
یکی از طلاب علوم دینی کشورمان با ارسال مطلبی، پاسخ کوتاهی به "استفان هاوکینگ" و نظریه او داده است. متن کامل مطلب این طلبه ایرانی که برای ما ارسال گردید، به شرح ذیل است:
فلسفه درباره موجود بما هو موجود یعنی وجود مطلق یا مطلق وجود بنا بر اختلاف اقوال بین فلاسفه و عرفاء صحبت میکند.
در فلسفه ثابت میشود که هر وجودی حدی دارد و ماهیتی به جز وجود خداوند که ماهیت آن همان انّیّت یعنی وجود آن است.
و نیز ثابت میشود که جمیع موجوداتی که ماهیت دارند، ده قسم هستند که اصطلاحا به آنها مقولات عشر گفته میشود و عبارتند از: لا فی موضوع (جوهر)، کم (چندی)، کیف (چگونگی)، أین (کجایی)، متی (چه گاهی)، وضع (نهاد)، جدّة (داشت)، اضافه، فعل (کنش) و انفعال (اثرپذیری).
و نیز ثابت میشود که جوهر دو قسم است، ذو ابعاد ثلاثه (سه بعدی) و غیر آن.
حال باید دانست که فیزیک در مورد وجود مقید به لا فی موضوعی یعنی جوهر و مقید به سه بعدیت که در واقع همان جسم است، صحبت میکند. به عبارت دیگر دایره دانش آن یکی از اقسام جوهر است و خود جوهر یکی از 10 قسم ماهیات. بنابراین فیزیک در مورد 1/20 ماهیات صحبت میکند و طبیعی است که کسی که تنها در مورد 5 درصد ماهیات، علم داشته باشد، نمیتواند در مورد 95 درصد مابقی صحبت کند.
و به این مطلب اضافه میشود که آنچه گفته شد، تنها در مورد ماهیات بود، یعنی وجودهای دارای حد. در حالی که وجود خداوند دارای حد نیست. یعنی فیزیک نه تنها از وجود بدون حد چیزی سر در نمیآورد، بلکه از بین همان وجودهای محدود نیز، تنها در مورد 5 درصد اظهار نظر میکند. حال آیا عاقلانه است که کسی که از بین موجودات محدود به فرض عالم مطلق بودن و بدون اشتباه بودن و همه چیز را کشف کردن و دانستن، حداکثر به 5 درصد عالم دست یافته است، در مورد چیزی خارج از آن 5 درصد که هیچ، در مورد چیزی که حتی از آن 95 درصد بقیه هم خارج است، صحبت کند؟
اما فلسفه از وجود بدون قید بحث میکند و همه اقسام وجود را در یک دید بالاتر در بر میگیرد و فلسفه وجود خدا را ثابت کرده است؟
منبع: شیعه آنلاین
چچچچچچه چچچچچچچچچرت