سنهدرین، 7:4). بااینهمه، طفل صغیر (کمتر از 13 سال)، از این مجازات،
همانند سایر مجازاتها، معاف است (سنهدرین، 54 الف).
در کتاب مقدس
مواردى چند از رواج این عمل در میان اقوام گوناگون و نیز بنىاسرائیل ذکر
شده است. در سفر پیدایش آمده است که مردمان شهر سدوم، که لوط در میان ایشان
ساکن بود، به این گناه آلوده بودند(60) و چون از لوط خواستند که میهمانانش
را در اختیار ایشان بگذارند تا به آنان تجاوز کنند، عذاب الاهى نازل شد
(پیدایش، باب 19).
همچنین گزارش شده که قوم بنیامین، یکى از اسباط
دوازدهگانه بنىاسرائیل، پس از موسى دچار این عادت زشت شده بودند (داوران،
باب 19؛ و نیز: اول پادشاهان، 14: 23).(61)
ج) همجنسبازى زنان (مساحقه)
گرچه
تورات صراحتا همجنسبازى زنان را منع نکرده است، تلمود منع آمیزش مردان را
به زنان نیز تسرى داده و همجنسبازى زنان (مساحقه) را نیز ممنوع کرده است.
با وجود این، مجازات لواط به مساحقه تسرى نمىیابد. مجازات مساحقه تازیانه
است.
حاخامها این حکم را از این آیه کتاب مقدس که ?مثل مصریان و
کنعانیان عمل نکنید?(لاویان، 18:3) استنباط کردهاند؛ چرا که این عمل در
میان این اقوام شایع بوده است (سیفرا، 9:8).
بااینهمه، زنان
همجنسباز (مسولِلوت)(62) از جمله زنانى نیستند که طبق قانون، کاهنان نباید
با آنان ازدواج کنند (یواموت، 76الف).(63)
د) مقاربت با حیوان
تورات مقاربت با حیوان را منع کرده (لاویان، 18:23) و مجازات آن را مرگ دانسته است:
هر که با حیوانى مقاربت کند، هر آینه کشته شود (خروج، 22:19).
مردى
که با بهیمه جماع کند کشته شود و آن بهیمه را نیز بکشند. و زنى که به
بهیمه نزیک شود تا با آن جماع کند، آن زن و بهیمه را بکش (لاویان،
20:15ـ16).
به گفته تلمود، مجازات چنین مجرمانى سنگسار است (سنهدرین، 7:4).
گفتار چهارم: جرایم برضد اموال
تعدى
به اموال و دارایىهاى دیگران، در حقوق یهود، بیشتر داراى جنبه حقوقى است
تا کیفرى. در حقوق یهود، برخلاف قوانین همعصر آن(64) مجازاتها در جرایم
مربوط به اموال خفیفتر است. به عمده این جرایم در این مبحث اشاره مىکنیم.
الف) سرقت و اخذ مال غیر به عنف (راهزنى)
در
حقوق یهود، سرقت چنین تعریف شده است: سرقت عبارت است از اینکه مالى بدون
رضایت مالک یا ذینفع آن در تصاحب دیگرى قرار گیرد، درحالى که این شخص
(سارق) مىداند، یا بایدبداند، که مالک به این امر راضى نیست، بدون توجه به
این امر که آیا سارق قصد داشته است مال را پس از مدتى به مالک آن
بازگرداند یا خیر.(65)
در حقوق کیفرى یهود سرقت (به عبرى: گناو)(66)
با اخذ مال به عنف (به عبرى: گزال)(67) متفاوت است: سارق مخفیانه و بدون
جلب توجه مال را مىدزدد، اما آخذ به عنف آشکارا و با قهر و غلبه مال را
تصاحب مىکند (باوا قما، 79ب).
سرقت و راهزنى آنگاه اتفاق
مىافتد که سارق و راهزن مرتکب یک عمل ?اکتساب? مثل ?برداشتن? یا ?کشیدن?
(به همانگونه که مال بدون صاحب را تملک مىکند) شود. در غیر این صورت، مال
به تملک او در نمىآید و لذا سرقتى رخ نمىدهد (باوا قما، 79 الف و
توسیفتاى آن). طبق این تعریف، زمین هیچگاه موضوع سرقت واقع نمىشود (سوکا،
30 ب)؛ زیرا زمین قابل حمل نیست تا بتوان آن را سرقت کرد و در صورت غصب
آن، مالک با ابزار قضایى مىتواند آن را مسترد کند (باوا مصیعا، 7 الف؛
توسیفتاى باوا مصیعا، 61الف).
انگیزه سرقت در مجازات تأثیرى ندارد:
مهم نیست که سارق قصد برخوردارى دائمى یا موقت از مال را داشته باشد یا
نداشته باشد، یا فقط به خاطر آزار و اذیت مالک و یا به قصد مزاح این کار را
کرده باشد و... (باوا مصیعا، 61 ب؛ توسیفتاى باوا قما، 10:37).
مجازات سرقت
فرمان
?سرقت مکن? در ده فرمان (خروج، 20:15؛ تثنیه، 5:19)، همانطور که پیشتر
گفتیم، طبق تفسیر عالمان یهودى، به آدمربایى اشاره دارد. بااینهمه، منع
از سرقت نیز بارها در تورات تکرار شده است: ?دزدى مکنید? (لاویان، 19:11).
همچنین منع از اخذ مال به عنف نیز آمده است: ?ستم مکن?(68) (لاویان،
19:13).
در حقوق کیفرى یهود، مجازات سرقت چنین مقرر شده است:
1.
مجازات سرقت پرداخت دو برابر، چهار برابر یا پنج برابر مال مسروقه به صاحب
مال است.(69) (رک: مجازات دو برابر: خروج، 22:4، 7، 9؛ چهار و پنج برابر:
خروج،22:1).
2. گرچه نقض یکى از احکام نهىکننده تورات، مجازات
تازیانه را در پى دارد و منع از سرقت نیز جزء این دسته از احکام است،
بااینهمه، سرقت قابل کیفر با تازیانه نیست؛ زیرا سرقت داراى مجازات و
ضمانت اجراى مالى است، و مجازات تازیانه با مجازاتهاى دیگر جمع
نمىشود.(70) اما اگر سارق قبل از محکومیت مال مسروقه را بازگرداند و براى
سرقت هدف دیگرى جز تمتع خود داشته باشد، یا جایى که مجرم اصلاً صلاحیت
وتوانایى تملک مال را ندارد (مثل صغیر و برده) تا قادر به جبران باشد، در
این موارد حکم به تازیانه مىشود.(71)
3. تعدد جرم: اگر سرقت
با یک جرم شدیدتر همراه شود، مثلاً جایى که سرقت به صورت کشتن حیوان شخص
دیگر در روز شبات (شنبه) انجام گرفته است، در اینجا به خاطر بىحرمتى به
روز شبات، فقط مجازات آن (یعنى قتل، که شدیدتر است) اعمال مىگردد و مجازات
مالى آن منتفى مىشود (کتوبوت، 31 الف). اما اگر جرم سرقت پیش از شروع جرم
شدیدتر کامل شده باشد، مجازات هر دو با هم جمع مىشود. مثلاً اگر سارق
ابتدا خوک را بدزدد و سپسگوشت آن را بخورد، مجازات مالى (به خاطر سرقت) و
مجازات تازیانه (به خاطر خوردن گوشت خوک، که ممنوع است) هر دو اعمال مىشود
(کتوبوت، 31 الف).
سارق غرامت مالى را به بزهدیده پرداخت
مىکند: ?... دو چندان به همسایه خود رد نماید? (خروج، 22:9). سارق این
مجازات مالى را از کالاها و اموال منقول خود مىپردازد. اگر اینها ناکافى
بودند از زمینهاى خود (باوا قما، 17 الف و ب) آن را پرداخت مىکند. اگر وى
اموال منقول یا غیرمنقول ندارد، به دستور دادگاه به بردگى فروخته (خروج،
22:3) و عواید فروش او به بزهدیده پرداخت مىشود.(72)
ورود به عنف به قصد سرقت
کتاب
مقدس ورود به ملک دیگرى را به قصد سرقت در شب جرم شدیدى دانسته و مقابله
با چنین مجرمى و حتى کشتن وى را از مصادیق دفاع مشروع تلقى کرده است:
اگر
دزدى در حال رخنه کردن گرفته شود و او را بزنند، بهطورىکه بمیرد،
بازخواست خون براى او نباشد؛ اما اگر آفتاب بر او طلوع کرد، بازخواست خون
براى او هست (خروج، 22:2ـ3).
اگر مال مسروقه در دست چنین سارقى یافت شود فقط همان را مسترد مىکند.(73)
ب) غبن
تورات افراد را از مغبون کردن همدیگر و ظلم به دیگران منع مىکند:
اگر چیزى به همسایه خود بفروشى یا چیزى از دست همسایهات بخرى، یکدیگر را مغبون مسازید (لاویان، 25:14).
گرچه
این قاعده، حقوقى است و نه کیفرى، بااینهمه، از آنجا که مشتمل بر حکم
نهىکننده است، نقض آن با یک عمل آشکار ممکن است مجازات تازیانه را در پى
داشته باشد (توسیفتاى باوا مصیعا، 61الف).
اگر جبران خسارت با پرداخت پول انجام گیرد، دیگر مجازات تازیانه مورد حکم قرار نمىگیرد (کتوبوت، 32 الف؛ مکوت، 4ب، 16 الف).
منع
از مغبون کردن در آیه دیگرى نیز تکرار شده است: ?یکدیگر را مغبون مسازید?
(لاویان، 25:17). در تفسیر این آیات گفتهاند که نه تنها مغبون کردن همدیگر
در معاملات تجارى ممنوع است، بلکه همچنین در روابط غیر تجارى نیز این منع
جارى است: این منع به ?مغبون کردن با الفاظ? نیز، که با مغبون کردن با
تمهیدات متقلبانه متفاوت است، تسرى مىیابد. مغبون کردن با کلمات شامل به
ستوه آوردن و آزردن بیهوده مردم و نیز ریشخند و رنجاندن ایشان مىشود (باوا
مصیعا، 4:10). گفتهاند که مغبون کردن با کلمات حتى از مغبون کردن با
کردار متقلبانه نکوهیدهتر است؛ زیرا این دومى فقط جرمى برضد اموال است، در
حالى که غبن با کلمات جرمى بر ضد شخص و حیثیت اوست که براى آن هیچ پولى
نمىتواند تاوان قرار گیرد (باوا مصیعا، 58ب). بااینهمه، ظلم با کلمات به
این دلیل که فقط مشتمل بر بیان کلمات و نه فعل آشکار است قابل کیفر حتى با
تازیانه نیست.(74)
ج) خیانت در امانت
بر طبق قوانین
تورات، اگر به امین گمان تعدى رود، باید سوگند بخورد که به مال همسایهاش
دست درازنکرده است. در صورت تعدى، باید دو برابر مورد امانت را بازگرداند:
اگر
کسى پول یا اسباب نزد همسایه خود امانت گذارد و از خانه آن شخص دزدیده
شود... اگر دزد گرفته نشود، آنگاه صاحب خانه را به حضور حکام بیاورند تا
حکم شود که آیا دست خود را بر اموال همسایه خود دراز کرده است یا نه. درهر
خیانتى از گاو و الاغ و گوسفند و رخت و هر چیز گمشده که کسى بر آن ادعا
کند، امر هر دو به حضور خدا برده شود و بر گناه هر کدام که خدا حکم کند دو
چندان به همسایه خود رد نماید (خروج، 22: 7ـ9؛ و نیز: همان: 10ـ15).
اگر
امین با سوگند دروغ، تصاحب مال را انکار کند و این امر در دادگاه اثبات
شود، او شخصى غیر قابل اعتماد مىشود و از سوگند خوردن و شهادت دادن در
دادگاه محروم مىگردد.(75)
د) اضرار به مال غیر
اگر
کسى باعث اضرار به مال غیر شود باید علاوه بر استرداد اصل مال، یکپنجم آن
را نیز به صورت اضافه به مالک بازگرداند (لاویان، 6:2ـ5).
هرگاه
مردى یا زنى به هر کدام از جمیع گناهان انسان مرتکب شده، به خداوند خیانت
ورزد و آن شخص مجرم شود، آنگاه گناهى را که کرده است اعتراف بنماید و اصل
جرم خود را رد نماید و خمس آن را نیز بر آن مزید کرده، به کسى که بر او جرم
نموده است، بدهد (اعداد، 5:6ـ7).
ه ) جعل
جعل اسناد در
تورات و تلمود جرم شناخته نشده است، ولى ممکن است ابزارى براى ارتکاب غبن
(کلاهبردارى) و ازاینرو داخل در منع کلى اعمال متقلبانه (لاویان،
19:35؛(76) تثنیه، 25:13ـ16) یا منع کلمات متقلبانه (لاویان، 25:14)(77)
باشد.
بااینهمه، تلمود مقررات مفصلى را براى منع از جعل پیشبینى
کرده است؛ مثلاً اسناد باید بر روى کاغذ و به وسیله موادى نوشته شوند که
قابل محو کردن نباشند (گیطین، 19 الف) و ماندگار باشند (همان، 22 ب، 23
الف). بین متن سند و امضاى آن نباید فاصلهاى باشد تا بعد نتوان چیزى بدان
افزود (باوا بترا، 162 ـ 167).(78)
گفتار پنجم: جرایم عمومى؛ جرایم بر ضد جامعه و جرایم دینى
گرچه
در نظامهاى دینى تمام جرایم جنبه الاهى دارند و ارتکاب آنها بىحرمتى به
خدا محسوب مىگردد، این جنبه در جرایم برضد جامعه و به ویژه جرایمى که
مستقیما ناقض حقوق خداست پررنگتر است. در اینجا به مهمترینِ این جرایم به
طور گذرا اشاره مىکنیم.
الف) ارتشا
رشوه، به معناى دادن
پول یا هدیهاى به صاحب قدرت، به ویژه قاضى، چندین بار در تورات تکرار شده
است، که در دو مورد دلیل این منع چنین آمده است: ?زیرا که رشوه چشمان حکما
را کور مىسازد وسخنان عادلان را کج مىنماید?(تثنیه، 16:19؛ خروج، 23:8).
در
سنت حاخامى این آیات چنین تفسیرشد که قاضى رشوهخوار نه تنها به هماهنگى و
همرأیى با طرف رشوه دهنده میل پیدا مىکند و ازاینرو نسبت به حقوق طرف
دیگر کور (و بىاعتنا) مىشود (کتوبوت، 105 ب؛ شبات 119 الف)، بلکه چنین
قاضىاى چون پیر شود جسما نیز کورمى شود (پئاه، 8:9). همچنین گفتهاند که
رشوهگیرى ممکن است به ریختن خون بىگناه منجر شود (تثنیه؛ 10:17 به بعد)؛
به قضات سفارش مىشود که از شیوه الاهى سرمشق بگیرند و منصف و بىطرف باشند
و به رشوه وسوسه نشوند (شبات، 133 ب). حتى گفتهاند که انجام وظیفه قضاوت
باید رایگان باشد (بخوروت، 29 الف).
تورات هیچ ضمانت اجراى کیفرىاى
براى رشوه درنظر نگرفته است. براساس تلمود، در مورد نقض هر حکم نهىکننده
تورات که براى آن مجازات دیگر لحاظ شده است، تازیانه اعمال مىشود (مکوت،
16الف؛ توسیفتاى مکوت، 5:16). اما این قاعده در مورد رشوه، بیشتر ارزش نظرى
و علمى دارد تا بار عملى؛ چرا که عمل رشوه معمولاً در خفا انجام مىگیرد و
ازاینروشاهدى برآن نیست (رک: شرح ابن عزرا بر تثنیه، 27:14). تلمود
همچنین حکم کرد که گرفتن رشوه باعث بىاعتبارى حکم قاضى مىشود. بىاعتبار
کردن قضاوت قاضى رشوهخوار، یک شبه مجازات (کناس)(79) تلقى شده است
(توسیفتاى قیدوشین، 58ب). مطابق این، اگرحکم این قاضى باعث خسارتى به طرف
دعوا شود باید جبران کند..
علاوه بر قاضى، راشى نیز به عنوان تحریک
کننده یا شریک جرم مقصر دانسته مىشود؛ زیرا از این حکم تورات که ?پیش روى
کور سنگ لغزش مگذار?(80) (لاویان، 15:14) تخطى کرده است.(81)
ب) شهادت دروغ
اگر
دو شاهد به وقوع جرمى شهادت دهند و دو شاهد دیگر گواهى دهند که دو فرد اول
در هنگام وقوع جرم ادعایى در مکان دیگرى غیر از مکان ادعا شده بودهاند،
دو گواه نخست، شاهد دروغین (در عبرى: ?ادیم زوممیم? (82) به معناى شاهدان
توطئهگر) شناخته مىشوند (مکوت، 1:4).
تورات ارتکاب شهادت دروغ را
منع کرده است: ?با شریران همداستان مشو که شهادت دروغ دهى? (خروج، 23:1؛ و
نیز در ده فرمان: خروج، 20:16؛ تثنیه، 5:20)، و مجازات آن را چنین معین
کرده است:
اگر شاهد کاذبى بر کسى برخاسته، به معصیتش شهادت دهد،
آنگاه...داوران نیکو تفحص نمایند و اینک اگر شاهد شاهد کاذب است و بر برادر
خود شهادت دروغ داده باشد، پس بهطورىکه او خواست با برادر خود عمل
نماید، با او همانطور رفتار نمایند، تا بدى را از میان خود دور نمایى... و
چشم تو ترحم نکند: جان به عوض جان و چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان و
دست به عوض دست و پا به عوض پا (تثنیه، 19:16ـ21).
درباره تفسیر
این قانون، دو فرقه مهم یهودى، یعنى صدوقیان و فریسیان، اختلاف نظر داشتند.
صدوقیان آن را چنین تفسیر کردند: شاهد دروغین (در صورتى که به وقوع جرم
مستوجب اعدام شهادتداده باشد) فقط در صورتى اعدام مىشود که متهم بىگناه
اعدام شده باشد (و آنگاه دروغ بودن شهادت ثابت شود)؛ اما فریسیان مىگفتند
شاهد دروغین باید درد و رنجى را که مىخواست بر همنوع بىگناه خود تحمیل
کند متحمل شود، نه آنچه را عملاً انجام شد (سیفرا تثنیه، 190؛ مکوت، 1:6).
مطابق تفسیر فریسیان، که سپس تفسیر غالب شد،(83) این قانون فقط در جایى
قابل اعمال بود که حکم هنوز اجرا نشده بود. در اینجا شاهدان که به دروغ
گواهى داده بودند، رسما محاکمه و به لحاظ ارتکاب جرم، محکوم مىشدند.(84)
البته این یک پیشامد واقعا نامحتمل و بعید بود؛ چرا که بهندرت بین صدور
حکم و اجراى مجازات فاصله وجود داشت.
بااینهمه، برخى از دانشمندان
تلمودى به چنین برداشتى اعتراض کردند و گفتند: این عادلانه نیست که زندگى
شاهد را هنگامى که زندگى شخصى که شاهد برضد او شهادت داده، گرفته نشده،
تباه کنیم. همچنین گفتند که اگر کسى باید به خاطر داشتنِ قصد کشتن دیگرى
کشته شود، پس در صورت وقوع قتل، باید به طریق اولى کشته شود. این ایراد به
استناد این قاعده مردود اعلام شد که جرمانگارى با اتکا به قیاس یا استنتاج
منطقى ممکن نیست (مکوت، 5ب؛ سنهدرین، 74 الف، 76 الف و...). این قاعده
منحصرا در مورد شهادت دروغ درباره وقوع جرم مستوجب اعدام اعمال مىشد. در
غیر مجازات اعدام، همان مجازاتى که بر متهم تحمیل مىشد، در مورد شاهد
دروغین اجرا مىشد.(85) در مواردى که مجازات تحمیلشده برمتهمْ قابل اعمال
بر شاهدان نبود (مثلاً جایى که متهم به قتل غیر عمد به شهر پناهگاه تبعید
شده بود یا یک کاهن از کارش معلق و محروم شده بود) شاهدان تازیانه
مىخوردند.(86)
براى محکوم کردن شاهد دروغین نیازبه اخطار پیشین
وجود ندارد (کتوبوت، 33 الف). هیچگاه فقط یک شاهد تنها به مجازات شهادت
دروغین محکوم نمىشود، بلکه هماره محکومیت باید در خصوص دو یا چند شاهد که
با هم شهادت دادهاند اعمال شود (مکوت، 1:7).(87)
از آنجا که
شاهد دروغین صلاحیت شهادت دادن در آینده را از دست مىدهد، حکم محکومیت او
باید به طور گسترده منتشر شود (سنهدرین، 89الف) تا این حکم کتاب مقدس که:
?چون بقیه مردمان بشنوند خواهند ترسید و بعد از آن مثل این کار زشت در میان
شما نخواهند کرد? (تثنیه، 19:20) اجرا شود.(88)
ج) جاسوسى
در
حقوق یهود، جاسوسى عبارت است از خبرچینى بر ضد یهودیان یا قوم یهود در نزد
بیگانگان. رفتار تلمود با جاسوسان بسیار قاطع و تند است. در تلمود درباره
این افراد آمده است که ?جاسوسان به دوزخ خواهند رفت و در آنجا تا ابد
مجازات خواهند شد? (روش هشانا، 17 الف).
براساس شریعت یهود، جاسوسى
چه درباره جان افراد باشد و چه اموال آنان، ممنوع و مستوجب مجازات مرگ است.
حتى اگر کسى بدکار و گناهکار باشد، دیگرى حق ندارد بر ضد او در نزد مقامات
بیگانه سخنچینى کند، و اگر چنین کرد دفاع او در اینباره که وى فردى
گناهکار بوده است، پذیرفته نیست. حتى اگر کسى به دیگرى آسیب شدید برساند،
شخص آسیبدیده نباید درباره وى نزد بیگانگان جاسوسى کند. به گفته
ابنمیمون، هیچ جاسوسى در جهان آینده سهمى ندارد.(89)
به نظر مىرسد
تنها مورد استثنا سخنچینى درباره خود جاسوس باشد: درباره جاسوس مىتوان
نزد بیگانگان جاسوسى کرد؛ زیرا وى مستحق مرگ است و به طریق اولى مىتوان بر
ضد او خبرچینى کرد.(90)
به همین نحو، اگر کسى در پى آسیب
رساندن و خشونت به دیگرى باشد، آن شخص در صورتى که هیچ راه گریز دیگرى
نداشته باشد مىتواند با خبرچینى از وى نزد بیگانگان خود را برهاند.(91)
توجه
زیاد عالمان یهودى به مسئله جاسوسى از آنجاست که به ویژه در قرون وسطا
یهودیان بهشدت تحت آزار و اذیت بودند. حاکمان به دنبال بهانهاى بودند تا
ایشان را شکنجه و آزار کنند و اگر یکى از خود یهودیانْ دیگرى یا قوم وى را
نزد این حاکمان بدنام مىکرد، بهانهاى مناسب براى ایشان به دست مىآمد.
ازاینرو، در تلمود و دیگر منابع شریعت یهود به مجازات شدیدِ مرتکبان این
جرم تأکید شده است. حتى گفتهاند که افراد با این عمل از تحت حمایت قانون
خارج مىشوند و افراد مجازند و حتى تشویق مىشوند که چنین فردى را
بکشند.(92)
د) رباخوارى
تورات ربا گرفتن از یهودیان را منع کرده است:
اگر
نقدى به فقیرى از قوم من که همسایه تو باشد، قرض دادى، مثل رباخوار با او
رفتار مکن و هیچ سودى بر او مگذار (خروج، 22:25؛ رک: لاویان، 25:35ـ37).
بااینهمه، این منع شامل حال غیر یهودیان نمىشود:
غریب [= غیریهودى] را مىتوانى به سود قرض دهى، اما برادر خود را به سود قرض مده... (تثنیه، 23:20)
براساس
تلمود، نه فقط قرضدهندهاى که ربا مىگیرد گناهکار است، بلکه
قرضگیرندهاى نیز که پرداخت ربا را مىپذیرد، ضامن وى، شاهدان این معامله و
حتى کاتبانى که متن این قرارداد ربوى را مىنویسند ناقض حکمِ کتاب
مقدساند (باواقما، 5:11؛ باوامصیعا، 75 ب و...).
کتاب مقدس براى
رباخوران مجازاتى را در نظر نگرفته است. برطبق یک قاعده کلى، اگر براى هر
یک از منهیات تورات مجازاتى مقرر نشده باشد، مجازات تازیانه اعمال مىشود.
اما درباره ربا حتى این مجازات نیز قابل اعمال نیست، و گیرنده ربا باید
مبلغ یا شىِء اضافه را به ربادهنده بازگرداند.(93) به همین قیاس، هیچ یک از
معاونان عمل نیز مجازات نمىشوند.(94)
بااینهمه، گاه براى مرتکبان این عمل مجازات نقدى درنظر گرفته مىشد.(95)
ه ) جرایم دینى خاص
تورات
اعمال بسیارى را منع کرده و براى مرتکبان آنها مجازات وضع کرده، یا مجازات
آسمانى (کارِت) را در نظر گرفته است. این جرایم ناقض حرمت خداوندند و از
این جهت مجازات دارند.
1. بتپرستى: ?تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد?(خروج، 20:3). مجازات بتپرستى قتل با سنگسار است (تثنیه، 13:12ـ15؛ 17:5ـ6).
2.
کفرگویى: مجازات کافر مرگ است. این مرگ یا به وسیله مجازات قضایى (سنگسار:
لاویان، 24: 10ـ15) و یا مجازات آسمانى (انقطاع: اعداد،15:30) است.
3. قربانى کردن براى خدایان غیر: ?هر که براى خداى غیر از یهوه و بس قربانى گذراند، البته هلاک گردد? (خروج، 22:20).
4.
حرمتشکنى روز شبات (شنبه): ?روز سبت [شبات] را یاد کن...? (خروج،
20:8ـ11).مجازات حرمتشکنى روز شبات اعدام است (اعداد، 15:32ـ35).
5.
جادوگرى: شکلهاى مختلف جادوگرى یکى از نفرتانگیزترین اعمال امتها
(غیریهودیان) است که توراتْ بنىاسرائیل را از آن برحذر داشته است: ?در
میان تو کسى یافت نشود... نه فالگیر و نه غیبگو و نه افسونگر و نه
جادوگر... ؛ زیرا هر که این کارها را کند نزد خداوند مکروه است...? (تثنیه،
18:9ـ14). مجازات این گناه اعدام است: ?مرد و زنى که صاحب اجنه یا جادوگر
باشند البته کشته شوند. ایشان را به سنگ سنگسار کنید? (لاویان، 21:27؛ و
نیز خروج، 22:18).
اینها جرایم مهم دینىاند که مجازات اعدام را در
پى دارند. جرایم دیگرى را نیز مىتوان برشمرد که یا مجازات آسمانى (کارِت)
پیامد آنهاست و یا اینکه تحت عنوان کلى ?نقض احکام نهىکننده تورات?،
مجازات تازیانه را در پىدارند.
کتابنامه
الف) منابع فارسى و عربى
1. کتاب مقدس، به همت انجمن پخش کتب مقدسه، 1985 (افست از روى نسخه 1904).
2. کتاب مقدس (ترجمه تفسیرى)، انجمن بینالمللى کتاب مقدس، انگلستان، 1995.
3. اُ.کهن، راب: گنجینهاى از تلمود، ترجمه امیر فریدون گرگانى، چاپ زیبا، 1350 .
4. آشورى، محمد: ?عدالت کیفرى از دیدگاه حمورابى?، عدالت کیفرى (مجموعه مقالات)، چاپ اول، گنج دانش، تهران، 1376.
5.
حافظ (صبرى)، محمد: المقارنات والمقابلات بین احکام المرافعات والمعاملات
والحدود فى شرع الیهود ونظائرها من الشریعة الاسلامیة الغراء ومن القانون
المصرى والقوانین الوضعیة الاخرى، چاپ اول، مطبعة هندیه، مصر، 1320/1902 .
6. دورانت، ویل: تاریخ تمدن، ج 1، ترجمه احمد آرام و...، چاپ پنجم، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1376.
7. سلیمانى، حسین: ?ادله اثبات دعواى کیفرى در آیین یهود?، فصلنامه هفت آسمان، شماره 1 (سال اول، بهار 78).
8. ــــــــــــــــــــــــ : ?مجازاتها در حقوق کیفرى یهود?، فصلنامه هفتآسمان، شماره 9 و 10 (سال سوم، بهار و تابستان 80).
9. مجموعة من المؤلفین: شریعة حمورابى واصل التشریع فى الشرق القدیم، ترجمه (بالعربى) اسامه سراس، دمشق، دارعلاءالدین، 1992 .
10. میک، تئوفیل: قانوننامه حمورابى، ترجمه کامیار عبدى، چاپ دوم، سازمان میراث فرهنگى، تهران، 1376.
ب) منابع انگلیسى
11.
The Babylonian Talmud, 18 vols, translated into English, under the
Editorship of Rabbi Dr. J. Epstein, the Soncino Press, London, 1st ed.,
1935-1952.
12. Encyclopaedia Judaica, 17 vols, Encyclopaedia Judaica Jerusalem, 4th ed., 1978 (Pseud.: EJ.), v.2:
- H.H.C., \"Abduction\", pp. 55 - 56.
- M.E., \"Abortion\", pp. 98 - 101.
- J.H.T. / H.H.C., \"Adultery\", pp. 313 - 316.
13. Encyclopaedia Judaica, v.3.
- H.H.C., \"Assault\", pp. 758 - 760.
14. Enyclopaedia Judaica, v. 4.
- H.H.C., \"Blood - Avenger\", pp. 1116 - 1118.
- J.Mi., \"Bloodguilt\", pp. 1118 - 1119.
- H.H.C., \"Bribery\", pp. 1367 - 1368.
15. Encyclopaedia Judaica, v.5:
- R.P., Commandment, the 613, pp. 762-782.
16. Encyclopaedia Judaica, v.6:
- H.H.C., Divine Punishment, pp. 120 - 122.
______ , \"forgery\", pp. 1432 - 1433.
17. Encyclopaedia Judaica, v. 7:
- H.H.C., \"Fraud\", pp. 110 - 111.
18. Encyclopaedia Judaica, v.8:
- H.H.C., \"Homicide\", pp. 944 - 946.
- I.J., \"Homosexuality\", pp. 961 - 962.
- Mo.G. / H.H.C., \"Incest\", pp. 1316 - 1318.
Y.S./ H.H.C., \"Informers\", pp. 1364-1373.
19. Encyclopaedia Judaica, v.13:
- H.H.C., \"Penal Law\", pp. 222-228.
_______, \"Perjury\", pp. 288 - 290.
- B.Z.Sch., \"Rape\", pp. 1548 - 1549.
20. Encyclopaedia Judaica, v. 14:
- H.H.C., \"Sexual Offences\", pp. 1207 - 1208.
- H.H.C. / So.R, \"Slander\", pp. 1651 - 1653.
21. Encyclopaedia Judaica, v. 15:
- Sh.A / H.H.C., \"Theft and Robbery\", pp. 1094 - 1098.
22. Encyclopaedia Judaica, v. 16:
- H.H.C., \"Usury\". pp.
23. The Jewish Bible TANAKH, the Jewish Publication Society, 1985.
24. Holy Bible (King James Version), 1975.
25.
The Classic Midrash: Tannaitic Commentaries on the Bible, translation,
Introdaction and commentanies by Reuven Hammer, paulist press, New York,
1995.
26. Catechism of the Catholic Church, Vertas, Vatican, 1994.
27. Achtemeir, Paul J.: Harper\'s Bible Dictionary, Harper San Francisco, 1985.
28. Cohn - Sherbok, Dan: The Blackwell Dictionary of Judaica, Blackwell, 1992.
29.
Eron, Lewis John: \"Homosexuality and Judaism\", Homosexuality and
World Religions, ed: Arlene Swidler, Trinity Press International,
U.S.A., 1993.
30. Fishbane, Michael: \"the Image of the Human and
the Rights of the Individual in Jewish Tradition\", Human Rights and
the Worlds Religions, ed: Loroy S. Rouner(ed.), Universtiy of Notre Dame
Press, 1988.
31. Metzger, Bruce M. and Coogan, Michael D.: The Oxford Companion to the Bible, Oxford University Press, 1993.
32.
Steinsaltz, Adin, The Essential Talmud, translation from the Hebrew to
English by Chaya Galai, Basic Books, Inc., Publisheres, New York, 1976.
منیع www.yahood.net